بحرانهای اجتماعی مختلفی که نظام ولایت فقیه گریبانگیر مردم کرده، به یک مرحله خطرناک برای مردم خصوصاً برای زنان و جوانان تبدیل شده است.
قتلهای خانوادگی، اعتیاد، کارتنخوابی، کودکان کار، زنان سرپرست خانوار و... مواردی است که رسانهها و مهرههای حکومتی از آنها بهعنوان «آسیبهای» گریبانگیر مردم نام میبرند.
مردمان بحرانزده نه تنها در خیابانها و پارکهای شهرها با دشواریهای زیادی مواجه هستند، بلکه در کمپها بهاصطلاح بازسازی نیز شرایط آنچنان برای آنها طاقتفرسا است که بعد از مدتی بهقول معروف عطای این کمپها را به لقایشان میبخشند و تلاش دارند هر چه زودتر خودشان را از شر این بهاصطلاح کمپهای بازسای خلاص کنند.
کمپهایی که با حداقل امکانات، صفهای طولانی و چندساعته برای رفتن به سرویس بهداشتی، نبود غذای مناسب و کافی و... باعث شده معتادان یا کارتنخوابها خیابان را به این کمپها ترجیح دهند. همین عامل هم سبب میشود بخش اعظم زنان کارتنخواب، پس از اینکه توسط نیروهای انتظامی یا اورژانس اجتماعی به این مراکز سپرده میشوند، مجدداً به خیابانها برمیگردند.
رشد و گسترش بحرانهای اجتماعی در میان مردم طوری است که اخیراً نیروی انتظامی اعلام کرد میزان خشونت خیابانی ۲۵درصد افرایش یافته است. (سایت اعتماد ۱۳آبان ۹۸)
طبعا افزایش بحرانهای اجتماعی و خشونت خیابانی نتیجه فقر شدید مردم و پایین آمدن آستانه تحمل آنها نسبت به مصایب، مشکلات و بحرانهای لاینحلی است که گریبان آنها را گرفته است.
عواملی اصلی که در ایجاد بحرانهای اجتماعی در میان مردم نقش زیادی دارند بیکاری، حاشیهنشینی و فقری است که در سالهای اخیر افزایش پیدا کرده و خود زمینهساز بحرانهای دیگری مانند اعتیاد، کارتنخوابی و... شده است.
در مورد نقش بیکاری در بهوجود آمدن و گسترش بحرانهای اجتماعی روزنامه رسالت ۱۳تیر ۹۸ مینویسد: «اکنون بیکاری باعث افزایش جرم و فحشا در کشور شده است. زمانی که در شهرستان و روستاها کاری پیدا نمیشود افراد به شهرهای بزرگ مهاجرت و چون در این شهرها هم کار مناسب پیدا نمیکنند به راههای خطرناکی مانند دزدی، اعتیاد و فحشا کشیده میشوند یا زمانی که یک محصل آیندهای برای خودش نمیبیند درسش را ادامه نمیدهد. بنابراین هر روز شاهد افزایش طلاق، خشونت علیه کودکان، درگیری و نزاع خیابانی و... هستیم. تمام اینها علتش این است که با کمبود و نبود کار مواجه هستیم، کار به افراد شخصیت میدهد. اکنون تمام جوانان ما سردرگم هستند، دستگاههای دولتی هم هیچکدام استخدام نمیکنند و اگر هم استخدام کنند حقوقشان کفاف زندگی روزمره را هم نمیدهد».
گسترش این بحرانها در میان مردم در شرایطی است که حاکمیت و دولتهای ضدمردمی آن مطلقاً به فکر درمان و حل این بحرانها نیستند، مضاف بر این که خود باعث شدهاند که این بحرانها روزبهروز در میان مردم خصوصاً اقشار فقیر گسترش پیدا کند.
گسترش اعتیاد در میان زنان طوری است که رسانهها و مهرههای حکومتی از زنانه شدن اعتیاد خبر میدهند و هر روز هم بر شدت آن افزوده میشود.
در شرایط کنونی زندانهای کشور مملو از مردم بحرانزده است.
