728 x 90

بوسه بر جا پای پلنگ تاریکی‌شکار

رحمان کریمی شاعر و نویسنده انقلابی
رحمان کریمی شاعر و نویسنده انقلابی

در رثای شاعر و نویسندهٔ مبارز، رحمان کریمی

 

پیرم اما پلنگم

 

بر قله می‌نشینم

تا به جای ماه

تاریکی‌ها را شکار کنم.

 

مرا از ناسازگارهای روزگار چه باک

پیرم اما پلنگم

مهاجم چون توفان

غرنده چون رعد

 

دلشکستگی‌های من و چون من

حکایت تازه‌یی نیست

تا هستم از پای نمی‌افتم

مگر جلادان و ستمکاران از پای افتاده‌اند؟

...

 

کدام قلم شعرشناس و پراحساس می‌تواند زیباتر از این سرودهٔ زنده‌یاد، رحمان کریمی، خود او را بسراید یا خیزهای شاعرانهٔ وی را به‌گونه‌یی سزاوار به توصیف بنشیند.

خبر کوتاه بود. رحمان کریمی نیز رفت.

خاطراتمان را از او ورق می‌زنم تا شایسته‌ترین تصویرها را در ذهن ردیف کنیم. آنچه می‌یابیم جز صلابت کلام، مرزبندی تیز و روشن با دشمن ایران و ایرانی و نعلین لیسان خیانت‌پیشه و در نقطة مقابل عشق عمیق به مقاومت‌کنندگان و رهبران مقاومت نیست.

 

تعهد عمیق به جنبش دادخواهی

او در مقام انذار به روشنفکران یا شبه‌روشنفکرانی که در مرزبندی سرخ و خونین بین خلق و ضدخلق، سوراخ دعا را گم می‌کنند و هیزم‌بیار معرکهٔ «استبداد بدوی و لگام گسیخته مشتی ملا و مکلای مافیایی» می‌شوند، نوشته بود:

«مشخصه یک روشنفکر آگاه، تیزبینی و ژرف‌نگری و نیز به همه‌جانبهٔ یک‌امر نگریستن است. پای اصول و حساسیت‌های الزامی زمانی‌که می‌رسد روشنفکر دستخوش رفیق‌بازی نمی‌شود. برای امضایش ارزش و اعتبار قایل است.» (رحمان کریمی. از مقالهٔ «سخنی‌ با روشنفکران متعهد به آزادی مردم‌ ایران»)

وی ـ با تعهد به جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان ۶۷ ـ هنگامی که دید عده‌یی از آنها از طرف وزارت بدنام و مزدور نفوذی او به بازی گرفته شده‌اند، چنین هشدار داد:

«به سهم خود عمرم را با روشنفکران کشورم سپری کرده‌ام. بنابراین هرگز دلم نمی‌خواهد که کورهٔ سوزان احساس مسئولیت در قبال مردم ایران در آنان سرد شود. این به سود دیکتاتورهای بی‌رحم فاسد حاکم است و بس. حق داریم زندگی کنیم و خوب هم زندگی کنیم اما مثل یک روشنفکر آگاه و متعهد به میهنش. عبور ما دراین مرحله سخت و ناگوار تاریخی، عبور روی یک تیغه نازک است که غفلت برنمی‌دارد. روشنفکر جنوبی در غرب دستخوش سیاست‌های احزاب چپ که فقط نام چپ را یدک می‌کشند نمی‌شود زیرا می‌داند که مجموعه شرایط و نیازهای یک جامعه جنوبی با غرب بسی متفاوت است. روشنفکر برخاسته از جامعه ستمدیده و استبداد زده ایران نمی‌تواند مثل روشنفکر غربی بیندیشد. ما هنوز باید راه های ناهموار و پر از مانع و رادع را بکوبیم و به پیش رویم.»

 

پیکارگر خستگی‌ناپذیر جنگ سیاسی

«پلنگ پیر قله‌نشین و تاریکی‌شکار» بنا به تجربهٔ ایام و مو سپید کردن در فراز و نشیب مبارزه، نیک می‌دانست که به‌موازات درافتادن با «استبداد بدوی»،‌ نباید در برابر «مثلث خیانت» و «صدای وز وز مگسان وزارتی» ساکت نشست و شاهد شلیک به شقیقهٔ ارزش‌های انقلابی بود. او «جنگ سیاسی» را مکمل و همانند جنگ در جبههٔ اصلی مبارزه، دوشادوش رزمندگان آزادی می‌دانست.

