ویژگیِ دوران جدید پساجنگ و پساماشه، باز شدن زخمهای کهنهی همیشه باز و ترمیمناپذیر میان مردم و حاکمیت تمامیتخواه ولایی ــ آخوندی است. در این مرحله، بسا بیش از گذشته، هم مختصات واقعی نظام از منظر درون و بیرون آن رو آمده است و هم تضاد دائمیِ دیگران با آن.
یکی از بهترین مرجعها برای بیان ویژگیِ دوران جدید، بازخورد ناگزیر آثار پساماشه از زبان رسانههای حکومتی است؛ خاصه که پرخاشهای تخاصمگونه میان باندهای حکومتی، در نمونههای بارزی راه به پردهبرداری از پروندهی تمامیتخواهی و بیکفایتیِ عمر حاکمیت میبرد.
ویژگیِ دوران جدید، فشارهای موازی از بیرون ــ چه داخلی، چه بینالمللی ــ به نظام است. فشار داخلی، محصول سقوط جایگاه اجتماعیِ نظام، و فشار بیرونی محصول ترک برداشتن بزرگ سیاست مماشات با آن است. این ویژگیِ مهم و دورانساز توأم با فشارها را سایت حکومتیِ شرق بهنقل از محسن هاشمی رفسنجانی بازخورد داده است. بازخوردی که یکی از تابلوهای گویای «بزنگاه سخت» حاکمیت میباشد:
«اینکه بگوییم ایران در یکی از پیچیدهترین دورههای معاصر خود قرار گرفته است، گزارهیی اغراقآمیز نیست. ایران در بزنگاه سخت است.»
عین چنین تعبیری را روزنامهی هممیهن در شمارهی ۶ مهر بازتاب داده بود: «مملکت در آستانه یک اَبربحران هولناک قرار گرفته است.»
آثار ضربه بر نظام، لاجرم به تلاطمها در درون آن و رفتن سراغ علت چنین بدفرجامی میانجامد. اینجاست که پروندههای تمامیتخواهی و بیکفایتیهای همهجانبه رو آمده و سلاح جنگ باندها علیه هم شدهاند. فرزند رفسنجانی هم دست به اعماق پروندهیی ۴۶ ساله برده و علت بدفرجامیِ بازگشت همهی مکافاتها به نظام را میخواند:
«دههها انباشت مسائل و بیتوجهی به نیازهای واقعی جامعه، امروز ما را با گرههایی روبهرو کرده است که دیگر با روشهای کهنه یا مدیران بیابتکار گشوده نمیشوند.»
یک قدم بعد، به بنبست لاعلاج ماهیت حاکمیت تمامیتخواه برمیخورد که سالهاست برخی رسانههای حکومتی پشت آن مانده و تکرار میکنند، ولی هیچوقت نشانیِ دقیق آن را در اصل ولایت فقیه و شخص آن نمیدهند. رهنمودی که از قضا اجرایی شدن آن، جام زهر و گرفتار کردن نظام به ورطهی هلاک است:
«تدبیر و اصلاح در شیوه حکمرانی، بازتعریف سیاست خارجیاش بر پایه عقلانیت، تعامل و اعتمادسازی. ایران امروز در میانه توفانی ایستاده است که نه با انکار میتوان از آن گریخت و نه با تکرار روشهای کهنه میتوان بر آن غلبه کرد.»
هرچه پروندهی نظام را ورق میزند، بیشتر و بیشتر به «از ماست که بر ماست» برمیخورد و دروغها و دجالیتهای تبلیغاتیِ کارگزاران نظام را در باب علت بحران اقتصادی، روخوانی میکند:
«بزرگترین مانع توسعه اقتصادی ایران نه صرفاً تحریمهای خارجی، بلکه قوانین دستوپاگیر و نهادهای ناکارآمد داخلی است.»
و حاصل «نهادهای ناکارآمد» [بخوانید دزدان سوگندهخورده به ولایت فقیه]، باز هم مکافاتیست که اکثریت جامعهی ایران نصیب حاکمیت ملایان نموده است: «یکی از ریشههای بحران کنونی، فاصله روزافزون میان حکومت و جامعه است.»
و سپس اعتراف به شکست تمام ترفندهای جنایتکارانه برای گسترش ارعاب و نتایج معکوس آن بهنفع جامعه و علیه نظام: «برخورد امنیتی با فعالان مدنی و سیاسی نهتنها مشکلی را حل نکرده، بلکه اعتماد را نیز فرسوده است.»
از این نمونهها در دیگر رسانههای حکومتی و در زبان کارگزاران نظام بسیار است. همگی گواه «بزنگاهی سخت» در درون و برون حاکمیت ولایت فقیه هستند. بزنگاهی که بیش از تمام تحولات ۴۶ سال گذشته، اشغالگران ایران را در معرض تلاطمهای بود و نبود قرار داده است. بیشک هر روز که میگذرد، دامنهی این تلاطمها در ساختار حاکمیت گسترش مییابد. در هر گسترشی، انرژی اجتماعی بهنفع یکسره کردن کار مردم ایران با این نظام آزاد خواهد شد.