در طول دهه ۱۳۶۰ دهها بار قتل عام و زجرکش کردن و هتک حرم به نسل «زد» آن دوران صورت گرفته بود. همپای آن صدها هزار نفر در جنگ ضد میهنی جان خود را ازدست دادند تا فاشیست ها به کعبه آمالشان برسند. ولی نشد. چرا! برای اینکه رژیم آخوندی در برابر« انقلاب از پایین» قرار گرفته بود. سیل خون راه انداخته بود. آن زمان خمینی نه با شلیک گلوله ساچمهای، بلکه با شکنجه و تجاوز و دادگاههای چند دقیقهای و تیرباران شبانه صدها نفره میخواست سلطنت خود را حفظ کند.
سقوط نمادهای حکومتی
اگر بخواهیم با زبان محسن رنانی کارشناس اقتصادی خیمه ولایت، ادامه تاریخ را بنویسیم باید بگوییم: پس از آن همه کشوقوسها «اکنون حکومت در آستانه مرحله چهارم و پایانی سقوط، یعنی سقوط ساختارها، قرار گرفته است». شاخص آن «تبدیل شدن یک شعار نمادین [مرگ بر دیکتاتور] به شعار محوری اعتراضات؛ غیب شدن تیپهایی که تا همین چند وقت پیش با چفیه در دانشگاهها و مراکز عمومی تردد میکردند؛ این که دیگر کسی در محیطهای عمومی و مدارس تمایل یا جرأت ندارند سرود سلام فرمانده را پخش کند؛ اینکه دیگر پشت شیشه هیچ خودروی خصوصی نمادها و تصاویر حکومتی را نمیبینیم؛ اینکه هر شب بر دیوارهای شهر شعار نوشته میشود و صبح پاک میشود؛ اینکه حتی در شب ۲۲بهمن شعارهای ضدحکومتی سر داده میشود و … همگی نشانگان تحقق مرحله سقوط نمادها است».
رنانی به خامنهای توصیه کرده است جلوی مرحله چهارم را با «انقلاب از بالا» بگیرد. والا سقوط به زبالهدان تاریخ حتمی است. جایی که اعلیحضرت همایونی با همه یاریهای استکبار جهانی و باز بودن مجانی شیر نفت مملکت و ساواک تحتامر پرویز ثابتیها نتوانست مانع شیرجه به آن شود.
این کارشناس ولایت فقیه همه این وقایع را دیده و خوانده و امتحانش را در آزمونهای عقیدتی و کنکورهای ذوب در ولایت پس داده است اما لیاقت شرفیاب شدن ندارد و عریضه خود را به «ظریف» تر از قاسم سلیمانی داد که او هم عاجزتر از یک نامه رسان حکومت سوار بر همه رسانههای واقعی و مجازی، اندرزنامه را پس فرستاد!... ولی برای پذیرفته شدن در دربار «آقا» و توصیه به «انقلاب از بالا» میبایست پاچه مجاهدین خلق را بگیرد و لگدی بر نام مقاومت ایران در برابر فاشیسم مذهبی بزند و با وقاحت و بیشرمی «مشروعیت اخلاقی نظام» ولایت فقیه را بسان «مشروعیت اخلاقی سازمان مجاهدین خلق در سال۶۰» یکسانسازی نماید! این همه توش و توان یک کارشناس حکومت آخوندهای دینفروش نسبت به تاریخ مقاومت در برابر سرکوبگرترین و غارتگرترین حکومتی است که راغفر دیگر کارشناس اقتصادی، آن را با عملکرد مغولها در ایران مقایسه میکند (رویداد۲۴-۱۲بهمن۱۴۰۱).
کارشناس اقتصادی رژیم آخوندی پس از مرحله بندی و دوره سازی گامبهگام سقوط نظام ولایی، «سرکوب خشن» را بیفایده میداند و فرصت رژیم را اندکتر از آنی میداند که رژیم گمان میکند. حسرت میخورد ایکاش سلطنت قاجار و پهلوی کمی عقل به خرج داده بودند و با مخالفان به تفاهم میرسیدند! و جلوی «انقلاب» را میگرفتند! حالا هم تا دیر نشده «نماد رسمی حکومت» [میترسد اسم خامنهای را ببرد] از سقوطش در اذهان و خیابانها و در و دیوار جلو گیری کند. چون دانشآموزان هم عکس او و خمینی را در کتاب هایشان پاره پاره میکنند!... و بنرش را آتش میزنند... «در یککلام، اهمیت و احترام نمادهای حکومتی در ذهن و دل بخش بزرگی از مردم فرو ریخته است»
مرحله چهارم سقوط: فاتحه مع الصلوات
کارشناس مربوطه چند واقعه محتمل برای سقوط رژیم را شمارش میکند که یکی از آنها «دعوت حق را لبیک گفتن سرآمدان سالخورده نظام» میداند. و در انتها تیر آخر را میاندازد و به «نماد»! میگوید، از خر شیطان پایین بیا! و قانون اساسی را تغییر بده!... اما ایکاش این کارنشناس میفهمید که اگر دیکتاتورها میخواستند دست به اصلاح بزنند و یا انقلاب از بالاکنند، نیازی به امثال او نداشتند. بسیاری از آنها در توهم و پارانویا غرقهاند و تصور میکنند با پول نفت و سرکوب و حمایت یکی از کدخداهای ده بالا، اوضاع در کنترلشان میماند و کلید خزانه را به ولیعهدشان تحویل میدهند. سرنوشت شاهنشاه و خمینی در برابر چشمانشان قرار دارد: البته اگر چشمانشان باز باشد. ولی بهقول رنانی: «راستش نمیدانم چرا این عمق حماقت از درون من زایل نمیشود و من همچنان امیدوارم که این ساختار بریده از واقعیت، دست به «انقلاب از بالا» بزند. شاید اینها را تنها برای تسلی دل خویش از نگرانیهای بزرگی که دارم، مینویسم»!