پس از انتخابات شکستخورده خامنهای در اسفند گذشته، یک روزنامه حکومتی از «تاکسیدرمی» و مترسکی بودن انتخابات و نمایندگی مجلس در این نظام گفته و نوشته بود که «آنچه اخیراً در صحنه انتخابات کشور از جریان رد صلاحیتها در خبرگان و مجلس مشهود است، خطری فراتر از صحنهآرایی و "تاکسیدرمی" انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ را گواهی میدهد... که دیگر بهتهیسازی درون و حجمهای تو خالی اکتفا نکرده و گویی اصراری وجود دارد که حتی حفظ ظاهر هم نشود» (اعتماد، ۲۴ بهمن).
از ابتدای تشکیل این نظام هم، همه دیدهاند که دولت و رئیسجمهور در حد تدارکاتچی ولیفقیه هستند. اخیراً آخوند روحانی با اشاره به بیخاصیت بودن رئیسجمهور در این نظام اذعان کرده که برای همه کارهایش باید از خامنهای اجازه میگرفته و تعیین همه مهرهها با نظارت و اوکی خامنهای بوده است: «تمام وزرای دولت را بدون استثنا با رهبری چک کردم». (ایلنا، ۸ فروردین ۱۴۰۳)
قضاییه نیز که همواره آلت دست ولیفقیه برای کشتار و اعدام و ارعاب بوده تا بسته به شرایط انفجاری، تعدادی سر بیگناه را بالای دار ببرد.
چند ماه قبل هم کانال تلگرامی «قیام تا سرنگونی» افشا کرد امیرعبداللهیان که تازه از باند خودیها و وزیر خارجه رئیسی جلاد است از «تضعیف مرجعیت و جایگاه وزارت امور خارجه» نالیده و خواهش کرده بود که «دستور فرمایند همه دستگاهها در روابط خارجی خود ملزم بههماهنگی با وزارتخارجه شوند» اما رئیس دفتر خامنهای در پاسخ زیادهخواهی این وزیر، او را به قالیباف و مجلس پاس داده و به او فهمانده است که نباید وارد معقولات شود و پایش را از گلیمش درازتر کند.
درباره یکهسالاری و دیکتاتوری ِولیفقیه، جدیداً مصاحبهیی از ظریف وزیر خارجه قبلی منتشر شده که نشان میدهد تمام اجزا و نهادهای مختلف نظام جز مهرهای در دستان خامنهای نیستند و مسئولیت همه آنها تنها تحقق «منویات مقام معظم رهبری» یعنی اجرای بیچون و چرای همان سیاست صدور بحران و تروریسم است.
البته ظریف قبلاً هم با ذکر «ضرورت همافزایی دیپلماسی و میدان» اعتراف کرده بود که «دیپلماسی» در این نظام جز در خدمت «میدان» یعنی آدمکشیهای منطقهیی قاسم سلیمانی نیست و گفته بود: «افتخار رفاقت عمیق و همکاری با حاج قاسم بیش از دو دهه ادامه داشته و رابطه قلبی و کاری ما تا هنگام شهادت ایشان نه تنها کمرنگ نشد بلکه همواره تعمیق یافت» (ایران، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰)
اما او در مصاحبهٔ جدیدش در کنار سر و دست تکان دادن برای خامنهای و اینکه «رهبری همواره به من محبت داشتند»، درباره اتوکراسی و استبداد وحشی ِ ولیفقیه، افشاگری مهمی میکند که تأکیدی بر این است که همه چیز از سوی دیکتاتور بزرگ بریده و دوخته میشود و بقیه فقط در حد مجری و تابع بیچون و چرای اوامر او هم نیستند: «من معتقدم وزارتخارجه باید بخشی از نظام تصمیمگیر باشد و نظر مقام معظم رهبری را که گفتند وزارتخارجه مجری است، قبول دارم. اما حداقل مجری باشد و نه اینکه در سیاست خارجی هیچکاره باشد» (جماران، ۵ فروردین ۱۴۰۳).
ظریف در ادامه افشا میکند که اساساً از سالها قبل و حتی از زمان خاتمی «پروندههای حساس در سیاست خارجی» نظیر «پروندههای افغانستان، سوریه، عراق، یمن» که مستقیماً با صدور بحران و تروریسم رژیم یعنی حیات و ممات ولایت فقیه رابطه دارند از این وزارتخانه به «سایر نهادها» یعنی شاخههای بیت ولایت منتقل شده است.
بنابراین کاملاً پیداست که این اصلاحطلبان قلابی با وجود اینکه در چند مرحله از سوی اربابشان جراحی و از قطار نظامشان با تیپا و آبروریزی پیاده شدهاند، باز هم از رو نمیروند و بیبهانه و بابهانه برای ولینعمتشان ابراز ارادت میکنند تا شاید در مرحله بعدی یا در جایی دیگر آنها را به کار گیرد.
آنها ضمن اینکه در تمام جنایات رژیم دست داشتهاند هیچگاه در مسیر اصلاحات واقعی حرکت نکردند و همواره نقش زرورقی را داشتند که روی جنایات رژیم کشیده شده بودند تا در بازار مماشات قابل ارائه به طرفهای خارجی باشند. یعنی در عینحال که در صحنههای بینالمللی و بیرونی ِ رژیم با کت و شلوار ادای تغییر و رفرم را در میآوردند اما همان پاسدارهای چکمهپوش دنیای دیپلماسی ولایت فقیه بودند.
به این ترتیب میتوان کل نظام ولایت فقیه را یک تاکسیدرمی هیولایی تصور کرد که فقط یک سر عمامهدار و خونریز آن بالا حرکت میکند و تصمیم میگیرد و حرف میزند؛ بقیه تنها قرهنوکر و مطیعند.