چکیده:
کارنامهٔ حاکمیت ملایان، امروز بیش از هر زمان دیگر بر جامعهٔ ایران سایه انداخته است؛ کارنامهیی که اولویت حفظ نظام را بر زندگی و روان مردم ترجیح داده و حاصلش جز فقر، اضطراب و فساد ساختاری نبوده است. اعتراف رسمی به «جامعهٔ مضطرب»، تنها نشانهیی از بحرانی عمیقتر است که سلامت روان، اخلاق عمومی و امید اجتماعی را هدف گرفته است؛ بحرانی که مردم ایران را به بازاندیشی در سرنوشت و راه رهایی خود فرامیخواند.
***
کارنامهٔ حاکمیت ولایت فقیه را اگر از منظرِ زیان جمعی و تخریبِ پیوسته بنیادهای زندگی اجتماعی بنگریم، چیزی جز یک ماشینِ هزینهسازی برای مردم و سرمایهسازی برای بقای نظام نمییابیم. وقتی معیارِ عملِ یک نظام، «حفظ خود به هر بها» شود، تمامیِ سازوکارها ــ از سیاستگذاری اقتصادی تا فرهنگ عمومی و دستگاههای قضایی و آموزشی ــ طوری تنظیم میشوند که آسیبهایی ساختاری و درازمدت بر مردم تحمیل کنند. نتیجهاش جز این نیست: افزایشِ فقر و بیثباتی، فروپاشیِ اعتماد اجتماعی، و چنان رنجِ روانییی که بهمرور، سرمایهٔ انسانیِ جامعه را تضعیف میکند.
وقتی رسانههای رسمی نظام سلطه، به زبان میآورند که «جامعه مضطرب است» و از «کاهش تابآوری مردم در برابر فشارهای زیاد» سخن میگویند، نمیتوان این سخنان را صرفاً یک گزارشِ منفک از واقعیت دانست؛ این اعترافی است بهوجود زخمی که سالها دچارِ چشمپوشی یا سیاست توجیه شده بوده است. روزنامه اعتماد در شمارهٔ ۲۳مهر بهنقل از قائمپناه معاون اجرایی پزشکیان این پیام را بازتاب داده است که بحرانها و فشارهای اقتصادی، مهاجرت، فرسودگی و ناامیدی «در عمق جان جامعه» نشستهاند و «دسترسی به خدمات سلامت روان و پوششِ بیمهیی برای اکثریت مردم وجود ندارد».
این وضع نهفقط محصولِ اشتباهات مداوم اقتصادی است، بلکه نشانه انتخابِ سیاستیست که اولویت را به بقای سیاسی داده و از وظایف حداقلیِ یک حکومت در تأمینِ زندگیِ و امنیت روانیِ مردم طی ۴۶سال کوتاهی کرده است. از لابهلای این کارنامه، فساد ساختاری و فرسایشِ اخلاق و فرهنگ سر بیرون میآورد. فساد سیاسی و مدیریتی از بالا تا پایینِ نظام را آلوده کرده و و آثار اجتماعیِ آن بهجان مردم افتاده است. اینها تجربهٔ روزمرهٔ خانوادهها، احساسِ ناامنی و خفقان اجتماعی و آمارهایِ سلامت روان و مهاجرت هستند.
قائمپناه پس از ۴۶سال که از عمر نظام میگذرد و ۱۳دولت آمده و رفتهاند، اعترافی حیرتآور میکند: «هنوز بسیاری از هموطنان ما به خدمات روانشناختی دسترسی ندارند. در مناطق محروم کمبود روانشناس، مشاور و روانپزشک بهوضوح احساس میشود. سلامت روان برخلاف سلامت جسم هنوز در نظام بیمهای کشور جایگاهی درخور نیافته است.»
این روزنامه نتیجه گرفته است که: «درد امروز مردم ایران، ناتوانی بابت انبوه مشکلات زندگی و پیوستگی این مشکلات با بحرانهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است که روان مردم و تمام اقشار جامعه را آزار داده و زخمی کرده است»
بهراستی اگر اولویت نظام ملایان فقط و فقط سلطهگریِ مطلق و حفظ خود بهقیمت نابودی روح و روان مردم ایران است، اولویت مردم ایران چه باید باشد؟ آیا جز توسل به قیام و انقلاب برای نجات نهاییِ خود از این کارخانهٔ تبهسازی، فسادپروری، فسادگستری و اشغالگریِ ایران؟