مفهوم «برگشتناپذیری»، یکی از کلیدواژههای مهم در تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی ایران است. این مفهوم، فقط یک استعاره ادبی نیست بلکه ریشه در نظریههای علمی و فلسفی دارد و میتواند در تبیین روندهای اجتماعی و سیاسی کارآیی زیادی داشته باشد.
هنگامی که مقاومت ایران میگوید: دوره تاریخی سلطنت در ایران سپری شده است و دیگر بازگشتی برای آن متصور نیست» یا «نظام ولایت فقیه بعد از عبور از سلسله قیامهای سراسری در معرض سرنگونی محتوم قرار دارد» به این قانون اشاره میکند. یا آنگاه که تحلیلگران سیاسی میگویند «شرایط دیگر به عقب برنمیگردد»، در واقع بر همین کیفیت برگشتناپذیری تحولات تأکید میکنند.
این مفهوم را با تکیه بر علوم طبیعی، تاریخ انقلابها و نظریههای سیاسی نیز میتوان اثبات کرد و در بستر تحولات امروز ایران بهکار بست.
برگشتناپذیری در علوم طبیعی و تعمیم اجتماعی
در فیزیک، بهویژه در ترمودینامیک، فرآیندها به ۲دسته «برگشتپذیر» و «برگشتناپذیر» تقسیم میشوند. قانون دوم ترمودینامیک توضیح میدهد که بسیاری از تغییرات، بهدلیل افزایش آنتروپی، غیرقابل بازگشت هستند. بهعنوان نمونه، کیکی که در فرایند پخت تغییر ماهیت داده است، هرگز بهحالت مواد اولیه بازنمیگردد. این استعاره در علوم اجتماعی نیز کارکرد دارد: زمانی که جامعهیی وارد یک روند عمیق از تغییرات شود، بازگرداندن آن به وضعیت پیشین در عمل ناممکن خواهد بود.
کارل مارکس در هیجدهم برومر لویی بناپارت به زبان دیگری همین مضمون را مطرح میکند. او مینویسد که تاریخ «یکبار بهشکل تراژدی و بار دیگر بهشکل کمدی تکرار میشود» (Marx، ۱۸۵۲). در این بیان، تأکید بر آن است که تکرار دقیق گذشته ممکن نیست؛ زیرا شرایط مادی و اجتماعی دگرگون شده و کیفیتی نو پدید آمده است. بدینترتیب، برگشتناپذیری نه فقط یک اصل فیزیکی بلکه یک واقعیت تاریخی و اجتماعی نیز هست.
قیامها و بازگشت واژه «انقلاب» به فرهنگ عمومی
در ایران معاصر، قیامهای پیدرپی از دیماه ۱۳۹۶ تا خیزش ۱۴۰۱، مفهوم «انقلاب» را دوباره به مرکز گفتمان عمومی بازگرداند. دستگاه تبلیغاتی نظام ولایت فقیه طی دههها کوشیده بود با «شیطانسازی» این واژه، آن را مترادف با خشونت یا فروپاشی اجتماعی معرفی کند. اما امروز، در میان نسل جوان و طیف وسیعی از نیروهای اجتماعی، استفاده از کلیدواژه «انقلاب» نه تنها مشروع بلکه ضروری به نظر میرسد. این بازگشت، خود نشانهی از برگشتناپذیری شرایط است: رژیم دیگر نمیتواند با بزک اصلاحطلبی یا وعدههای نمایشی مشروعیت خود را بازتولید کند.
به تعبیر آنتونیو گرامشی، در لحظات بحرانی، «کهنه در حال مرگ است و نو هنوز متولد نشده» (Prison Notebooks، ۱۹۷۱). در چنین وضعیتی، تحولات اجتماعی به نقطهیی میرسند که دیگر هیچ امکانی برای بازگشت به گذشته وجود ندارد. شرایط کنونی ایران نیز مصداق بارز چنین وضعیتی است.
تجربههای تاریخی: از باستیل تا بهمن ۵۷
هانا آرنت در کتاب «انقلاب» به واقعه سقوط باستیل در ۱۴ژوئیه ۱۷۸۹ اشاره میکند؛ زمانی که لویی شانزدهم این رخداد را یک «طغیان» نامید، دوک دو لا روشفوکو لیانکور پاسخ داد: «نه اعلیحضرتا! این یک انقلاب است» (Arendt، ۱۹۶۳: p. ۴۹). آرنت با دقت نشان میدهد که تفاوت میان «طغیان» و «انقلاب» در کیفیت برگشتناپذیر آن است؛ رخدادی که از اختیار حاکمیت خارج میشود و مسیر تاریخ را تغییر میدهد.
