جرقههای روشنگر
زمزمههای اجتماعی و عمومیِ آزادیخواهی و ضداستبدادی از اواخر سال۱۳۵۶ بالا گرفت. کتابها، جزوات و نوارهای کاستی که انقلاب مشروطیت، جنبش جنگل، نهضت مصدق، زندگی و مبارزات برخی شهیدان و زندانیان سیاسی و جنایات ساواک را انتشار میدادند، در جامعه بیشتر میشد. محتوا و جوهر همهٔ این کتابها و جزوات و نوارها بعلاوهٔ واقعیتهای ملموس استبداد سیاسی و فاصلهٔ طبقاتی، نسل جوان کنجکاو و تشنهٔ آزادی و عدالت را مهیای مواجه شدن با ضرورت یک تغییر میکرد. این فضا، ارتباط بین جوانان را در محلههای مختلف شهرها بیشتر کرد. این ارتباط باعث انتشار گستردهٔ خبرهای سیاسی و اجتماعی در شهرها و از طرفی ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی میشد.
چنین بود مختصات نسل جوان پرسشگر و نوخواه در آستانهٔ ۱۷شهریور ۱۳۵۷. مختصاتی که کانون آن را آزادیخواهی و عدالتطلبی شکل میداد.
اولین انتخاب
کشتار ۱۷شهریور و آثار گستردهٔ اجتماعیِ آن علیه شاه و ساواک، آتشزنهٔ خشم نسل جوان ضددیکتاتوری شد. از آن پس بود که اقدامات مخفیِ عملی مثل نوشتن شعار علیه شاه بر دیوارها و تخریب نمادهای حکومتی شروع شد.
شروع سال تحصیلی ۱۳۵۷ چه در دبیرستانها و چه در دانشگاهها سالی تماماً متفاوت با سالهای قبل بود. از همان شروع سال تحصیلی، فضای سیاسی بر فضای آموزشی غلبه داشت. بسیاری خبرها، جزوات و اطلاعیههای ضد شاه و ساواک در دبیرستانها و دانشگاهها دستبهدست میشدند. برخی از این جزوات، زندگی و عکس شهیدانی بود که ساواک کشته بود و برخی جزوات هم زندگی زندانیان سیاسی. این جزوهها و کتابها در تظاهراتی که در مهر و آبان ۵۷ بالا گرفت، بسیار تکثیر شدند. بهدنبال این فضای جوشان سیاسی ضد شاه در بین دانشآموزان و نیز بالاگرفتن تظاهرات در شهرها، مدارس و دانشگاههای ایران از اواسط آبان تعطیل شدند. دانشآموزان و دانشجویان هم به خیابانها و تظاهرات علیه حاکمیت پیوستند.
اینگونه شد که پیوندی میان نسل جوان آزادیخواه با شهیدان راه آزادی و زندانیان سیاسی شکل گرفت. این پیوند با گسترش تظاهرات در شهرهای ایران و انتشار آگاهیها دربارهٔ نسلهای انقلابی و مبارز دهههای ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ بیشتر و بیشتر میشد.
حافظهٔ تاریخیِ نسل پرسشگر
نکتهیی قابل توجه که باید یادآوری شود، شکلگیریِ حافظهٔ تاریخی این نسل است. سیر مبارزات آزادیخواهی و ضدارتجاعی در ایران معاصر که از مشروطیت به بعد ثبت شده است، کانون حافظهٔ تاریخیِ نسل انقلاب ۱۳۵۷ را شکل داد. این حافظه در امتداد مبارزهٔ همهگیر اجتماعی با شاه که از نیمهٔ آبان شدت گرفت، هر روز انباشته از ضرورت آزادی و نفی دیکتاتوری میشد. در ادامه خواهیم دید که این «ضرورت»، شاقول نگرش، تفکر و فعالیت این نسل شد. یکی از شاخصهای بارز شاقول این تفکر، تفاوت نگرش این نسل با رفتار روحانیت حاضر در تظاهرات آن سال بود. درست عین تفاوت مشروطهخواهان با مشروعهخواهان در دورهٔ مشروطیت.
یار آزادی و شروع یک تفاوت
این نسل ــ با توجه به زمینههایی که برشمردیم ــ با ضرورت آزادی و عدالت عجین شد، در حالی که روحانیت در تظاهراتها دنبال جا انداختن شعارهای مذهبی بود. این نسل مدافع مبارزان و آزادیخواهان دهههای پیشین و شهیدان و زندانیان سیاسی بود و در گفتمان گستردهٔ آن موقع که هر روز هم شدت میگرفت، جوهر ضدارتجاعی گفتمانش بیشتر میشد ولی روحانیت حاضر در صحنه دنبال دستهبندی کردن مذهبی و غیرمذهبی و سوار شدن بر باورها و عواطف مردم از این جنبه بود.
تفاوت مهم دیگر این نسل و طیف سیاسی آن با شبکهٔ روحانیت در صحنه این بود که این نسل دنبال تثبیت شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» بود ولی شبکهیآخوندی دنبال بر ماه نشاندن خمینی بود تا توجه مردم را جلب آن کند. هدف از این ترفند مذهبی ــ اسطورهیی این بود که با مقدس جلوه دادن خمینی، راه هر گونه نقد و بحث پیرامون او را ببندند و او را در اذهان باورهای سنتی ایران جا بیاندازند.
