728 x 90

شصت سال ایستادگی؛ حماسه‌ای در تار و پود تاریخ ایران

شصت سال ایستادگی؛ حماسه‌ای در تار و پود تاریخ ایران
شصت سال ایستادگی؛ حماسه‌ای در تار و پود تاریخ ایران

حماسه آغازین

ایران، سرزمینی که از دل خاکش ققنوس‌های بی‌شمار برخاسته‌اند، در قرنی که دو دیکتاتوری پشت به پشت هم بر گلوی مردم نشستند، فرزندانش تصمیم گرفتند دیگر تماشاگر نباشند. شصت سال پیش، در هنگامه‌ای که استبداد شاه چونان سایه‌ای سنگین بر شهر و روستا گسترده بود، جوانانی برخاستند و سوگند خوردند که تاریخ این سرزمین را از مدار سکوت و بی‌هزینگی بیرون بکشند. آنان دانستند که آزادی با دعا به دست نمی‌آید، با تمنای اصلاح از دربار یا با سازش در حجره‌های قدرت؛ آزادی تنها با سازمان‌یافتن، با پرداخت بها و با شکستن دیوارهای وحشت به دست می‌آید. و چنین بود که سازمان مجاهدین خلق ایران، فرزند رنج و امید مردم، چشم به جهان گشود.

 

زایش یک سازمان، پاسخی به تاریخ

دیکتاتوری پهلوی، اصلاحات را به بازیچه‌ای دربارگونه تقلیل داده بود. جامعه ایران به تجربه فهمیده بود که شورشهای پراکنده، بدون سازمان، یا در آتش استبداد خاموش می‌شود یا به سود همان قدرت مصادره می‌گردد. این همان چیزی است که در جامعه‌شناسی جنبش‌های اجتماعی به نام «فرسایش بدون نهاد» شناخته می‌شود. در چنین بزنگاهی بود که مجاهدین خلق، راهی تازه گشودند: پیوند آرمان با سازماندهی، ایمان با عقلانیت، شور با انضباط. اگر شاه می‌خواست تاریخ را در کاخ‌هایش زندانی کند، اینان تاریخ را به خیابان و کارخانه و دانشگاه بردند.

 

خمینی؛ ولیعهد واقعی شاه

با سقوط شاه، آزادی به بار ننشست. تاریخ، گواه آن است که در انقلاب ۵۷ «قدرت» دست‌به‌دست شد، اما استبداد هم‌چنان باقی ماند. خمینی، با ردایی مذهبی، ولیعهد واقعی شاه بود: ادامهٔ همان استبداد، در شکلی دیگر. به زبان هانا آرنت، انقلاب زمانی از مسیر منحرف می‌شود که آزادی جای خود را به قدرت مطلقه بسپارد؛ این همان بود که رخ داد.

اگر شاه، استبداد مدرن و متمرکز بود، خمینی همان منطق را در هیأت دینی باز تولید کرد: حذف مخالف، مصادرهٔ انقلاب و امنیتی‌سازی زندگی روزمره. اما تنها سازمانی که از همان نخستین روزها این چهره را برملا کرد، مجاهدین بودند. آنان گفتند: آزادی نه تاج شاه می‌پذیرد و نه عمامهٔ شیخ.

 

مسعود و مریم رجوی؛ راهبران تاریخی

در این مسیر، نام دو رهبر با حروفی جاودانه در تاریخ ایران نقش بست: مسعود رجوی، که با همه هستی خود، با فدای زندگی خویش، با فدای زندگی و با فدیه فرماندهانی چون موسی و اشرف و در دهه‌های خونین، ستونهای فکری و سیاسی سازمان را برپا داشت و چونان نوح پشتیبان کشتی بزرگ مقاومت گشت، و مریم رجوی، که با رهبری زنان و با جسارتِ شکستنِ کهنه‌ترین تابوها، پرچم استمرار این مقاومت را برافراشت. آنان نه فقط رهبران یک سازمان، بلکه راهبران تاریخی یک ملت در مسیر آزادی‌اند؛ چهره‌هایی که بهای سنگین رهایی را با جان و عمر و در بک کلام تمام هست و نیست خویش پرداخته‌اند.