این تجربه، شباهتهای زیادی با ایران ۱۳۵۷ دارد. محمدرضا پهلوی، در آخرین ماههای سلطنت، بارها کوشید اعتراضات را «اغتشاش» یا «حرکت محدود» بخواند. اما هنگامی که با چشم خود جمعیت میلیونی معترضان را از بالای هلیکوپتر مشاهده کرد، دریافت که سلطنت او پایان یافته است. آن لحظه، نه یک شورش محدود، بلکه یک انقلاب برگشتناپذیر بود.
امروز نیز مشابه همان تجربه تکرار میشود. فاشیسم دینی حاکم بر ایران میکوشد خیزشهای مردمی را «اغتشاش» یا «جنگ ترکیبی» بنامد، اما واقعیت اجتماعی چیز دیگری میگوید: جامعه در حال عبور از نقطهیی است که بازگشت از آن ممکن نیست.
خطای تحلیلی و بهادادن به سرکوب
نادیده گرفتن کیفیت برگشتناپذیر انقلاب، تحلیلی ناقص به دست میدهد. برخی ممکن است با دیدن آمار اعدامها در شرایط پایانی این حکومت، چنین بپندارند که امکان بازگشت به وضعیت «ثبات» وجود دارد. اما تجربههای تاریخی خلاف آن را ثابت کردهاند. سرکوب میتواند بهطور موقت سرعت تحولات را کاهش دهد، اما مسیر کلی را تغییر نمیدهد.
این وضعیت را میتوان با استعاره «گلوله شلیکشده» توضیح داد. گلولهیی که از لوله تفنگ خارج شده است، حتی اگر باد و شرایط جوی مسیر آن را کمی تغییر دهند، هرگز به داخل لوله بازنمیگردد. هدف نهایی، اصابت است؛ این همان کیفیت برگشتناپذیر در روند انقلابی است.
انقلاب بهمثابه ضرورتی تاریخی
از منظر جامعهشناسی سیاسی، انقلاب زمانی حتمی میشود که رژیم حاکم توان بازتولید مشروعیت و اقتدار خود را از دست داده باشد. تدا اسکاچپول توضیح میدهد که انقلابها نه فقط محصول اراده کنشگران، بلکه نتیجه فروپاشی ظرفیتهای نهادی دولت و بسیج اجتماعیاند (Skocpol، ۱۹۷۹). در ایران امروز، هر ۲شرط حاضر است: حکومت نه مشروعیت اجتماعی دارد و نه ظرفیت اقتصادی ـ نهادی برای مدیریت بحران.
به همین دلیل، میتوان گفت که انقلاب در ایران نه یک احتمال دور، بلکه ضرورتی تاریخی است؛ ضرورتی که از دل تناقضهای ساختاری برآمده و هیچ نیرویی قادر به مهار آن نیست.
عبور جامعه از نقطه بازگشتناپذیر
بنا بر آنچه گفته شد، برگشتناپذیری و حتمیت انقلاب در ایران امروز، تنها یک گزاره سیاسی یا شعاری نیست، واقعیتی است که در سطوح مختلف علمی، تاریخی و اجتماعی قابل تبیین است. از قانون دوم ترمودینامیک تا نظریات آرنت، مارکس، گرامشی و اسکاچپول، همه بر این نکته تأکید دارند که لحظاتی در تاریخ وجود دارند که جامعه از نقطه بازگشت عبور میکند. ایران اکنون در چنین لحظهیی ایستاده است: لحظهیی که نه اصلاحات کارساز است و نه سرکوب قادر به بازگرداندن وضعیت پیشین. آنچه پس از یک سلسله قیامهای سراسری در جامعه ایران شاهد آن هستیم، یک انقلاب فراگیر و برگشتناپذیر است؛ اگر چند با افت و خیز همراه باشد.
منابع
Arendt، H (196 3)... On Revolution. Viking Press.
Marx، K (1852)... The Eighteenth Brumaire of Louis Bonaparte.
Gramsci، A (197 1)... Selections from the Prison Notebooks. International Publishers.
Skocpol، T (197 9)... States and Social Revolutions. Cambridge University Press.