دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران
۴۴سال پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، ارزیابی آن رویداد بزرگ و سرنوشتساز بهلحاظ سیاسی و تاریخی برای نه تنها سازمان مجاهدین خلق ایران، بلکه برای تمامیت جامعه ایرانی، کار دشواری نیست، چرا که از پس این سالها، هر آنچه از سیاست ایران و ماهیت رژیم ولایت فقیه ناپیدا مینمود، آشکار شده است و نتایج آن تصمیم سخت برای مجاهدین که بسیاری از شارلاتانها و میانهبازها و تاجران سیاسی آن روزگار آن را خودکشی سیاسی مجاهدین قلمداد میکردند، بارز شده است.
تصمیم آن روز مجاهدین در محاسبات معمول سیاسی عجیب و غریب مینمود و این چیزی نبود که خودشان از آن آگاهی نداشته باشند و به همین دلیل آن حرکت بزرگ را عاشوراگونه خواندند. حتی پس از ۴۴سال از آن روز تاریخی، اگر بخواهیم در ترازوی سیاست رایج وزنی به آن بدهیم و حکمی بر آن صادر کنیم، ممکن است تردید کنیم، اما وقتی به دستآوردها و مرزبندیهایی که آن تصمیم سخت در عرصه سیاسی ایران ایجاد کرد نگاه کنیم، آنگاه میتوانیم بگوییم مجاهدین در سطحی بسیار فراتر از محاسبات معمول سیاست میاندیشند و عمل میکنند. کسانی که آن روز از سرکوب خونین تظاهرات مسالمتآمیز ۵۰۰هزار نفری مجاهدین ذوقزده شدند و قند در دلشان آب شد و دعاگوی خمینی بودند، به فاصله کوتاهی پس از آن روز تاریخی توسط رژیم بلعیده شدند و اثری از آنها باقی نماند جز مشتی مزدور و جارچی رژیم ولایت فقیه، در حالیکه مجاهدین ماندند و بالیدند و آینده را در دست گرفتند.
خلق ارزش
سیاست در منطق رایج، تنها بر پایه منفعت و کسب قدرت به هر طریق ممکن تعریف میشود. هر تصمیمی که منافع مادی شخصی و گروهی را تهدید کند، از دایره سیاست به دور انداخته میشود، این نگاه به سیاست موجب شده تا جامعه پیوسته به دیده تردید به آن و بازیگرانش نگاه کنند. روشن است که این شکل از سیاستورزی کمترین رابطهای با اخلاق و ملاحظات انسانی ندارد. در چنین منطقی، تصمیم مجاهدین در خلق حماسه ۳۰خرداد ۱۳۶۰ که میتوانست پرونده این سازمان را برای همیشه ببندد، یک تصمیم غیرسیاسی و بیاعتنا به منطق سیاست بهشمار میآید. اما مجاهدین با اتخاذ این تصمیم، اثراتی را در ساحت سیاسی ایران گذاشتند که هرگز هیچ حرکتی بر پایه منطق سیاسی رایج توان ایجاد این تاثیرات را نداشت. آنها که به خیال خود میخواستند بازی سیاسی را در منطق رایج ادامه دهند دود شدند و به هوا رفتند. آنچه مجاهدین را واداشت تا آن تصمیم سخت را بگیرند، ضرورت سیاسی در تعریف منفعت طلبانه رایج نبود، بلکه یک ضرورت اخلاقی بود، چرا که مجاهدین سیاست را هیچگاه از ابتدا بهعنوان یک ساحت تهی شده از اخلاق و ملاحظات انسانی برای خودشان تعریف نکردند، از اینرو آنجا که اخلاق و سرنوشت یک ملت ضرورت آن کنش تاریخی را ایجاب کرد، لحظهیی درنگ نکردند و بهقول خودشان، عاشوراگونه دست بهعمل زدند. این رویداد جدای از تاثیرات سیاسی و اجتماعی بعدیاش، ارزش جدیدی را در سطح کلان خلق کرد، و آن پیوند امر اخلاقی و امر سیاسی بود. مجاهدین البته از روز اول وقتی در صحنه سیاسی ایران شکل گرفتند با این تعریف ظاهر شدند اما ۳۰خرداد ۶۰ به نظرم مانیفست این ارزش خلق شده بود. پیش از آن در تاریخ ایران، مصدق را میتوان از جمله کسانی دانست که این ۲ساحت را به هم گره زده بودند، اما مجاهدین این ارزش بدیع را در سطح یک جنبش ملی و بزرگ به نمایش گذاشتند و اثبات کردند که این سیاست اخلاقی، تا کجا میتواند منشأ اثراتی عظیم نه فقط در ساحت سیاسی، بلکه در ساحتهای اجتماعی و فرهنگی باشد.