«من به سهم خود آشکارا می‌گویم که من بعد خاموش نخواهم نشست و نابکاران خائن را تحمل نخواهم کرد، چون این بی شرمان، ادبیات سیاسی را هم به کام ملایان به گند کشیده‌اند.» (از مقالهٔ «ما اهانت به ارزشهای والای مقاومت و میهنمان را برنمی‌تابیم»)

 

بگذار

سرخوردگان سر به یاوه و هرزه برداشته

ـ آن دیروز «پا لنگان» امروز به سوراخ موش نشسته ـ

کاشفان و خائفان و خادمان زمانه‌یی باشند

که جز چیرگی بیرحم سرمایه بر آن

دلربایی دیگری نیافته است.

 

دردا و شگفتا!

درست بدان هنگام که امپراطوران مغرور عصر

از جنگ و گریز موش‌ها

به شادی فتح قهقهه سر می‌دهند

شما مدعیان دیروز

همان موش‌هایی شده‌اید که نه جنگ و گریز

که به بازی تکه پنیری

نه دم که تن و جان را

به تله می‌دهید.

 

شورش بر قاعده‌های رایج روشنفکرنمایی

او بر خلاف برخی روشنفکرنمایان عصر خود، شورش بر قاعده‌های رایج را برگزید و تا واپسین‌دم به آن وفادار ماند. ۷۰سال سابقهٔ مبارزهٔ سیاسی مانع از آن نشد که پیرانه‌سر، گوشهٔ عافیت پیشه کند، یا روزگار را به تئوری‌بافی‌های بی‌‌خاصیت بگذراند، بلکه همواره خود را «شورشی» می‌دانست؛ یک رزم‌آور آزادی و حاضر یراق

 

من شورشی‌ام، شورشی

و شوریده تر از شما

(که شوریده نمایید)

عصیانگری زخم آجین اما مطمئن

 

با دارا بودن چنین خصوصیتی بود که همواره در کانون غضب «مگسان وزارت بدنام» قرار داشت اما هرگز از مرزبندی با آنها پا پس نکشید.

«امروز برای وز وز کردنها، فضای خارج کشور برای شما مگسان وزارت بدنام؛ باز است. باز است زیرا هنوز سیاست استمالت از رژیم نقطه نخورده است و رسانه‌هایی چون بی.بی.سی با جان و دل پذیرای شمایانند. هر بار که آنجا به فخر ژاژخایی علیه مقاومت سرفراز ایران می‌نشینید اعتبار و اصالت آن را ناخواسته به اثبات می‌رسانید. بدانید که این خائنان امثال خودتان و اضداد‌ند که برایتان کف می‌زنند و نه آزادیخواهان وطن‌پرست که چشم به‌راه خلاصی از جرثومه رژیم، روز شماری می‌کنند.» (از مقالهٔ «بعد از صدای انفجار عظیم شکست رژیم، صدای حرفه‌یی وزوز مگسان وزارتی»)

 

او انتخاب کرد که از کلمه، سلاحی برا بسازد و با آنها «نابکاران را به رگبار ببندد». «شورشی و شوریده‌حال»، «با بیدادگران در جنگ» باشد و «با ستمدیدگان همراه». در این مسیر «آتشفشان همیشه سرکش قلبش» سلسله‌جنبان و راهنمای او بود؛ قلبی تپنده و قوی‌آهنگ

 

ای آتشفشان همیشه سرکش، ای قلب من!

رفیقان نیمه راه، رفیق نبودند

تیمار خوار دردمندان و دلشکستگان نبودند آنان

خانه شاگردان روزهای خود بودند.

پس بمان ای پیر! که چون یاران

هم پلنگی و هم شورشی

 

او برای نسل‌های جوان شاعران و نویسندگان انقلابی، همیشه همان پلنگ تاریکی‌شکار خواهد بود. حرمت‌گذارانه بر جاپای او بر بلند قله‌های ماه‌گیر بوسه‌ می‌زنیم. شعرها،‌ نوشته‌ها و طنین پرصلابت کلام وی اینک در نبرد آتشین برای آزادی میهن، با ما هم‌سفر است.

قلمش را امانت‌دارانه برمی‌گیریم و با آن برای ادامهٔ راه هم‌سوگند می‌شویم.

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c5f4cda3-eded-4598-9dee-08b035892eae"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات