نیازی به تشریح معنای سیاسیِ استیضاح همتی و استعفای ظریف در دعواها و دادوبیدادهای باندهای درون حاکمیت نیست. این روزها بهاندازهی کافی در رسانههای مختلف به این موارد پرداخته شده است. البته معنیِ عجیبی هم ندارد، چرا که خامنهای هر بازی که با مهرههای سرسپردهی نظام بکند، درنهایت، بر پاشنهی انقباض فرود میآید؛ چرا که این حاکمیت آنقدر از طرف بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و معیشتی در محاصره است که ولی فقیه ارتجاع یک قدم هم نمیتواند مانورهای تشریفاتی و دجالگریِ سیاسی را فراتر برود.
این هم نیاز به تشریح نیست که در حاکمیت ولایت فقیه ــ از خمینی تا خامنهای ــ اساساً هیچ مقام و وزارتی بر پاشنهی سیاسی و حقوقی و صنفیِ خود استوار نبوده و نیست؛ چرا که هر مقام و وزیری در این نظام، جز یک تدارکاتچی و عروسک خیمهشببازی نیست.
این هم نیاز به تشریح نیست که خامنهای هر مهرهیی را که در هر نمایش انتخاباتی جلو میاندازد تا بازار مکارهاش را گرم کند و درازگوش نظام را از پل انتخابات عبور بدهد، سرنوشت نهاییِ تمام بازارگرمیها، پیوستن شتابان به کوچهی بنبست اعدام است. کوچهیی که با ستون بلند کشتار و اعدام زندانیان شناخته میشود.
آنچه که در این روزها پیرامون معنای واقعیِ استیضاح همتی و استعفای ظریف کمتر به آن توجه شده، این واقعیت است که چشمدوختگان به تغییر این رژیم از طریق رئیس جمهور تأییدشدهی ولی فقیه، باز هم بازندگان صحنهسازیهای فریب و خیمهشببازی هستند. بازندگانی که برای چندمین بار طی ۲۷ سال گذشته[از خرداد ۷۶ تا کنون] فقط اثبات کردهاند که فقدان شعور سیاسی، خصیصهی بارز آنها در بازیهای این دوران بوده است.
آنچه این روزها پیرامون چنین اتفاقاتی قابل تأمل میشود، این است که هرچه بیشتر از این اتفاقات در درون نظام ملایان رخ میدهد و تبدیل به تف سربالای ولی فقیه میگردد، افتخار آنان که در این ۴۶ سال، در هر سرفصلی از تمامیت نظام عبور کردهاند، بسبیشتر میگردد؛ چرا که از همان آغاز هم شناخت ماهیت حاکمیت قرون وسطاییِ آخوندی، گویاترین هوشیاریِ تاریخی و سرآمد تمام تئوریپردازیها پیرامون این حاکمیت با رأس ولی فقیه بوده است. از اینرو عبارت «افعی ولایت فقیه، کبوتر نمیزاید»[۱]، سند زرین ازلی و ابدیِ این هوشیاریِ بینظیر است. این عبارت، پیوند تأمل و شکیبایی و خردمندی در دنیای شلوغ و پرهیاهای سیاسی است که در بیشتر مواقع، بهدلیل تعجیل در به جیب زدن منافع کوتاهمدت و گذرا، خبری از جای پای «خرد» در آن یافت نمیشود.
تاریخ باز هم کف دست بر میز سیاست در ایران میکوبد که تنها راه نجات این کشور از تسلسل دیکتاتوریهای شاهی و شیخی، عبور از تمامیت حاکمیت با هر جناح و رقیب در آن است. این تنها تضمین تجمع تمام توانمندیها، انرژیها، آرزوها و امیدها برای یکبار و همیشه خلاص شدن فرزند و جغرافیای ایرانزمین از نکبتهای بختکها خواهد بود. اگر تأملی خردمندانه، هوشیارانه، تجربی و همهجانبه در شناخت مفهوم یک استیضاح و یک استفعا ممکن باشد، همین است و بس!
پینوشت:
[۱] از اطلاعیهی مسعود رجوی، ۳ خرداد ۱۳۷۶