رابطه با خمینی
خمینی از اوایل مهر به بعد توسط رادیو بی.بی.سی و شبکهٔ آخوندی، بهعنوان رهبر جاانداخته شد. معروف است که سخنان خمینی قبل از اینکه به ایران برسد، اول به بی.بی.سی میرسید و بعد در ایران شنیده میشد!
خوب است یادآوری شود که خمینی هرگز یک رهبر سیاسی پیشرو نبود که پیشاپیش حرکت مردم علیه شاه، پای به آن انقلاب گذاشته باشد. تاریخ ثبت شده گواهی میدهد که در شهریور و مهر ۱۳۵۷، کمتر از ۳درصد مردم ایران او را میشناختند. خمینی وقتی دید رفرم کارتر در مورد شاه و محدود شدن ساواک، باعث بروز نشر اخبار ضد شاه و خشم مردم علیه استبداد شده است و بهقول خودش وقتی متوجه شد که «برخی روحانیان اشکال میکنند»، او هم فرصت استثناییِ محصور بودن مبارزان و زندانیان پیشتاز در مبارزه علیه شاه را شکار کرد و از خواب ۱۳ ـ ۱۴ساله در نجف بیدار شد و قصد سوار شدن بر باورهای مذهبی را کرد. از این رو خمینی خودش را نخست بهعنوان یک پیشوای مذهبی جاانداخت؛ در حالی که هرگز یک مبارز حرفهیی علیه شاه نبود و هرگز هم صلاحیتهای لازم یک رهبر سیاسی را کسب نکرده بود. در عمل هم دیدیم که دو بازوی کنفرانس گوادلوپ و ارتش با میانجیگری آمریکاییها، مسیر را برای تثبیت رهبری او مهیا کردند.
با چنین زمینهیی، نسل آزادیخواهی که قبل و حین انقلاب ۵۷ وارد فعالیت سیاسی و اجتماعی شد، هرگز با خمینی رابطهیی معنوی و باورمند برقرار نکرد. رهبری خمینی با تقدم مذهبی بودن او، یک واقعیت تثبیتشده بود ولی ویژگیهای ارتجاعی و فرهنگ عقبماندهٔ وی همواره فاصلهیی بیاننشده را میان نسل نوخواه ضدارتجاعی با او نگه میداشت.
یادآوری چند عامل مهم
بعدها مشخص شد که سازمان مجاهدین خلق ایران در سالهای ۱۳۵۴ و ۵۵ در زندانهای شاه تحلیلی از خمینی داشته که وی را ارتجاعی و فناتیک شناخته بود. این تحلیل فقط در درون سازمان مطرح شده بود و به بیرون زندان راه نیافت.
از این خبر میتوان این نتیجهٔ طبیعی و واقعی را گرفت که زندانی بودن مبارزانی مثل مجاهدین خلق و چریکهای فدایی، باعث شد خمینی عرصه را مهیای موجسواری خودش ببیند. در عمل هم همینطور شد. بهخصوص که در ادامهٔ قیام، دیدیم که این زندانیان تا ۳۰دی ــ که ۲۲روز بعدش نظام پادشاهی سقوط کرد ــ در زندانها نگه داشته شدند. آیا نگهداشتن زندانیان سیاسی، سیاستی عمدی نبود تا معامله بر سر آمدن خمینی به سرانجام برسد؟ بهخصوص که آزادی آنها یکی از اصلیترین موضوعات تظاهراتها با نقش ویژهٔ نسل جوان بود.
آیا اگر زندانیان سیاسی یک ماه زودتر از ۳۰دی آزاد میشدند، مانعی در راه معاملهٔ گوادلوپ نبودند؟ در ارتباط با همین فرضیه، چرا شاه گفت: «بزرگترین اشتباهم آزادی زندانیان سیاسی بود»؟ آیا شاه اصلیترین عامل اثرگذار بر سرنگونیاش را در همان فاصلهٔ ۳۰دی تا ۲۲بهمن مد نظر داشت؟
این نکته بسیار قابل توجه است که شاه دقیقاً میدانست چه طیفی از تفکر سیاسی تا ۳۰دی در زندانهایش بودهاند؛ بهخصوص که طیف راست ارتجاعی زندانیان سیاسی، در سالهای ۵۵ و ۵۶ با ندامت در مقابل ساواک و شاه از زندان آزاد شده بودند و در همان زندان هم دشمنیشان را با طیف مترقی و انقلابی اعلام نموده بودند.
مشاهده میشود که در بررسی این رویدادهای اتفاقافتاده، نسل جوان آن موقع که شعار «آزادی زندانی سیاسی» را به تظاهراتها آورد، تبار تاریخیِ خود را یافته بود. پیوند با این تبار تاریخی را در ادامه، بیشتر و روشنتر خواهیم دید.
ادامه دارد
تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ ـ قسمت اول