تثبیت مشروعیت
تا پیش از ۳۰خرداد ۶۰، مجاهدین از جمعیت چند صد نفره طی دو سال و نیم، به یک جنبش چند صد هزار نفره، صرفنظر از چند میلیون سمپات، تبدیل شدند، این چیزی است که مهرههای رژیم طی سالهای گذشته به مناسبتهایی آن را اذعان کردهاند. اما در ۳۰خرداد ۶۰، مجاهدین علاوه بر اینکه مشروعیت رژیم ولایت فقیه و شخص خمینی را به چالشی بزرگ کشیدند و آن را تبدیل به بحران برای رژیم کردند، مشروعیت خود را بهعنوان تنها جنبش سیاسی و اجتماعی سراسری که تابع یک سیاست اخلاقی است، در عمیقترین لایههای جامعه ایران تثبیت کردند. اثر بلافصل دیگر این حرکت بزرگ، تعیین ملاک مشروعیت برای هر فرد یا نیروی سیاسی مدعی مخالفت با رژیم ولایت فقیه بود. از فردای ۳۰خرداد ۶۰ که خمینی و رژیمش توحش خود را تمامعیار ظاهر کرده بود، دیگر سازوکارهای شناخته شده دموکراتیک مثل انتخابات و... ملاک مشروعیت نبود، بلکه مقاومت تبدیل شد به شاخص اعتبار در جامعه و هر فرد یا نیروی سیاسی که مدعی مخالفت با رژیم ولایت فقیه بود، به میزانی مشروعیت داشت که در برابر این رژیم مقاومت میکرد.
این مشروعیت، صدالبته شاخصهای روشن و مادی برای ارزیابی دارد که یکی از مهمترین آنها داشتن نیروی اجتماعی فعال و مؤثر است. وجود شبکه سراسری کانونهای شورشی، بهعنوان نیروی اجتماعی مؤثر و کادرهای جنبش سراسری مجاهدین که سایر مدعیان کاملاً فاقد آن هستند، گواه بر مشروعیت تثبیت شده آنهاست. مشروعیت تثبیت شده یعنی بسیاری از کانونهای شورشی جوانانی هستند که ۳۰خرداد ۶۰ هنوز به دنیا نیامده بودند، اما همچون میلیشیای آن روز و روزگار در کادر جنبش سراسری مجاهدین برای نبرد با رژیم فاشیستی ولایت فقیه از جان مایه میگذارند.
تضمین آینده تشکیلات
تظاهرات ۳۰خرداد ۶۰ بههرحال خطر انهدام کامل تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران را در دل خود نهفته داشت و این را سازمان بهخوبی میدانست، اما پاسخ به ضرورت اخلاقی به کلی این خطر را منتفی کرد و برخلاف انتظار منطق رایج سیاسی، آینده تشکیلات مجاهدین با این خطرپذیری بزرگ، تضمین شد. اما واقعاً چطور چنین چیزی امکانپذیر شد؟ پاسخ را باید در ایدئولوژی و انتظارات کادرهای این سازمان جستجو کرد. ایدئولوژی سازمان مجاهدین بر پایه منطق تکامل بنا شده و بنا بر این منطق، عنصر فدا، راهگشای آینده است، از اینرو بقای تشکیلاتی که خود را با جریان تکامل اجتماعی تراز کرده، تنها با وارد کردن عنصر فدا در دستگاه خود و پذیرش خطرات و رویارویی با موانع ضدتکاملی امکانپذیر میشود. علاوه بر این، کادرهای این تشکیلات که حامل این ایدئولوژی هستند نیز انتظاری جز این شیوه عمل از تشکیلاتشان ندارند، در غیر اینصورت راه خود را میگیرند و میروند. ۳۰خرداد ۶۰ کادرهای سازمان و هوادارنش را در یقین به حقانیت آرمان و تشکیلات مستحکمتر کرد و اینگونه بود که این تشکیلات به موازات داخل و خارج کشور، در زندانها نیز با انضباط تمام شکل گرفت. همین تضمین تشکیلات در ۳۰خرداد ۶۰ بود که راه را برای تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران باز کرد و امروز از دل آن شبکه گسترده و سراسری کانونهای شورشی روییده است. تشکیلاتی که از پس ۶۰سال مقاومت و گذر از ۷دریای خون و نبرد با ۲رژیم دیکتاتوری، اکنون به یک جنبش بزرگ و سراسری و شناخته شده در سطح جهان تبدیل شده است.
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است