من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد»
(فروغ فرخزاد. تولدی دیگر)
صیقل در گذار زمان
پس از ۳۹سال دوباره به حماسهٔ ۱۲اردیبهشت ۶۱ چشم میگشاییم و با حیرت، اشتیاق و تعمق به نگاه هوشیار و لبخند سادهٔ فرمانده محمد ضابطی در عکس کوچک و سیاه و سفید از او مینگریم. به او و یارانش نصرت رمضانی، قاسم باقرزاده، حمید جلال زاده، سوسن میرزایی، پری یوسفی، زکیه محدث، احمد کلاهدوز، محمد تواناییانفرد، فاطمه (تاجی) مهدوی کرمانی، اقدس تقوی، امیرهوشنگ آقبابا.
آنها در پایگاهی در کامرانیه به مصاف پاسداران ظلمت و اختناق رفتند. طنین امیدبخش رگبارهایشان در ۱۲اردیبهشت سال۶۱ آسمان بیابر استبداد را شکافت و به خلق نوید باز آمدن بهاران آزادی را داد.
در همان روز در پایگاه دیگر مجاهدین، در خیابان ستارخان ستارگانی دیگر با شهاب سوزان گلولههایشان در حال شیار زدن جدار زمهریری اختناق بودند. حمید خادمی، فرشته ازهدی، حسن صادق، حسن رحیمی، مهین ابراهیمی، معصومه میرمحمد و مادر مجاهد ایران بازرگان و پروین ملازینعلی طاهری، مهین خیابانی، تقی اوسطی، سعید منبری، غلامعلی صادقی، مژگان موفق، نسرین صادقی، حسین جلیلی پروانه، مریم شفایی و علی انگبینی و محمد تقی آسیم.
در یک پایگاه در نارمک (شرق تهران) فقط یک زن شجاع مجاهد خلق به تنهایی تا آخرین گلولهٔ خود جنگید. خدیجهٔ مسیح.
باورمان نمیشود که آنها رفتهاند. باورمان نمیشود که دیگر در میان ما نیستند. گویی نرفتهاند، گویی پیشاپیش و دوشادوش ما حضور دارند. هر چه زمان بر حماسهٔ آنان بال میساید بیشتر صیقل میخورند، بیشتر میتابند و تابناکی آنها سال به سال افزونتر میشود؛ مانند الماسی که کهنگی نمیشناسد و تراش زمان آن را بیشتر جلا میدهد.
پری کوچک با نیلبکی چوبین
راستی چرا غبار مرگ و زوال بر سیمای آنان نمینشیند؟ رمز زنده بودنشان چیست؟
آیا به این خاطر نیست که آنان شرافت انسانی را با وفاداری به آرمان آزادی در سیاهترین فصل این میهن گرامی داشتند؛ گرامیداشتی با بذل عزیزترین سرمایهٔ هر انسان یعنی گوهر جان.
آنان زندهاند؛ همانگونه که آب زنده است و نور و گل سرخی که به طراوت نرم نسیم شالی از عطر میبخشد.
داستان آنان و تمام جانباختگان مجاهدین، داستان پری کوچک فروغ فرخزاد در شعر تولدی دیگر است. پری کوچک غمگینی که در اقیانوس خلق مسکن دارد. شبانگاهان دلش را در نیلبکی چوبین مینوازد و با بوسهٔ رگبارها بر اندام ملتهب خویش، در چهرهٔ خونین فلق آرام آرام محو میگردد و سحرگاهان در روییدن بازوان عاج سپیدهدمان با بوسهٔ خورشید دوباره به دنیا میآید.
بهخاطر طفلی با گونههای شاداب
داستان نسلی که برای زندگی خلق خویش از زیباییهای زندگی خویش بهسادگی نوشیدن لیوانی آب درمیگذرد. نسلی که به زندگی عاشقانه نماز میبرد. آن را میستاید و بیش از دیگر زندگان زیباییهایش را قدر میشناسد.
