یکجا سوختبران امروزند که جان بر سر نان میگذارند و جان شهر از جور نظم ولایی به لبش میرسد.
یکجا کولبران هر روزند که جان بر سر گردهٔ نان مینهند و جان قومی از جور نظم ولایی به لبش میرسد.
یکجا لشکر کودکان کار است که آینده را بر سر لقمهای نان میگذارد و از جور چپاول ولایی جان به لبش میرسد.
یکجا چند ده میلیون حاشیهنشین است که مثل بمبی از مرکز شهر کوچ داده شده و جور نظم ولایی، چاشنی انفجارش میشود، سر بر عصیان مینهد و آتش بر ارکان نهادهای مکندهٔ زندگیاش میافکند.
یکجا دومینوی گرانی است که افسار یابویش با دستان ولایت امر مسلمین و دولت تابعه و قسم خوردهاش رها شده و جلوههای زندگی متعارف ایرانی را له و لورده و درو میکند.
یکجا صف اندام فروش پیر و جوان است که پارهٔ تن عزیز را ارزانی گردهٔ نان و مجال حیثیت زندگیاش میکند تا مگر غیرت کارگزار حاکم، تلنگری بر تتمهٔ وجدانی انسانی بزند؛ که دریغا از لمحهای شرافت و وجدان و غیرت در خیل کارگزاران ولایت فقیهی!
یکجا سریال گورخواب و پل خواب و ستون خواب است که از جور نظم ولایی و چپاول سرداران سپاهی، کف زندگی را باخته، نه سقفی ماندهاش و نه فرشی و جز تحقیر و ترک زندگی، مفری نماندهاش.
یکجا صف اختلاسگران نظم ولایی است که در سایهٔ نظاره و تأمین حکومتی، شیرهٔ مال و سرمایهٔ مردمان را با یاری بانکهای نظام میکشند و توان سرکوب و چپاول طبقهٔ حاکم را ورز میدهند.
یکجا صف بیانتهای کارگر، معلم، پرستار و کارمند است که آمران و عاملان و ناظمان ولایی چندماه چندماه حقوقشان نمیدهند و سفره و سمعه و کرامت شغل و زندگیشان لگدمال هیولای فاصلهٔ طبقاتی میشود.
یکجا رمالبازی بورس دولتی است تا مختصر سرمایه در کف چند هزار شهروند را به بازارش بکشند و بچاپند و کسری بودجهٔ دولت ناظم ولایی را تأمین کنند.
یکجا نفس دقمرگ شدهٔ خیل دانشجو و استاد و نخبه در سلطهٔ تمامیتخواهیِ همهجانبهٔ قومی مادون تمدن است که راهی برای نجات علم و اندیشه و فرهنگ نمییابند و هزار هزار کوچ و مهاجرت میکنند.
یکجا زندانیان بیمارند که در حلقهٔ ناظمان ولایی از دیدار مادر دلبند محروم و در کام مرگ، خاموش میشوند.
یکجا چند دههزار مادر داغدار است که حتی محل دفن فرزندان قتلعام شدهشان را قاتلان و ناظمان ولایی نگفتهاند؛ و سه دهه است که تنها شاخهای گل سرخ بر خاکی اختیار شده، ندای دو قلب را در سراسر ایران آخوندزده و اشغالشده بههم میرسانند!
اینها نشانههای برگزیدهای از تابلو «شرایط عینی» ایران ملتهب در زیر سم ستوران مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران هستند که ناظمان ولایت فقیهی در پهنای فلاتاش، در کار پیشراندن نحوست مرگاند و عقبراندن کرامت زندگی.
اکنون این فوریت کرامت زندگی و نجات شرافت انسانی است که تمام عرض و طول و ارتفاع تابلو «شرایط عینی» انقلاب را در ایران آخوندزده و اشغالشده پر کرده است. اینها تجمع عناصر همبستهٔ «شرایط عینیِ» شورش و قیام و انقلاب در کف زندگی، خیابان، کارگاه، کارخانه، اداره، دبیرستان، دانشگاه، بازار و نیاز مبرم نسل جوان و پتانسیل قدرتمند نیروی رهاییجوی زنان هستند.
اگر خشم مردم سراوان ناگهان سر باز میکند، از تجمع این عناصر طی سالهاست. این خشم و ظهور ناگهانی و غیرقابل پیشبینیاش، از ویژگیهای تجمع عناصر «شرایط عینی» هستند که در زیر پوست تمام شهرهای ایران ملتهب و جوشانند.
«شرایط ذهنی» که سازمانیافتگیِ عنصر پیشتاز برای رهبری «شرایط عینی» را شامل میشود، از یکطرف در مقاومت ایران و کانونهای شورشی مهیا است و از طرف دیگر پس از قیام آبان۹۸ به یک ضرورت در میان نسل بالنده و پویای برآمده از قیامهای یک دهه پیش تبدیل شده است.