رژیم ولایت فقیه از روز نخست یک استراتژی تدافعی-تروریستی داشت که با آن تا قیام دیماه ۹۶روزگار گذراند. این استراتژی مبنی بر تروریسم، گروگانگیری، بحران آفرینی و جنگافروزی برای ایجاد یک هیمنهٔ پوشالی و شرایطی تا هیچ کس و هیچ قدرتی جرأت نزدیک شدن بهآن را نداشته باشد و نمایشی از یک اقتدار تو خالی تا طرفهای خود را مقهور کند و بهباج دادن مجبورشان سازد. نگاهی بهروابط رژیم با کشورهای اروپایی که پیوسته چند تن از اتباع آنها را گروگان میگرفت تا آنها را مجبور بهدادن امتیازهای سیاسی یا اقتصادی کند یا دستکم وادارشان سازد که آزادی آنها را در برابر مجرمان و جاسوسان زندانی رژیم بهدست بیاورند. میدانیم که تروریسم و گروگانگیری از زمان خمینی بهعنوان «نوع دیگری از قدرت» تئوریزه و بیان شده است. بر همین اساس است که خامنهای هم میگفت: «هر کس که منافع نظام را مورد تهدید قرار دهد بدون ملاحظه وارد خواهیم شد و بهاو ضربه خود را وارد خواهیم کرد» (۱۱دی۹۸).
پس از قیام دیماه ۹۶این استراتژی شروع بهفرو ریختن کرد. بهویژه در سال ۹۸، قیامهای مردم عراق و مردم لبنان، عمق استراتژیک نظام را که بر اساس تروریسم و مزدورپروری در این کشوها بنا شده بود، بهلرزه درآوردند. مشخصاً وقتی قیام آبان ۹۸در سراسر ایران شعله کشید، همگان دیدند که اقتدار ادعایی رژیم تا کجا پوشالی و دروغین است و نظام ولایتفقیه، هیولایی است که از درون موریانه خورده و پوک است.
تیر خلاص بهاین هیمنهٔ پوشالی که خامنهای بسیار روی آن سرمایهگذاری کرده بود، روز ۱۳دیماه با هلاکت پاسدار قاسم سلیمانی که سمبل این اقتدار پوشالی و دروغین رژیم در منطقه بود، شلیک شد و یکباره همهٔ دنیا بهچشم دید که آن قدرتنماییها تا کجا بیبنیاد و پوچ بوده است.
پس از این کلان ضربه، رژیم برای حفظ ظاهراقتدار، میبایست بیدرنگ نسبت بهآن واکنش متناسب و درخور نشان میداد و هر روز که در آن تأخیر کند ضعف و پوشالی بودن خود را نشان میدهد و نیروهای روحیه باختهاش را بیشتر و بیشتر در معرض ذوب و ریزش قرار میدهد و بحران درونیاش بیشتر تشدید میشود.
بنبست واکنش و پیامدهای آن
پس از هلاکت قاسم سلیمانی، نظام ولایت بر سر «پاسخ دادن» یا «پاسخ ندادن» بهاین ضربه استراتژیک دچار بحران فزایندهیی است.
یک سر طیف جدال درونی رژیم بر سر این موضوع، بخشی از باند خامنهای است که میگویند: «تمامی مقدمات و زمینهها برای انتقام سخت از آمریکای تروریست آماده است و تأخیر در انتقام میتواند بهانتظار مردم (بخوانید مزدوران هراسان و روحیه باختهٔ رژیم) خدشه وارد کند» (کیهان خامنهای-۱۴دی).
این جماعت که تلاش میکنند صورت نظام مفلوک را با سیلی لاف و گزافهای تو خالی سرخ جلوه دهند، حتی بهبیانیهٔ شورای عالی امنیت رژیم هم ایراد میگیرند که: چرا گفته است «در زمان و مکان مناسب» انتقام گرفته خواهد شد؟ زیرا عبارت «زمان و مکان مناسب» در عرف دیپلماتیک رنگ و بوی قاطعیت ندارد!». (همان منبع)
البته اینها میدانند که بیانیهٔ کذایی دیکتهٔ خود خامنهای بوده است. اما ناگزیر از این اشتلمها برای حفظ ظاهرند.
اما در سمت دیگر طیف جماعت پرشمارتری هستند که همچون ظریف وزیر خارجهٔ رژیم تأکید میکنند « ما گرفتار جوسازی و شانتاژ آمریکاییها نخواهیم شد». یعنی که دست از پا خطا نخواهیم کرد. آنها بهکیسه کردن ماستها تحت عنوان «خویشتنداری» توصیه میکنند و بهمتوسل شدن بهنهادهای بینالمللی فرامیخوانند و میگویند: «اقدام بلادرنگ متقابل، بدون شک بهجنگ منجر خواهد شد ولی خویشتنداری، بهرهبرداری جهانی از اقدام تروریستی آمریکا و محکومیت آن، مطرح کردن آن در نهادهای بینالمللی و اقدام هم سطح در شرایط مناسب راهکار بهینه تری خواهد بود» (روزنامهٔ حکومتی مردمسالاری-۱۴دی).
عواقب پاسخ دادن و پاسخ ندادن بههلاکت قاسم سلیمانی
روشن است که اگر خامنهای بهتوصیهٔ این جماعت عمل کند و بههلاکت قاسم سلیمانی، هیچ واکنشی نشان ندهد، آن مجسمهٔ موریانه خورده اقتدار کاذبش، نزد همگان و ابتدا در اذهان نیروهایش فرو میریزد و جای آن را هول و هراس سرنگونی و تشدید ریزش میگیرد. اگر هم واکنش نشان دهد، هزینههای سنگینی بهسنگینی از میان رفتن پاسدار قاسم سلیمانی باید بپردازد.
وجه دیگر بنبست خامنهای، ناشی از خط جدید آمریکاست؛ اینکه آیا در عراق و سوریه بماند و هزینهٔ آن را که ریسک هر روزهٔ برخورد با آمریکاست را بپردازد یا بساطش را جمع کند و آنچنان که خامنهای گفت در کرمانشاه و همدان و تهران خط ببندد. البته نتیجهٔ این خط بستن در داخل کشور در برابر مردم را، قیام آبان به خامنهای داده است. بهاین معنی که مشخص شد رژیم تا چه اندازه در برابر امواج خروشان مردم، متزلزل و آسیبپذیر است. آنچنان که تنها با کشتار جمعی و یا بهرگبار بستن مردم بهجان آمده، موقتاًً توانست از سقوط جان بدر برد. اما خود ولیفقیه ارتجاع هم خوب میداند که ماجرا پایان نیافته و توفان بسا بسا سهمگینتری در کمین است.