در خلال گفتگوی روزنامهٔ حکومتی اعتماد (۱۹شهریور۱۴۰۲) با عیسی کلانتری، به چند موضوع پرداخته شده است. یکی از آنها وضعیت مهاجرت متخصصان از ایران است؛ مهاجرتی که تعبیر درست در مورد آن «سونامی مهاجرت» است. این سونامی در بحبوحهٔ اخراج استادان دانشگاه شدت و حدت بیشتری گرفته است.
«عیسی کلانتری» در اینگفتوگو تلاش میکند خامنهای و کل نظام را از لبهٔ تیز نفرت و خشم عمومی بهدر ببرد و وانمود کند که اخراج استادان کار یک «گروه نفوذی!» در مملکت است. او آنها را طیف تندرو میخواند که «قوانین محدودساز را تصویب میکنند... و بهدنبال انتخاب افراد همسو هستند و برای آنها شایستهسالاری و تخصصگرایی معنایی ندارد».
در این گفتگو طوری وانمود میشود که گویا عالیترین مقام کشور (خامنهای) بیتقصیر است و پروژهٔ «خالصسازی» را همان «گروه نفوذی» پیش میبرد.
اما نکتهٔ شایان توجه در این اعتراف این است که این مهرهٔ اصلاحاتی، تبعات روند انقباضی و رو به تزاید حاکمیت را در نمودهایی مانند «اخراج استادان برجسته و جایگزینی آنها با افراد غیرمتعارف [بخوانید چماقداران و چاقوکشان خامنهای]، توقیف رسانهها و فیلترینگ ارتباطات و. ». . میبیند. از این مهمتر اعتراف او به سطح حقوق ماهانه یک نیروی PHD متخصص در کشوری است که بهدلیل حاکمیت ولایت فقیه سالیان است که مفهومی مانند توسعه را کنار گذاشته است:
«وقتی اعتقاد به توسعه وجود نداشته باشد، طبیعی است که تخصص هم معنای خود را از دست میدهد. موضوع، یک، دو دوتا چهارتای ساده است؛ یک نیروی PHD متخصص در دانشگاههای ایران با حقوق ماهانه ۱۵میلیون تومان (۳۰۰ دلار) به کار گرفته میشود، بعد برای این نیرو مشکلات فراوانی ایجاد شده، سبک زندگی مورد نظر او بهرسمیت شناخته نمیشود و انگهای فراوانی به او زده میشود، بنابراین طبیعی است، تلاش برای مهاجرت میان نیروهای نخبه ایرانی فزونی بگیرد. در ایران حقوقها به ریال است و هزینهها به دلار. نرخ مرغ، گوشت، ماهی و بسیاری از اقلام مصرفی دیگر در ایران به دلار است اما حقوقها به ریال پرداخت میشود. بنابراین افراد نه از نظر اقتصادی و نه از منظر اجتماعی، ارتباطی و... انگیزهای برای حضور در ایران ندارند و بهمحض باز شدن منفذی برای مهاجرت، از ایران خارج شده و تخصص خود را در اختیار سایر کشورها قرار میدهند».
این در حالی است که بنا به مندرجات رسانههای حکومتی «کسانی که در آمریکا PHD خود را گرفته و در حال انجام کارهای تحقیقاتی هستند، در ماه سههزار و ۷۵۰دلار، مربیان ماهانه چهار هزار و ۷۰۰دلار، استادیاران ۵هزار و ۹۰۰دلار، دانشیاران ۶هزار و ۲۰۰دلار و استاد تمام در ماه هشت هزار و ۷۰۰دلار دریافت میکنند» (تسنیم. ۱۰اردیبهشت۹۸).
این حقوقها را مقایسه کنید با ۳۰۰دلار حقوق ماهانه یک PHD متخصص در دانشگاههای ایران. تفاوت از کجاست تا به کجا؟!
امانالله قرایی مقدم پیشتر در گفتگویی مهاجرت هر یک نخبه را معادل خاموش شدن یک چاه نفت خوانده بود:
«گویی تعمدی وجود دارد و مسئولان امر علاقهیی به ماندن نخبهها در داخل کشور ندارند.
هر کدام از این مغز ها که میروند نمیتوان بهایی برایش تعیین کرد. هر کدام از نخبهها که میروند گویی یک چاه نفت خاموش میشود... گویا آقایان نخبهها را نمیخواهند و اراده کردهاند با بدرقه این نیروی انسانی کارمند افرادی بلهقربانگو و فاقد هوش، خلاقیت و اندیشه را جایگزین کنند!» (ستارهٔ صبح. ۱شهریور۱۴۰۲)