در دانش ستارهشناسی، «نوروز» در ایران برابر است با فراز آمدن اعتدال بهاری در نیمکرهٔ شمالی زمین یا لحظهٔ عبور خورشید از صفحه استوا و حرکت به سوی شمال. در گاهشمار هجری خورشیدی، نخستین روز این رخداد میمون را «نوروز» یا «اول فروردین» مینامند.
برای ایران و ایرانی این روز یک سرآغاز محسوب میشود. پیش از آن باید خانهتکانی کرد، گذشتههای تارعنکبوتبسته و غبارآلود را باید از سیمای زندگی زدود. نباید در کهنگیها و برودتها ماند. بهار در فرهنگ ایرانزمین، فصلی است که در آن همه چیز سخن از وقوع یک انفجار سبز در جان زندگی خبر میدهد. طلایههای این انفجار محتوم در همه جا دیدنی است، از سرک کشیدن سبزهای شنگ ـ با پرچم ترد و زمرگون ـ درون شکافی در دیوار تا شکفتن سپیدها و صورتیهای معطر بر سرانگشتان مشبکوی درختان در عبور رقصان نسیم. از پیچیدن موسیقی شاد پرندگان بهاری در پنجرههای گشوده به خورشید تا لبخندی گرم که همسایه از سر مهر بر چهرهٔ همسایه میافشاند. همه چیز بوی شکفتن و نو شدن میدهد. زمستان و ننه سرما همهٔ برگهای خود را بازی کردهاند: «چلهٔ بزرگ»، «چلهٔ کوچک»، «چارچار»، «سده»، «اهمن و بهمن»، «سیاهبهار» و «سرما پیرزن». افشانههای تند تگرگ گاهگاه، بهقول قدیمیهای پاکدل تداعیکنندهٔ پارهشدن گردنبند پیرزن است. دیگر نوبت بهار است که دقالباب کند.
در لحظهٔ موعود آخرین لایههای کبرهبسته و قطور برفهای زمستانی از کف حیاط خانهها برکنده و به خیابان پرتاب میشود تا در زیر چرخ ماشینها آب شود و کار دگرگشت فصل شتاب گیرد.
سفرهٔ هفتسین، نمادی از شکفتن زندگی و مظاهر آن در پایان زمهریر است.
ایرانیها در ایران و دیگر نقاط جهان، گوش به صدای تیکتاک عقربههای ساعت میدوزند. ثانیههای آخر در میان هیجان و خلجان میگذرد. سال۱۴۰۱ میرود تا جای خود را به سال نو، جوان، پرانرژی و مبارکقدم ۱۴۰۲بسپارد. عقربههای ساعت اما برای آنان که بهار ایران در شهرهای شورشی به انتظار نشستهاند، یادآور طنین گامهای قیامآفرینان در خیابان است.
آنان در سیمای سبزهگون و پدرام بهار، شمایی از تحقق آرزوهای دیرینهٔ خود را مینگرند.
بهار برای آنان پیامی دیگرگون دارد. دختران خردسال شهیدان هنگام خمشدن بر سنگنبشتهٔ گلبرگپوش پدر، لبخند او را بهچشم میبینند و گرمای دستانش را بر شانهٔ خود احساس میکنند؛ دستانی که در روزهای عید به سوی آنان سکه و نقل میپاشید و اشکشادی از گونههایشان میسترد.
مادران قیام در اندام شکوفهپیچ درختان و سروهای برافراشته در دو سوی آرامگاهها، قامت افراشتهٔ «سهراب» های خود را مینگرند و مشتاقانه به سویشان آغوش میگشایند.
خانوادههای زندانیان آینهای در برابر تصویر عزیزان خود مینهند تا حضورشان را در سفرهٔ هفتسین پررنگتر بتابانند.
بهار برای کانونهای شورشی و خلقی که ۶ماه از سال۱۴۰۱ را روز به روز در قیام و انقلاب سپری کرد، معنایی دیگر دارد. در حریق گوگردی زلفکان شکوفههای نشسته در معبر جویباران، شکفتن باروت را نظر میبندند و برای آتشهای بزرگ بر تندیسهای دیکتاتور طرحی نو میریزند.
بهار و نوروز برای قیامآفرینان یادآوری سنت محتوم آفرینش در غلبهٔ نو بر کهنه، زندگی بر مرگ، انقلاب بر ارتجاع و آزادی بر استبداد است.
بهار طبیعت به ما میگوید بهرغم سطوت قبرستانی یخبندان و کفنپوش بودن فصل ولی در لحظهٔ سرخ شکفتن، هیچ نیرویی قادر نیست از آمدن بهار اجتماعی جلوگیری کند.
با نگاهی پر از یقین به آینده تابناک ایران چشم میدوزیم و صدایمان را در لحظهٔ تحویل سال، با فطرت حاکم بر جهان و قانونمندیهای تکاملی آن پیوند میزنیم و زمزمه میکنیم:
یا مقلبالقلوب و الابصار
ای گردانندهٔ دلها و دیدگان خلق ما و ای نیروی واقفکنندهٔ انسان بهقدرت شگرف در ارادههای تغییرآفرین
یا مدبراللیل و النهار
ای بیرونکشندهٔ پرتوهای سپیدهگون آزادی از قعر ظلمتهای ارتجاع و استبداد!
یا محول الحول والاحوال
ای خدای دگرگونکننده روزگاران! و رقمزنندهٔ سرنوشتها!
حول حالنا الی احسنالحال
استیلای مغولان عمامهدار را در زیر پای قیامآفرینان و کانونهای شورشی در هم بکوب و بهاران آزادی را در ایرانزمین بگستران!