گفتمانهای حاکم بر نظامهای استبدادی اغلب نیازمند باز تولید روایتهای تاریخی هستند تا مشروعیت سازی برای خود را در شرایط بحران تقویت کنند. آنها تاریخ را تحریف میکنند تا مشروعیت گذشته را برای قدرت امروز قرض بگیرند. آنان میدانند که اگر مردم گذشته را بشناسند، آینده را از آنها باز پس میگیرند. بهقول جورج اورول در رمان ۱۹۸۴:
«کسی که گذشته را کنترل کند، آینده را کنترل میکند؛ و کسی که حال را کنترل کند، گذشته را».
آنها میدانند که تاریخ نهفقط روایت گذشته، بلکه ابزار شکلدهی به ذهن و هویت جمعی جامعه است. وقتی مردم گذشته را آنگونه ببینند که دیکتاتور میخواهد، در نتیجه حال و آینده را نیز بر اساس همان روایت میپذیرند.
بهطور خلاصه، هدف اصلی تحریف تاریخ توسط مستبدان این است که جنایتها و شکستهای خود را پنهان کنند. مخالفان و منتقدان را سیاهنمایی یا حذف کنند. نقش خود را در تاریخ بزرگ جلوه دهند و برای حکومتشان «ریشه تاریخی و ملی» بتراشند.
یک مثال تاریخی
نمونههای تاریخی در این مورد فراوان است. بهعنوان مثال رضاشاه پس از بهقدرترسیدن در ۱۳۰۴، دستور داد تاریخ رسمی کشور بازنویسی شود تا نقش خودش بهعنوان «منجی ایران از هرجومرج» برجسته شود. در کتابهای درسی و رسانهها، دوران قاجار بهطور کامل سیاه و فاسد معرفی میشد و نقش نیروهای اجتماعی مثل مشروطهخواهان، روحانیان یا آزادیطلبان به حاشیه رانده شد.
حتی برخی مورخان موظف بودند تصویری «اسطورهای» از رضاشاه بسازند و او را کسی نشان دهند که بهتنهایی ایران را از عقبماندگی نجات داد. در نتیجه، تاریخ جنبش مشروطه و مبارزات مردمی به سود تصویر یک «پادشاه نجاتبخش» تحریف شد.
تحریف تاریخ معاصر ایران
در همین راستا، علی خامنهای بهعنوان «امتداد تاریخی شیخ فضلالله و کاشانی»، در اظهارات ۱۲آبان ۱۴۰۴ خود با سوءاستفاده از نام محمد مصدق و تحریف وقایع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تلاش کرد تا زمینههای همدستی تاریخی هممسلکان خود را با استعمار و دربار شاه «ماستمالی» کند تا شاید از «زیج درماندگی» خارج شود.
خامنهای با بهرهبرداری دجالگرانه از نام نیک پیشوای نهضت ملی کردن نفت گفت: «مشکل ایران و آمریکا از ۲۸مرداد شروع شد».
خلیفهٔ ورشکستهٔ ارتجاع با بیان این موضوع که آمریکا که جز «تسلیم» چیزی را نمیپذیرد، تلاش کرد تا بنبست کنونی نظامش را یک «اختلاف ذاتی» با آمریکا جلوه دهد. او به باند مغلوب نظام که خواهان سرکشیدن زهر تسلیم هستند هر گونه رابطه احتمالی با آمریکا را منوط به شروط غیرقابل تحقق کرد:
«اگر چنانچه [آمریکا] بهکلی پشتیبانی از رژیم صهیونیستی رو کنار بگذاره پایگاههای نظامی شو از اینجا جمع کنه دخالت در این منطقه نداشته باشه اونوقت میشه بررسی کرد مسائل رو؛ مال حالا نیست مال آینده نزدیک هم نیست».
این تعلیق به محال در واقع ادامه سیاست انقباض است که خامنهای آن را برای توجیه ادامه تقابل و بقای حکومتش ضروری میداند.
تحریف مصدق: سادهاندیشی یا خائنپنداری؟
بخش محوری تحریف تاریخی خامنهای، تقلیل نقش تاریخی مصدق در عین سوء استفادهٔ رذیلانه از نام او بود. وی مدعی شد که آمریکاییها به مصدق «لبخند زدند»، اما کودتا بهدلیل «غفلت و عدم توجه او» و همدستی آمریکاییها با انگلیسها بهوقوع پیوست.
«مصدق یک سادهاندیشی انجام داد، یک غفلت انجام داد برای اینکه بتواند خود خودش رو از شر انگلیس رها کنه رفت سراغ آمریکاییها، از آمریکاییها کمک خواست آمریکاییها هم به او لبخند زدن البته سابقه اصل ۴ ترومن و این چیزها هم بود که فکر میکرد که آمریکا کمک خواهد کرد به او، آمریکاییها به مصدق لبخند زدن اما در پشت با غفلت مصدق و عدم توجه او با انگلیسها همدست شدن یک کودتایی به راهانداختن و دولتی را که بعد از ۴۰سال در کشور تشکیل شده بود و ملی بود دولت را ساقط کردن مجدداً شاه را که از کشور فرار کرده بود برگردوندن»
این روایت، که سقوط دولت ملی را به جای توطئه خارجی و همدستی داخلی، بر گردن «غفلت» رهبر نهضت ملی میاندازد، هدفی بهمراتب عمیقتر را دنبال میکند. انداختن تقصیر کودتای ۲۸مرداد به گردن پیشوای نهضت ملی برای ماستمالی همدستی کاشانی و امثال خمینی با دربار شاه و استعمار است.
خامنهای سعی دارد با دلسوزی نمایشی برای مصدق نقش تاریخی نیروهای هممسلک خود در تضعیف دولت ملی را کمرنگ کند و در واقع با یک تیر دو نشان بزند؛ اما این اقدام او مصداق آب در هاون کوبیدن و تشبثات بیهوده برای بقا و گریز از فنای محتوم است.