چه کسی میگفت: «خاموش شد اشتیاق تماشای شکوه» ؟
چه کسی میگفت: «تبرآجین شد دست با مشعل سرخ» ؟
نام او لعنت باران باد!
از چیست این همه پچ پچ عطر
در نو آیند سبز بهار؟!
اگر تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران را به سلسله جبالی آبیفام، در فلات ایران تشبیه کنیم، بیگمان سهم حماسهٔ ۱۹بهمن۶۰ کمتر از اوج سپهر سای دماوند نخواهد بود. اگر در آفاق خاطره، جانهای شیفتهٔ نثار شده برای محبوب آزادی را آسمانی ستارهباران در نظر آوریم، شکوه همیشه تازه ۱۹بهمن، منظومهٔ شمسی را تداعی میکند؛ منظومهای با دو خورشید سوزان در کانون و سیارگانی الماسفام در پیرامون؛ آینهگانی تابیده در آینه، تکرار بینهایت جاودانگی. هر آینه را که میکاویم در آن سیمای خجستهٔ مجاهد خلق را میبینیم. نامی بارها فرو رفته در کوره و چکش خورده در کوران بیشمار حادثههای سخت و نفسگیر.
۱۹بهمن۶۰ از زبان دشمن
حماسهٔ عاشورای مجاهدین، ۱۹بهمن۶۰ تابناک و پرغرور، شورمند و انگیزهآور و خاطرهزا همچنان بر تارک حماسههای مجاهدین در دوران تاریک حاکمیت دینفروشان ریایی میدرخشد. قاتل آن مجاهدان والا چیزی در چنته ندارد؛ جز اینکه به شکوه آنها اعتراف کند و از زبان بالاترین فرماندهٔ سپاه پاسداران خود بگوید «اگر برنامهریزی پیچیده مجاهدین عملیاتی میشد، تا شهریور سال۱۳۶۰، دیگر اسمی از جمهوری اسلامی باقی نمانده و دستآوردهای آن کلاً از بین میرفت»؛ و اذعان کند: «از نظر فنی و نظامی و ضریب هوشی آدمهای قدرتمند و قابلی» بودند یا ناحق بودن و میزان وحشیگری خود و حقانیت مجاهدین و صحنههای محاصره و پاکبازی موسی خیابانی را به تصویر بکشد.
«خانههای تیمی سازمان دارای حفاظت فوقالعادهای بودند و علاوهبر محافظین داخل خانه، یک گروه نیز در بیرون خانه بهطور مرتب گشت میداد و هرنوع تحرکی را از فاصله چند صد متری به داخل خانه گزارش میکرد. لذا افراد قبل از هر اتفاقی آماده واکنش و عکسالعمل بودند.
اعضای مجاهدین از هوش خیلی بالایی برخوردار بودند. مثلاً موسی خیابانی دارای توان عملیاتی خیلی بالا بود و [شاهرخ] شمیم تیرانداز بسیار ماهر و فوقالعاده بود و در میان مجاهدین از نظر تیراندازی و شجاعت مثل وی وجود نداشت».
[سبز وار رضایی قائد (محسن رضایی) - مرکز اسناد و تحقیقات دفاع (ضد) مقدس- ۱۰اسفند ۱۳۹۴]
عبور از بارش گلولهها
در ادامهٔ این اعترافنامه چنین میخوانیم:
«... عملیات علیه سه خانه تیمی با یک فاصلهٔ کوتاه از هم انجام شد تا خانهها به همدیگر اطلاع ندهند. اما برخلاف انتظار ما موسی خیابانی توانست در برود. او از حیاط بیرون آمد و بهسمت ماشین ضدگلولهاش رفت و درب ماشین را باز کرده آمادهٔ فرار شد. بچهها که منتظر این واکنش نبودند، چند لحظه غافلگیر شدند. یکی از برادران تیم عملیات به نام صابری نارنجکی را به زیر ماشین انداخت، ولی ماشین ضدگلوله بود و نارنجک اثر نکرد.
... سختترین درگیری ما در خانهٔ موسی خیابانی بود. دوستان از من هم سؤال کرده بودند که اگر درگیری سخت شد آیا از آر.پی.جی استفاده بکنیم؟ من گفته بودم میتوانند از آر.پی.جی۷ استفاده کنند. برادری که عملکننده بود، موقعی که ماشه را فشار میدهد، آر.پی.جی۷ عمل نمیکند. او خودش را با کمک یکی دیگر از دوستان سریع به پارکینگ میرساند و میبینند دختر خانمی جلوِ ماشین پژو کشته شده و یک مرد هم بهحالت مرده روی فرمان افتاده است، اما وقتی به او نزدیک میشوند، آن مرد یکمرتبه سرش را بلند میکند و کلت میکشد. بعد معلوم میشود [این فرد] موسی خیابانی بوده.
اعتراف به درستی یک خط
«... اگر برنامهریزی پیچیده مجاهدین عملیاتی میشد، تا شهریور سال۱۳۶۰، دیگر اسمی از جمهوری اسلامی باقی نمانده و دستآوردهای آن کلاً از بین میرفت...