محمدمهدی فتحی، یکی از نمایندگان مجلس ارتجاع، میگوید: «در سال ۵۷ نزدیک به ۸۵۰۰تا زندانی ما از رژیم ستمشاهی تحویل گرفتیم الآن ۲۴۰هزار زندانی داریم».(خبرگزاری مجلس ۱۴آبان ۹۸)
از سال ۵۷ جمعیت کشور به نزدیک ۳برابر افزایش یافته، این در شرایطی است که بهگفته این عضو مجلس ارتجاع تعداد زندانیان به حدود ۳۰برابر افزایش پیدا کرده است.
یکی دیگر از دستآوردهای رژیم در زمینه گسترش بحرانها در کشور افزایش سرسامآور جمعیت زنان سرپرست خانوار است که در شرایط کنونی تعداد آنها بالغ بر ۳میلیون نفر است.
یک مورد دیگر از این بحرانها افزایش جمعیت بچههای فاقد هویت و بیشناسنامه است که در حال حاضر ۴۰۰هزار نفر از آنها شناسایی شدهاند که فاقد کمترین حقوق انسانی هستند.
حاد شدن وضعیت بحرانهای اجتماعی بیانگر این وضعیت است که در شرایط کنونی و با وجود این حاکمیت امکان حل این بحرانها و خلاص شدن گریبان مردم از آنها وجود ندارد.
تنها راهی که پیش پای آن قرار دارد روی آوردن به گفتاردرمانی است آنچنان که آخوند حسن روحانی نیز همواره به این شیوه روی میآورد.
از جمله اینکه روحانی در مصاحبه با تلویزیون رژیم در ۸شهریور ۹۶ در پاسخ به این سؤال مجری «آقای دکتر حتماً قبول دارید که ما با آسیبهای اجتماعی متعددی مواجه هستیم طلاق، بیکاری، اعتیاد، کودکان کار و موضوعاتی که کاملاً استحضار دارید، دولت دوازدهم برای کاهش چشمگیر آسیبهای اجتماعی چه اقدامی رو در دستور کار خودش قرار خواهد داد؟»، پاسخ داد: «یکی از مسائل بسیار مهمی که جامعه ما نگرانی داره و دغدغه داره، مسائل آسیبهای اجتماعی است، از همه مهمتر مسأله اعتیاد است، مردم ما بسیار نگران هستند و ما باید همه تلاش خودمان رو انجام بدهیم»!
ملاحظه میشود پاسخ روحانی به این سؤال مهم صرفاً گفتاردرمانی و دریغ از اینکه حتی در حد حرف هم از یک راهکار عملی برای حل این مشکلات سخنی به میان آورد.
سؤال این است با توجه به گسترش این بحرانها و با توجه به اینکه نظام هم نمیتواند راهحلی برای آنها پیدا کند، چرا موضوع گسترش بحرانهای اجتماعی هرازگاهی موضوع بحث رسانهها و کارشناسان حکومتی قرار میگیرد؟
جواب بسیار مشخص است زیرا در شرایط کنونی این بحرانها نظام را وارد یک بحران بزرگتر یعنی بحران سیاسی و امنیتی و نگرانیهای فزاینده در این رابطه کرده است و از این بابت است که آنها نگران وضعیت هستند.
در این رابطه سلمان خدادی، یکی از اعضای مجلس ارتجاع، گفت: «آسیبهای اجتماعی در حال عبور از خط قرمز است و دیگر نمیتوان به آن آسیبهای اجتماعی گفت چرا که بعضاً مسایل امنیتی بهدنبال دارد و جامعه را تهدید میکند».(سایت رویداد ۲۴- ۱۷فروردین ۹۷)
مهرهها و رسانههای حاکمیت هم بهخوبی دریافتهاند که رژیم نه میخواهد و نمیتواند این بحرانها را حل کند.
ماهیت آن نیز چنین اقتضایی نمیکند که بتواند هیچ بحرانی از این بحرانها حل کند و اگر میتوانست چنین کار کردی داشته باشد اساساً وضعیت حاد این بحرانها به وضعیت کنونی نمیرسید.
دولت و حاکمیتی که ضدتولید است به جای ایجاد رفاه و آسایش برای مردم بحران تولید میکند.
مردمی که در این نظام نه توان خرید و نه توان ادامه حیات دارند و در شرایط بسیار دشوار کنونی هر روز باید برای بقای خود تلاش کنند. در چنین شرایطی طبیعی است که این مردم گرفتار توفان بحرانهای مختلف اجتماعی بشوند.