آنها برای تداوم جریان نیرومند زندگی، خود را نثار میکنند؛ برای ادامهٔ «خیابانی دراز که هر روز زنی با زنبیل از آن میگذرد»؛ بهخاطر «طفلی که با گونههای شاداب از مدرسه برمیگردد»؛ و «نهالهایی که در باغچهٔ خانهها کاشته شدهاند» و «آواز قناریهایی که به اندازهیک پنجره میخوانند».
وقتی خمینی یک انقلاب نوپا را سر برید و برای مردم ایران سهمی باقی نگذاشت جز «پایین رفتن از یک پله متروک و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن»، آنان از این معاملهٔ ننگین تن زدند و بر این قانون ننگنوشته برشوریدند.
قامت افراشتگی در روزگار کرنش
آنان در روزگاری قامت برافراشتند که خمینی بسیاری از مدعیان را به تلویزیون حکومتی کشاند و به ندامت واداشت و بعد از چلاندشان آنها را به مرگی موهن سپرد.
روزگارانی تاریک که «شاه سلطان ولایت» سرمست و باد به منخرین افکنده آشکارا آیههای قرآن را تحریف میکرد تا جواز جنایت و جاسوسی صادر کند. او به جلادان خود میگفت حتی اگر شده با گفتن دروغ و شرب خمر، «اسلام»! [بخوانید کیان حکومت او] را حفظ کنند.
«اسلام را همه باید حفظ بکنیم، حتی مخدراتیکه پشتپرده هستند واجب است بر آنها حفظ؛ واجب است بر همهٔ ما، بر همهٔ شما که اگر توطئهیی دیدید و اگر رفت و آمد مشکوکی را دیدید، خودتان توجه کنید و اطلاع بدهید.
یک بیچارهای به من نوشته بود که شما که گفتید که همهٔ اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن میفرماید که: وَ لا تَجَسَّسُوا راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی باید لاتَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ. این اشکال را به سیدالشهدا بکنید. وقتی که اسلام در خطر است، همهٔ شما موظفید که با جاسوسی حفظ بکنید اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمین بر همه واجب باشد، اگر ـ فرض کنید که ـ حفظ جان یک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته [به] این است که شما شرب خمر کنید، واجب است بر شما، دروغ بگویید، واجب است بر شما... این حرفهای احمقانه ای است که از همین گروهها القا میشود که خوب، جاسوسی که خوب نیست! جاسوسی، جاسوسی فاسد خوب نیست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمین واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است. »
(۲۷مرداد۶۰ سخنرانی خمینی در جمع سرکردگان سپاه پاسداران و اعضای شورای عالی سپاه، دبیران آموزش و پرورش)
چنان قامتافراشتنی در برابر چنین هیولایی، جگر شیر میخواست. چهرهها و نگاههای یکایک قهرمانان حماسهٔ ۱۲اردیبهشت با ما سخن میگویند.
ادامهٔ راه با نگاه به جای پای آنان
فروغ چشمان امیدوار قهرمانان حماسهٔ ۱۲ و در ادامهٔ آن ۱۹اردیبهشت، خورشیدهایی است فراراه آنانی که رسم تن زدن در برابر استبداد را برگزیدهاند. آنانی که رسم خود را در نام بیپیرایهٔ «کانونهای شورشی» خلاصه کردهاند. آنان ادامهٔ راهی هستند که فرمانده محمد ضابطی و یارانش آغازگران آن بودند. چون نیک بنگریم، شکوفههای امروزی شورش از رگبارهای پیدر پی اردیبهشت دمیده است. این رویش و دمیدن و شکفتن تا رسیدن به مقصد شکوهمند آزادی ادامه خواهد داشت.
به قول خانم مریم رجوی:
«راستی اگر این جانفشانیها نبود الآن مجاهدین کجا بودند؟».
خلق ما در کجا بود؟