با واژگانی مانند «شقه» و «شکاف» یا بهتعبیر دیگر «دوقطبی در حاکمیت» آشنا هستیم. این ترم سیاسی در ادبیات مقاومت ایران از دیرباز شناخته شده و جا افتاده است. منظور از آن تعارض بین اجزای تشکیل دهندهٔ هرم قدرت و سران حاکمیت در نظام ولایت فقیه است. در این نوشتار میخواهیم به خاستگاه شقه و شکاف در نظام ولایی و رابطهٔ دیالکتیکی آن با نارضایتیهای انفجاری جامعهٔ ایران بپردازیم.
خاستگاه شقه و شکاف در نظام ولایت
شقه و شکاف در حاکمیت دینی از جمله ریشه در عوامل زیر دارد
ـ تناقض ساختاری در نظام ولایت فقیه
ـ سرریز بحرانهای لاعلاج اجتماعی به درون مجموعهٔ حاکمیت و ناتوانی نظام از حل آنها.
ـ وجود مقاومتی سازمانیافته، هوشیار و گوش به زنگ که نارضایتیهای اجتماعی را به سمت شورش و قیام به پیش میبرد.
تناقض ساختاری
تناقض ساختاری در نظام آخوندی از همان ابتدای تکوین در تضاد بین فاشیسم مذهبی سوار بر ولایت مطلقه فقیه با مقوله جمهوری و رأی مردم آشکار بود، تناقضی که در طول این حاکمیت ضدمردمی مانند یک غدهٔ سرطانی رشد کرده و اینک به وضعیت مرگبار فعلی قدم گذاشته است. بهعبارت دیگر ولایت فقیه ماهیتاً یک نظام عقبمانده است که میخواهد برای مقبول جلوه دادن خود از یک فرایند دنیای معاصر یعنی صندوق رأی و انتخابات استفادهٔ پراگماتیستی و ابزاری کند و موفق نمیشود.
بهعبارت دیگر از یکطرف در این حکومت ولیفقیه دارای سلطنت مطلقه و اختیارات فراقانونی است و تصمیمگیرنده نهایی و بهقول خودشان «فصلالخطاب» است، از طرف دیگر دارای یک رئیس اجرایی به نام رئیس جمهور است که قرار است از طریق فرایندی مشابه انتخابات برگزیده شود.
بنابراین انتخابات در این حکومت هرگز سنخیتی با انتخابات در نظامهای دمکراتیک ندارد. بههمین دلیل قانون اساسی آن مشروعیت رئیس جمهور را مشروط به حکم تنفیذ ولیفقیه کرده است. با این حال پیوسته بین این دو رأس حاکمیت ناهمخوانی و جنگ قدرت وجود دارد.
سرریز بحرانها به درون حاکمیت
واقعیت دوم این است که این نظام بهدلیل ماهیت ارتجاعی، از حل تضادهای جوشان یک کشور مدرن و برآمده از انقلاب ضدسلطنتی عاجز بوده و هست؛ زیرا نه میخواهد و نه میتواند ایران را به سمت پیشرفت، رفاه، دمکراتیسم، عدالت اجتماعی پیش ببرد. محصول بیش از ۴دهه حاکمیت نامشروع و غصبی توأم با هلاکت حرث و نسل این میهن کارنامهای شده است که خودشان اکنون در مورد آن مینویسند:
«ایران در صحنه سیاست داخلی و بینالمللی دچار تعارض شدید شده و در حوزه اقتصادی، سطح تورم بالا و ادامهدار برای مدتی حدود ۵۰سال تا مغز استخوان مردم را میسوزاند و ایران را در یک تله فقر انداختهاست. عقبماندگی از توسعه حتی در مقایسه با کشورهای همسایه، رشد اقتصادی در حد صفر، بیکاری شدید در جامعه جوان ایران، کاهش روند سرمایهگذاری و فرار سرمایه و همچنین فرار مغزها و بخشی از نیروی کار مولد، همه و همه چالشهایی هستند که برای رویارویی با آنها نیاز به یک گفتمان منسجم و مبتنی بر یک نظریه روشن و با شناخت عمیق از حوزه تمدنی ایران و واقعیت امروزین ایران و متکی به قانون اساسی دارد و با شعار و یا تکیه بر شخصیتها کار بهجایی نمیرسد» (جهان صنعت. ۱۹اردیبهشت ۱۴۰۰).
آنچه از نظر گذشت، یک شمای مه آلود از فجایعی است که از قبل این حاکمیت در ایران رخ داده است. همهٔ این عوامل «ابر بحران» تولید میکنند و سرریز آنها به داخل مجموعهٔ حاکمیت تعارض بین باندهای قدرت را افزایش میدهد.
