به نظر من روز ۳۰دی بهخاطر بسیاری از فاکتورها یکی از تاثیرگذارترین روزهای انقلاب ضدسلطنتی بود.
در وهله اول آزادشدن رهبران تراز اول ۲سازمان چریکی برانداز نظام سلطنتی نشان از فروریختن نظامی داشت که در کمتر از ۲سال از دژ ثبات منطقهای به این فلاکت افتاده بود.
دوم آزاد شدن این زندانیان که در طول سال ۵۷ عکسهای شهدا و آرمهای سازمانشان با احترام و تکریم بسیار بر سر دستهای تظاهرکنندگان حمل میشد و تظاهرکنندگان خواستار آزادی همین رهبران تراز اول هر دو سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق میشدند، رهبرانی که بهشدت در میان جوانان محبوب و محل اعتماد بودند؛ میتوانست برای خمینی که پیش از این آش حکومتش را با قدرتهای برتر جهانی پخته و آماده کرده بود و قول حفظ ارتش شاهنشاهی و سرکوبی جریانهای دموکراتیک و انقلابی را مابهازاء حمایت غرب از حکومتش داده بود؛ کار را پیچیده کند.
مسعود رجوی در اولین سخنرانیش بعد از آزادی از زندان گفت که قصد ستایش از اوضاع خودبهخودی را ندارد؛ بلکه او دنبال چهارچوبهای تعریف شدهٔ یک انقلاب مردمی است(نقل بهمعنی). قدرت و تسلط آقای رجوی در مقابل تریبون و جمعیت انبوه نشان از این میداد که حریف تازه بسیار سنجیده و اصولی و منطقی و با ادبیات عمیقاً انقلابی و به روزش با خمینی با آن ادبیات پر غلط و کهنه و عقبماندهاش متفاوت است. آقای رجوی به سرعت در میان جوانان انقلابی تازهپا و تشنهٔ آزادی به شخصیتی کارسماتیک تبدیل شد. وی توانست با قدرت منطقی بیمانند، بهعنوان نماد سازمان مجاهدین مورد محبت و عشق هوادارانش قرار بگیرد.
مسعود رجوی سازمان را از زیر ضربات کودتای اپورتونیستی چپنما که بسیار بیش از ساواک شاه کشنده بود؛ با حفظ خط و ربط پیشین و تن ندادن به دام پهن شده بهوسیلهٔ چپنماها که همانا به راست غلطیدن مجاهدین بود؛ توانست سازمان را ولو با تعدادی کمتر ولی پختهتر و آبدیدهتر از گزند حفظ کرده و با حفظ پرنسیپهای انقلابی پیشین اصالت ایدئولوژیکی خود و جریانش را به اثبات رسانده و آن را برای رهبری دوران پیشرو قبراق و سرحال و یکدست نگاه دارد.
مسعود و رهبری مجاهدین که در همان دوران زندان با آشنایی دقیقتری نسبت به دیگران از اسلام خمینی و دجالگریها و خطرات پی آمدش داشتند، با یک برنامهٔ کار اصولی و یک رهبری کارآمد و پیشرو و انقلابی پا به عرصهٔ میدان نهادند و توانستند به سرعتی برقآسا از یک جنبش زیرزمینی تقریباً کوچک به همآورد اولی و اصلی خمینی در صحنهٔ انقلاب و جامعه ارتقاء دهند.
سازمان هوشیار و پخته در صحنهٔ سیاسی عمل کرد و با برافراشتن پرچم آزادی بر پاشنهٔ آشیل این دیو خوابیده که دشمنی کین توزانه و نیز عجزی پایانناپذیر به سبب پتانسیل اجتماعی اول انقلاب و محبوبیت آزادیها در بین مردم داشت؛ توانست به همآوردی سهمگین علیه سرکوب خونین خمینی بدل شود. برخلاف مجاهدین جریانهای دیگر عمدتاً کمونیست بسیار زود دست به سلاح بردند (البته این دامی بود که خمینی و ارتجاعش با حسابگری دقیق از ظرفیت کم تحمل جریانهای ملیتی برایشان پهن کرده بود) و به رویارویی با خمینی دست یازیدند. خمینی هم با دجالیت وا اسلاما و وادینا به سرعت دست به کشتاری بیمانند از این مناطق خصوصاً خلق کرد زد و نشان داد که در کشتار و رعب شیطانی بیمثال است.
خمینی در ضعف یک استراتژی و تاکتیک اصولی جریانهای دموکراتیک مارکسیستی در مسأله ملیتها توانست با بدام انداختنشان در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان، آنها را بهشدت و به شکلی خونین سرکوب کند و بر همین سیاق وجود آنها را در سایر نقاط میهن به قهقرا برده و آنها را ممنوع کند.
