امروز کمتر جای تردید است که بارزترین رفتار لو رفتهٔ خامنهای و آیشمنها، هیملرها، گوبلزهای او «دشمنتراشی» است تا به این وسیله بتوانند اختناق و دیکتاتوری خود را توجیه نموده و وجیه و مقبول جلوه بدهند.
مانس اشپربر، روانشناس فردی و رماننویس اتریشی ـ فرانسوی در کتاب «نقد و تحلیل جباریت» مینویسد:
«تمام دیکتاتورها با یک اسطوره میآیند اسطوره دشمن. این دشمن خونی یا ملی یکی از همسایگان است و یا یک دشمن بزرگتر. خصم همسایه نزدیک یا دور تجسم تفالههای حقارت و دغلکاریها است. جبار و دستگاهش خودشان را نجیبزاده مادرزاد و نمونه اخلاق و عدالت تمام خوبیهای عالم میدانند و دشمن را فقط شیطان نابکار و شر مطلق میدانند... دیکتاتور با دقت تمام از این شیوه استفاده میکند تا هواداران بیشتری به دور خود فراهم کند و تمام خشم و نفرت عمومی را به دشمن خودساخته (غیر خودی) کانالیزه نماید»... .
اشپربر نشان میدهد که دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اعتقاد به دشمنتراشی و ایده «دشمنانگاری هر کس با ما نیست» از سوی دیکتاتورها محصول این ترس عمیق است؛ ترسی که در وجود آنها نهفته است.
بهرغم تلاشهای فاشیسم دینی برای نهادینهکردن دشمنتراشی و چیدن سایر پازلهای قدرت و دجالیت در هماهنگی با آن، دادهها حاکی از آن است که نسلهای جدید و انقلابی ایران دیگر فریب این دجالیت را نمیخورند. تمام برنامهریزیهای تبلیغاتی این رژیم در این راستا به پیسی خورده است.
پاسدار حاجی زاده، سرکردهٔ نیروی فضا هوای سپاه، با درماندگی تمام به ناکارآمدی این پروپاگاندا اعتراف میکند. او با اشاره به پیوستن جوانان به انقلاب دمکراتیک میگوید:
«کسانی که فریب میخورند... اینها که ضد انقلاب نیستند که اینها فرزندان ما هستند اینها جز مردم ما هستند، باید توجیه بشوند، باید دشمن را بشناسند، با این همه مشکلاتی که ما داریم تعجب میکنم چرا ما واقعاً توی دانشگاهها و در آموزش و پرورش درسی بهعنوان دشمن شناسی نباید داشته باشیم؟ چرا باید فرزندان ما توی این بخش مسلط نباید باشند؟ دشمن داریم ما در این حوزه دشمن داریم. ». (خبرگزاری دانشجو. ۷آذر ۱۴۰۱).
سوزش و غثیان او در جایی به اوج میرسد که اذعان میکند جوانان انقلابی برای شیطانسازی از مجاهدین تره هم خورد نمیکنند:
«یک عده (مجاهدین) را به جای اینکه جلاد بدانند، اینها را بهاصطلاح مظلوم بدانند [میدانند]، خب مسلم است نمیشه این. باید برداشت یکسان داشته باشیم».
این قاتل بدنام سرنشینان هواپیمای اوکراینی با استیصال میگوید که دیگر حنای رژیم برای «دشمن» نامیدن مجاهدین رنگی ندارد. نسلهای جدید اباطیل خامنهای و دستگاه امنیتی ـ اطلاعاتی او را در مورد فرزندان راستین مردم ایران باور نمیکنند. از کلیشههای تبلیغاتی و استانداردهای دیکتهشده و زورچپان در کتابهای درسی عبور کردهاند و «اصل نظام» را به چالش میکشند. بهعبارت دیگر سرمایهٔ سالیان فاشیسم دینی در چرخاندن فلش به سمت مجاهدین و دشمن وانمود کردن آنها برباد رفته است. نسلهایی که مجاهدین را دشمن نمیدانند اکنون خشم و خروش خود را متوجه قبهٔ ارتجاع، استبداد و فاشیسم کرده و رأس خبیث آن یعنی خامنهای را نشانه گرفتهاند.
اینجاست که دیگر دستگاه فرسودهٔ «جهاد تبیین!» [بخوانید پروپاگاندا و جعل واقعیت و تحریف حقایق مسلم] دیگر کار نمیکند. بهجای اینکه برای فاشیسم دینی سرباز یکبار مصرف و ربات چشم و گوش بسته تولید کند، آنها را در صف براندازان، قیامآفرینان و شیفتگان مجاهدین قرار میدهد. فاشیسم هیتلری که پیشتر از فاشیسم دینی با این معضل مواجه بوده است برای مقابله با آن رهنمودی قابل تأمل دارد:
«این دختران و پسران جوان که در ۱۰سالگی به سازمانهای ما وارد میشوند و معمولاً برای نخستین بار در هوای آزاد نفس میکشند، بعد از سپری کردن چهار سال در سازمان جوانان آلمان به جوانان هیتلری میپیوندند و چهار سال دیگر را نیز با ما میمانند و اگر هنوز کاملاً ناسیونال ـ سوسیالیست نشده باشند، به سازمان خدمات کار که بروند، آنجا هم شش ـ هفت ماهی صیقل میخورند و اگر باز هم چیزی از آگاهی طبقاتی یا جایگاه اجتماعی برایشان باقی مانده باشد، این بار، ورماخت است که به آن رسیدگی خواهد کرد». «آدولف هیتلر» (۱۹۳۸)
بیسبب نیست که افسران «ورماخت» فاشیسم دینی اینروزها پیدرپی ظاهر میشوند و هشدار و انذار میدهند. به نظر میرسد کفگیر به ته دیگ خورده و اوضاع در داخل حکومت بحرانیتر از خبرهای درز کرده به بیرون است.