وجود مقاومتی سازمانیافته، هوشیار و گوش بهزنگ
در این زمینه نیازی نیست مجاهدین و مقاومت ایران از کارکردها و کارنامهٔ خود مثال بیاورند. به یک فاکت از یکی از روزنامههای اصلاحطلبان قلابی اکتفا میکنیم. این روزنامه خطاب به باند خامنهای و سیاست حذف جناح رقیب مینویسد:
«آیا آنها [خامنهای و باند او] میدانند حذف بخشهای گستردهیی از نظام، آنهم کسانی که بسیاریشان ۴۲سال در حفظ و پیشرفت جمهوری اسلامی مسئولیت داشتند و تشکیل دهندهٔ تار و پود نظام هستند، تمامی پیکرهٔ جمهوری اسلامی را زخمی میکند؟ آیا میدانند این اقدامشان شکافهای گستردهیی در حاکمیت بهوجود میآورد که دشمن از آن بهرهبرداری میکند؟ مگر رهبری اغتشاشات ۱۳۸۸ را یادآوری نکردند که حاصل ایجاد شکاف در پیکرهٔ نظام در هنگامهٔ انتخابات بود؟ و مگر ایشان نگفتند زمینهسازی برای اغتشاشات، جرم است؟... مگر یکی از هدفهای (مجاهدین) از ابتدای انقلاب تاکنون ایجاد شکاف در رأس حاکمیت نبوده و نیست؟ مگر یکبار رئیسجمهور وقت، بنیصدر را جدا نکردند؟ مگر یکبار باعث نشدند امام مجبور به عزل جانشین خود، آیتالله منتظری شود؟» (مستقل. ۲۰اردیبهشت ۱۴۰۰)
رابطهٔ دیالکتیکی بین شقه در حاکمیت و نارضایتیهای اجتماعی
چگونه شقه در حاکمیت میتواند به رادیکالیسم اجتماعی منجر شود و برعکس؟
ابتدا ضروری است یادآوری کنیم بین این دو یک رابطهٔ دوسویه، درهم تنیده و دیالکتیکی برقرار است. یعنی روی هم تأثیر متقابل دارند. فروکش و فراکش یکی، فروکش و فراکش دیگری را باعث میشود. جنگ قدرت بین باندهای نظام موجب تضعیف کل حاکمیت و به تبع آن تضعیف موقعیت و جایگاه ولایت فقیه میشود و این تضعیف، زمینه را برای فوران نارضایتیهای اجتماعی و شکلگیری قیام فراهم میکند. متقابلاً فروزان شدن نارضایتیهای اجتماعی و سرکشیدن شرارههای قیام، شقه و شکاف را در بین حاکمیت افزایش میدهد. بهعنوان نمونه به قیام ۸۸ اشاره میکنیم که ابتدا از اعتراض به مهندسی انتخابات شروع شد ولی عملاً به شعارهای براندازانه و ساختارشکن راه برد.
اعتراف به این واقعیت از زبان رسانههای رژیم قابل توجه است.
«مگر طی ۴ماه گذشته در سطح کشور شاهد زنجیرهیی از اعتراضات اجتماعی نیستیم که حتی با شعارهای تند و تیز سیاسی همراه است؟ و مگر نمیدانیم گسترش این اعتراضات، پیامدهای خطرناک امنیتی و غیرقابل جبران در پی دارد؟ این عده چرا نمیبینند که (مجاهدین) بهعنوان دشمن تیغ بر کف علیه نظام و انقلاب که سودایی جز براندازی ندارند، هر روز برای توطئه و اغتشاش فراخوان میدهند؟ مگر نمیبینند این دشمن دیرینه بر روی ایجاد شکافها، آنهم در آستانهٔ انتخابات ریاستجمهوری سرمایهگذاری کرده، تا جایی که سرکردهٔ آن بیپرده پیام میدهد: «شقه و شکاف در حاکمیت... مهار کردنی نیست» و حتی آن را «علامت احتضار و از لرزههای» براندازی مینامد؟!» (همان منبع)
لازم به یادآوری است که روزنامهٔ حکومتی وطن امروز ۷اردیبهشت ۱۴۰۰ پیشتر به این موضوع اذعان کرده بود.
« «در فضای دوقطبی شکافهای اجتماعی نیز تقویت میشوند و همین امر به تقویت فضای رادیکال جامعه منتهی میشود».
«جامعه ایران در سال۱۴۰۰ به اقتضای شرایط منحصر بهفردش در نقطهای خاص قرار گرفته است. از سویی انباشت نارضایتیهای عمومی، حداکثری شدن فشار اقتصادی به لایههای میانی و پایینی جامعه و همچنین ضعف و بحران اعتبار گروههای مرجع سنتی میتواند جامعه را به سمت انفعال (عدم مشارکت) یا حتی در مواردی کنش رادیکال (شورش شهری) هدایت کند».
شرایط حساس و ریسک انقباض نظام
اکنون که در آستانهٔ نمایش انتخابات هستیم، تعارض بین باندهای قدرت به نقطهٔ جوشان رسیده است. خامنهای برای نجات هژمونی خود و ادامهٔ بقای نظامش، چاره را در جراحی باند تاریخ مصرف به اتمام رسیدهٔ اصلاحطلبان قلابی میداند. این نه علامت قدرت و اقتدار که از قضا نشان احتضار و بنبست است. او چارهای جز شلیک به پای خود ندارد؛ اما در انجام این جراحی نیز درمانده است و باید ریسک بزرگتری را بپذیرد؛ ریسکی که روزنامهٔ حکومتی مستقل نسبت به آن هشدار داده است:
«اکنون شرایط بسیار حساستر از گذشته است. نگاهی به مشکلات عظیم معیشتی مردم، بیکاری بیسابقه، موضوع کرونا و عدم واکسیناسیون و هزار و یک مشکل دیگر اجتماعی، بهترین بستر را برای (مجاهدین) ایجاد کرده تا از میان جوانان خسته از وضعیت موجود، عضوگیری کنند. حال کافی است شکاف در هرم قدرت حاکمیت هم بیشتر شود؛ این درست همان چیزی است که دشمن به آن چشم دوخته است».
***
آری، کم گفته است که زیاد نه. شکاف در هرم قدرت، سرنگونی، اپوزیسیون مترصد شکار فرصتها، در انتهای تونل، به انتظار تمامیت استبداد دینی، نشسته است.
خامنهای و باندهای مافیایی قدرت چه با انقباض چه بیانقباض، از سرنگونی گریزی ندارند. به خامنهای میگوییم: بفرمایید نمایش انتخابات! بفرمایید انقباض و جراحی نظام!