این همان کاری بود که خمینی نتوانست با مجاهدین انجام دهد و در همان حال سیاست با دست پیش کشیدن و با پا پسزدن مجاهدین هم نتوانست آنها را به زیر پرچمش بکشاند. نقش مسعود رجوی بهعنوان رهبر فعلی و تنها بازماندهٔ از رهبری گذشته و از آموزشدیدگان بهوسیلهٔ محمد حنیفنژاد بسیار در این مرحله و مراحل پیشین و پسین آن بارز بود. وی باقدرت سازماندهی بالا و رهبری یکدست و بدون اعوجاج یاران همراهش، سازمان را در دوران خطیر پس از انقلاب به نیرویی تراز اول در صحنهٔ سیاسی بدل کرد و این یکی از شگفتیهای مسعود رجوی و سازمانش بود. مسعود بسیار خوشسیما و خوشخلق و دارای دانشی شگفت و قدرت رهبری خارقالعادهای بود که توانست از یک رهبر مخفی چریکی به یک سیاستمدار کارکشته بدل شود و تمام تاکتیکها و اصول را برای به عقب انداختن دوران به سرعت نزدیکشوندهٔ سرکوب به کار گرفت. مسعود برای این هدف تمام تلاشش را با بالاترین سقف تحمل و با وجود کشتار و ترور خمینی در همان دوران فاز سیاسی بکار برد. کاندیداتوریش برای ریاستجمهوری از شاهکارهای سیاسی یک جوان چریک پیشین بود که به سرعت توانست خمینی را مجبور کند که از برج عاجش پایین بیاید و خود رهبری حمله و حذف مسعود را از کاندیداتوری وی برای ریاستجمهوری که میتوانست تمامی آرزوهای خمینی را برای خلیفه شدنش بر باد دهد؛ به عهده بگیرد. در تمام ۲سال و اندی که دوران فاز سیاسیش مینامند صحنهٔ صبوری و تلاش عمیق و انسانی مسعود و مجاهدین برای جلوگیری از رویارویی قطعی با خمینی و تلاش هار و خونریزانه و ددمنشانه و کینهورز خمینی و دارودستهاش برای تسویهحساب با مردم و مجاهدین بود. خمینی در سال ۶۰ باعزل اولین رئیسجمهورش و تظاهرات ۵۰۰۰۰۰نفری مسالمتآمیز فراخواندهٔ مجاهدین بالاخره حکم قتلعام مجاهدین و هوادارانش را صادر کرد و روز ۳۰خرداد به شروع مصاف بین مردم آزادیخواه و مجاهدینش با خمینی خونآشام انجامید. کشتار عظیم و هولانگیز خمینی از مردم و مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی نشان از توان وحشتناک کشتار و جنایت این تبهکار دوران میداد. این حجم کشتار از نیروهای مخالف در دوران جدید با هیچ اشلی حتی در فاشیستهای آلمانی و ایتالیایی و اسپانیایی مانند نداشت.
واقعیت این است که مجاهدین به یمن مسعود رجوی و تواناییهای بیشمارش تمامی این دوران هولانگیز ۴۰ساله را باهمهٔ پشتیبانی قدرتهای جهانی که به فضل بیوطنی خمینی و میهنفروشیاش بر سر سفرهٔ غارت ایران نشسته بودند؛ پشت سر گذاشت. تاکتیکهای ماهرانه مسعود در امر تشکیلات و بهرهوری مجاهدین از قدرت بینظیر نهفته در درون زنان ستمدیدهٔ میهنمان که آنها را شایسته حضور در بالاترین سطوح تشکیلات سازمان مجاهدین کرد؛ این سازمان را در مقابل حوادث آتی بیمه کرده است.
صحبت کردن از مسعود رجوی و تواناییها و کار کرد و زحماتش در رشد و تعالی مجاهدین مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود و فقط باید گفت مسعود در واقع معمار، بنا و سنگ زیرین و زبرین این جنبش عظیم انقلابی و پتانسیل پایانناپذیرش است. وجود او گنجینهای عظیم برای مردم ایران و مجاهدین خلق ایران است. وی مثل همیشه و هر بار توانسته است که مجاهدین را از خاکسترشان برخیزاند و به اوج ببرد. دوران آخرین و نوین مصاف با نظام ولایت فقیه بهواقع دوران پایان جهل اسلام بنیادگرا و حکومت مذهبی برخاسته از آن است؛ در این دوران مجاهدین همچنان بهعنوان نیروی نخست و پیشآهنگ، همه صحنههای نبرد را راهبری میکنند... برای پرداختی عمیق و به انصاف از مسعود رجوی خیلی بیش از اینها تلاش و نیرو میخواهد که در عهدهٔ این قلم نیست.
مهران از خوزستان
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند