یکی از راههای رفاه و تأمین درآمد بیشتر برای قوای سرکوبگر، سرکیسه کردن دست فروشان، موتورسواران و زورگویی بر زحمتکشان است اما همین قلدران، در روزگار پایانی رژیم، با کمترین ایستادگی و مقاومت مردمی مثل برف آب میشوند.
- به این تصویر خوب نگاه کنید. با زور و زنجیر از هر خیابان چند موتور بار زدند اما وقتی موتورسواران پراکنده جمع شدند، با اتحادشان زور و زنجیر را شکستند.
- عقبنشینی سرجلاد پس از خشم مردم از بازجویی خیابانی جوانان، و باطل کردن حکم شلاق معلم پس از اتحاد معلمان گواه دیگری از همین واقعیت است.
روزنامه همدلی ۲۳مهر در مطلبی با عنوان پیرامون حکم شلاق برای معلم نوشت:
«واکنش معلمان و افکار عمومی علیه این اقدام نابخردانه و غیرفرهنگی، بسیار سریع، گسترده و شدید بود.
وزیر و معاونان او میخواستند با این حکم زهرچشمی بگیرند، اما نتیجه را باختند».
در کرج زالوی انتظامی که قصد مکیدن خون مادر دستفروش را داشت وقتی غرش مادر را دید عقب نشست.
مزدور انتظامی: من برگردم نباشهها!
دستفروش: تهدید نکن. تهدید نکن از لباست هم نمیترسم
- این تصویر مربوط به سراوان است. مأموران انتظامی به قصد غارت محل سوختگیری خودروها خیز برداشتند اما با نخستین تجمع و همدلی اهالی، فرار را بر هر قراری ترجیح دادند.
گذشت روزگاری که با دوربینهای مخفی به شکار محرومان میرفتند. امروز هر رهگذر یک دوربین، یک فریاد و یک گزارشگر جهانیست و مزدوران در وحشت از ایستادگی دستهای بههم پیوسته و اتحاد و همدلی کارگران و گرسنگان مجبور به فرار میشوند.
راستی چرا؟