شورای مرکزی سازمان مجاهدین از نظر فنی و نظامی و ضریب هوشی آدمهای قدرتمند و قابلی بودند. اگر بخواهیم بر اساس بنچ مارکینگ، گِرید بگذاریم یا رنگینگ و درجهبندی کنیم، چنانچه به مسعود رجوی نمرهٔ ۱۰۰ بدهیم، آنوقت میتوان به موسی خیابانی ۹۰، به ابریشمچی ۵۰، به زرکش ۴۰ و بقیه مثل حیاتی و ضابطی و اینها نمره بین ۳۰ تا ۴۰ داد. بالای سر مجاهدین کادر خیلی قوی بود. اینها اکثراً زندان رفته بودند و تجربه مبارزه با ساواک را داشتند. بازجوییهای قبل از انقلاب را پشت سر گذاشته بودند. به فلسطین رفته و مدتی با سازمان آزادیبخش فلسطین کار کرده بودند. لذا یک کادر خیلی قوی بالای سر آنها بود. ». (همان منبع).
سوگند وفاداری به خلق
۳۹ سال پس از آن حماسهٔ شگرف، وقتی به عظمت این داستان چشم میگشاییم، دوباره حسی به ما دست میدهد از آن جنس که نخستین بار با دیدن فیلم دفاعیات خسرو گلسرخی و گل سرخ انقلاب، مهدی رضایی به ما دست داد؛ حسی که ما را تعریف کرد، بیقرار ساخت، از قوارهٔ یک شهروند غیرسیاسی بیرونمان آورد، عاشقمان کرد، به راهمان انداخت و به نسلی پیوند داد که قلهٔ زندگی خود را در فدای خویشتن برای بهروزی خلق یافته بودند.
ما فرزندان بهمن بودیم؛ انقلابی که شیخ آن را به سرقت برد. ما به سودای آزادی برای مردم ایران به راه شتافته بودیم. در سیمای آشنا و سخنان توفانی مسعود رجوی، شور، آگاهی، روشندلی، ایمان، فداکاری، صداقت، همدلی و رنگ و بوی انقلابی را دیدیم که باید آن را استمرار میدادیم. بنابراین همراه با او سوگند خوردیم که راه را تا به آخر ادامه دهیم. در خروش عصیانی او جنس دیگری از وفای به خلق آموختیم:
«... ولی مگر ما در مسیر احقاق حقوق خلقمان از پا مینشینیم؟
مگر پرچم سرداران، پرچم کوچکخان و مصدق را فرو میگذاریم؟ مگر میخواهیم لعنت بشویم. نه، ما سوگند خوردیم که راه را ادامه بدهیم.
در این تردیدی نیست، در این تردیدی نیست که نسل به خون شسته ما، نسل به خون تطهیر شده ما، که اعتقاداتش، مکتبش و رویه سیاسیاش را از میان شکنجهگاهها و از میان میدانهای اعدام به دست آورده، مشعل کوچک خان و مشعل مصدق را هر چه محکمتر در دست خواهد فشرد و هیهات، هیهات بر آنهایی که فکر میکنند با این فشارها میتوانند مشعل سرداران را از دست ما بیرون بیاورند. نه به خدا، نه، ما وفاداریم» (مسعود رجوی. میتینگ رشت. ۱۴اسفند۵۸). .
۱۹بهمن۶۰ تابلوی زرین این وفاداری است. از این رو هر گاه آن را دوره میکنیم، طراوت و جوانی سوگندهایمان و فرایادمان میآید. از آن رهتوشه میگیریم. سوگندهای پیشین را صیقل میزنیم.
بهمن ادامه دارد
گفتیم انقلاب بهمن را شیخ به سرقت برد؛ ولی سارق بزرگ قرن نتوانست شور و شعور آزادیخواهی را از نسل بهمن به سرقت ببرد. ۲۲بهمن ۵۷ در ۱۹بهمن۶۰، جوان، سرخفام و رویان به حیات خود ادامه داد. زیرا آن انقلاب هنوز به هدفهای بلند خود نرسیده بود. راهی دراز میبایست با رهروانی تیزگام و پالایش شده از دلبستگیهای رسوبساز. بهمن هنوز ادامه دارد.
اکنون در داخل ایران، همپا و همسوگند با مجاهدان باقی مانده از آن دوران، نسلهایی در کسوت کانون شورشی، راه اشرف رجوی و موسی خیابانی را پی میگیرند که پیشتر شناختی از سازمان مجاهدین خلق ایران نداشتند. همانگونه که ما با دیدن عکسی از فاطمه امینی یا احمد رضایی به آرمان مجاهدین پیوستیم، آنها اکنون با شناخت قهرمانان حماسهٔ ۱۹بهمن۶۰ به این کاروان اضافه میشوند.
۱۹بهمن۶۰ ادامه دارد. سیمای حماسی آن در آینهٔ برفهای خونین پیداست.
با اقتدا به یاران شهید؛ آنان که در برابر پیکرهای خونآغشت اشرف و موسی به احترام ایستاده و مرگ را با سرفرازی سلام گفتند، ما نیز در برابر قهرمانان قیام میکنیم و با آنان برای ادامهٔ راه پیمان میبندیم.