مسیر عباسآباد ـ تجریش را با مترو میروم مثل همیشه دستفروشان گله به گله بساط دارند. در واگن مترو دخترکی تقریباً ۱۰ساله دم در ایستاده، چند جعبه که نمیدانم چیست به دست گرفته و مسافران را نگاه میکند؛ حرفی نمیزند اما نگاهش هزار حرف دارد...
پشتبندش پیرمردی وارد میشود با کلماتی نامفهوم دستش دراز است و طلب کمک دارد. گشتی میزند و دوباره پیاده میشود. در میان جمعیت مردی میانسال و لاغراندام ظرفی را با خود میکشد که نمیدانم چه نوع نوشیدنی دارد. نگاه غمناک و مضطربش نشان میدهد که زیر بار زندگی له شده و ظرفش در نگاهی که تجسم مشقت است محو میشود. جوانی خوشسیما بلند میشود که جایش را به من بدهد اصرار زیاد من فایده ندارد و مرا متقاعد میکند که بنشینم. سپاسگزارش شدم و شانههایش را به نشان تشکر و قدردانی با محبت فشار دادم.
همین که نشستم متوجه صحبت داغ جوانی برومند با هیکلی ورزشی شدم که در صندلی روبهرو نشسته و چند کیسه پلاستیک وسایلش را جلوی پایش گذاشته و با صدایی نسبتاً بلند که اطرافیان هم متوجه میشوند با کنار دستیش صحبت میکند... اینا حتی جنگ هم خودشون راه انداختند. خمینی بود که به عراقیها میگفت همانطور که ما شاه رو بیرون کردیم صدام رو سرنگون کنید. حتی منتظری...
خوب نفهمیدم چه میگوید. کنار دستیش که کاملمردی بود آهسته صحبت میکرد. کمی کنجکاو و دقیق شدم ببینم چه میگوید... این آخری خودم تو جبهه بودم، دوباره داشت همه جا رو میگرفت اومده بود داخل تا بستانآباد و... بسیجیها و ارتشیها مث چی اسلحهها رو میانداختند، فانسقهها رو باز میکردند و دفرار... وقتی مجاهدین اومدن مجبور شدن صلح کنن وگرنه رفته بودن...
جوان در جواب او میگوید نمیدونم تا کی باید وایسیم نیگا کنیم الآن تو اهواز کارگرا شروع کردن چرا کسی حمایت نمیکنه این مردم باید آگاه باشن باید حمایت کنن. اینا حتی خاک این مملکت رو میفروشن به دوبی. این همه گرونی این همه دزدی و...
بالاخره مرد میانسال عذرخواهی کرد که باید پیاده شود. من هم تجریش پیاده شدم. میدون تجریش مملو از دستفروشهاست. یاد صحنه حملات مأموران افتادم با خودم گفتم این دستفروشهایی که من میبینم بعیده مامورها از پسشون بر بیان. نوعی اعتماد بهنفس و جسارت در صدا و فعالیتهاشون میبینم. مثل سربازانی که در مأموریت هستند جدی و قاطع فریاد میزنند و فعالیت میکنند. حسی به من میگه اینها حاضر به یراقند. چابک و قاطع، هم میفروشند و هم مثل یکان آماده از بضاعت اندکشون حراست میکنند…
بله! از بضاعت اندکشون حراست میکنن...
محمود از تهران
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند