خامنهای با داس قضاییهاش، میخواهد جوانههای فردا را درو کند و با اعدام مجاهدان خلق بهروز احسانی و مهدی حسنی، دست به کشتن آینده میزند. دست به کشتن «واژه» میزند؛ واژه که وجود «انسان» را جامهی «آزادی» و «اختیار» میپوشاند. واژه که «زندانی سیاسی» را در فرهنگ واژگانٍ تسلیمناپذیری به استبداد سیاسی، تحمیل عقیده و اجبار حکومتی، «روشنفکر پیشتاز» معنا میکند.
بهروز احسانی و مهدی حسنی در آینده میزیستند. اندیشهی آنان در نبرد مداوم میان «بودن یا نبودن»، از بودنٍ اکنون، به شدنٍ فردا سیر کرد تا حصار امروز، منافع و تمایل و اجبار حکومت، سلطه و تحمیل را شکست دهد. و داد. «قصهی نو» برساختهی آنها، «انسان طراز نو»[۱] امروز ما شده است.
انباشت رنج جامعهی امروز ایران را تنها «انسان طراز نو» میتواند پاسخ دهد. انسانی که سکون امروز را شکست داده و «پیشتاز» راهگشای فرداست. خامنهای اما میخواهد امروز را در گذشته نگاه دارد و آینده را در امروز تبعید کند. بهروز و مهدی و هزاران مثل آنان، جرمشان این است که از فردا به امروز نیامدهاند؛ چرا که بالندگیِ اندیشهشان دیریست آنان را از حصار امروز، پرواز داده است. اینگونه است که اوین، قزلحصار، گوهردشت، عادلآباد و هر عنوان همزادشان، سالیان طولانیست از نسلهای پیاپیِ بهروز و مهدی شکست خوردهاند. هر زندانی سیاسیِ نافیِ هرگونه دیکتاتوری، پیک جامعهی ضد استبداد است که رفته است زندان ولایت فقیه را شکست دهد. تسلسل چنین نسلی از زندانیان سیاسیست که خمینی و خامنهای را شکست دادهاند.
خامنهای امروز به هر جنایتی که در پس اعدامها پناه میبرد، میخواهد شاخساران درختی را که از امروز به جانب خورشید فردا سر میکشند، تبر بزند. ولی هر تبری، فقط جوانههای فردا را بیشتر میکند. مگر اعدامشدگان دههی ۶۰ به امروز نیامدند؟ مگر قتل عام شدگان تابستان ۶۷، آینده را فتح نکردند؟ الآن چه کسی در کمین شهود آیندهساز تاریخ، گرفتار شده است؟ جز خمینی، خامنهای، هیأت مرگ و قضاییهی سلسلهی جلادسرشتان؟
بهروزها و مهدیها از کالبد به واژه سیر میکنند؛ واژه که مادر زبان است و زبان، جغرافیای ارتباط از ازل تا ابد. این بزرگترین هنر آنان است که در یافتن معنا و هدف زندگی، ارتباط خود با آزادی را به آرامش هدف یک انتخاب بالغ کردند؛ چرا که آنان تجسم متعالی این حقیقت شدند که اصالت آدمی در انتخابهای شایستهی اوست، نه در دانشهای پراکنده و بیهدف.
بهروزها و مهدیها واژهی «آزادی» و «روشنفکر» را وقار و منزلت و غرور بخشیدهاند. «واژه» در نظام ملایان ولایی، آن وجود تاریخی ـ زبانی ـ فرهنگی است که این قوم تباهگر حرث و نسل و ارزشها، با تمام توان ابتذالسازی ویراننگریاش دست به تجاوز به تبار معنایی و انسانیِ آن برده است. از این جمله ذبحشدگانند واژههای «انقلاب»، «شهید، «آزادی»، «مردم»» «انتخابات»، «آرمان» و «روشنفکر». از طرفی این توان تجاوزگری در قتل ارزشها و واژگان، مسؤلیت روشنفکر حقیقی را مضاعف میکند. شاید بهترین وصف، شعر شاعر جوان و صاحب سبک، مجاهد شهید مهدی حسینپور(بهداد) باشد که این مسؤلیت را به خود و دیگر شاعران و روشنفکران گوشزد کرد و نوشت:
«برای کلمه میجنگم
برای تکتک واژهها». (از کتاب: پشت دیوار پلکها)
در چنین منظری از شناخت شأن و جایگاه بهروزها و مهدیهاست که تعهد به مبارزه برای سرنگونی «مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران»، مسؤلیتآفرین و فضیلتبخش است.
پینوشت ـــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] «قصة نو، انسان طراز نو»، عنوان کتابی از آلن رب گرییه