 

حل کردن شکست‌های مبارزات پیشین

تجربه صد ساله مبارزات ایران ضعفهای بزرگی داشت: قهرمان‌پرستی فردی، نبود آلترناتیو سیاسی، و مردسالاری رهبری. مجاهدین هر سه را دگرگون کردند:

با رهبری جمعی و سپس رهبری زنان، الگویی نو آفریدند؛ الگویی که از نماد تا ساختار، زنان را در قلب تصمیم‌سازی نشاند و به تعبیر نظریه‌پردازان فمینیسم، قرارداد اجتماعی جدیدی برای آینده ساخت.

با تشکیل شورای ملی مقاومت، بدیلی دموکراتیک پدید آوردند؛ نهادی که برنامهٔ مشخص برای فردای آزادی دارد و به زبان پاپر، «نهاد آزمون‌پذیر» برای انتقال قدرت است.

با ارتش آزادیبخش و سپس کانون‌های شورشی، میدان مبارزه را از قیامهای گذرا به مقاومت شبکه‌یی و مداوم بدل ساختند. این همان استراتژی «اثر نامتقارن» است که در نظریه‌های جنگ نوین به آن اشاره می‌شود.

 

مردم؛ از توده به ملت

استبداد می‌کوشد جامعه را به توده‌یی منفعل بدل کند؛ اما مقاومت، آنان را ملت می‌سازد. سازمان، با حافظهٔ شهیدان و شبکهٔ شورشیان، حافظهٔ جمعی ملت را زنده نگه داشته است. این همان چیزی است که امیل دورکیم «آیین بقا» می‌نامید. هر نام شهید، نه مرثیه‌ای خاموش، که چراغی است در شب تاریک.

همان‌گونه که در «ابراهیم در آتش» آمده است:

«ما چون شکسته‌سازان،

به کوچه‌های تاریک،

چراغ برده‌ایم...»

روان‌شناسی امید در دل وحشت

دیکتاتور می‌خواهد مردم را در چرخهٔ ترس و انزوا زندانی کند؛ همان چیزی که فروم «گریز از آزادی» می‌خواند. اما مجاهدین این چرخه را شکستند: با بدیل سیاسی، امید را از رؤیا به برنامه بدل کردند؛ با کانون‌های شورشی، امکان کنش را در دستان هر جوان و کارگر گذاشتند. امید، نه احساس، که استراتژی شد.

 

زنان در رهبری؛ نقطه عطفی تاریخی

اگر زنان در تاریخ ایران بارها آغازگر بودند و سپس کنار زده شدند، این‌بار در صف نخست ماندند و در رأس نشستند. این تغییر، همان «اصلاح قواعد بازی» است که نظریه‌پردازان سیاست مقایسه‌ای از آن یاد می‌کنند؛ اصلاحی که تاب‌آوری سازمان و مشروعیت آن را چند برابر کرد.

 

آلترناتیو و میدان؛ دو بال یک پرواز

شورای ملی مقاومت، زبان سیاست و آینده را شکل داد: از جدایی دین و دولت تا انتخابات آزاد. در همان حال، ارتش آزادیبخش و کانون‌های شورشی زبان میدان را نگاه داشتند: شعله‌های پراکنده‌ای که تاریکی را می‌درند. بدون آلترناتیو، میدان به شور خام بدل می‌شود؛ بدون میدان، آلترناتیو به کاغذی بی‌جان. این دو، دو بال یک پروازند.

 

شصت سالگی؛ نه یادبود، که پیمان

شصت سال مقاومت، تنها خاطره نیست؛ پیمانی است با خون صدها هزار شهید، با اشک مادران، با فریاد زندانیان، با جوانانی که در تاریکی کانون شورشی می‌افروزند. پیمانی که می‌گوید:

نه تاج شاه، نه عمامه شیخ؛

نه تسلیم، نه سازش؛

تنها آزادی، تنها مردم، تنها ایران.

 

فرجام

این شصت سال، روایت ایستادن است؛ از دانشگاههای دهه چهل، از سیاه‌چال‌های شاه، از میدانهای خونین دهه شصت، از ارتش آزادیبخش و شورا، تا امروز در کانون‌های شورشی. این داستان پایان ندارد؛ زیرا تاریخ ایران در انتظار آن روز است که این شصت سال ایستادگی، به شکوفه آزادی بدل شود.

به نام مردم، به نام آزادی، به نام ایران پیمان ادامه دارد.

آرمان – کانون شورشی از تهران

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6f6ea4ed-4666-4b6c-b80e-212116f9021d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات