انقلاب ضدسلطنتی قرار بود آزادی، استقلال و «جمهوریت» را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد؛ اما دزد بزرگ قرن خمینی ملعون و دستهای پیدا و پنهان خارجی چنان وقایع را تحت نفوذ قرار دادند که نتیجهٔ آن انقلاب خونین مردمی، رفتن از زیر چکمهٔ استبداد به زیر نعلین استبداد شد.
جامعهٔ جوشان ایران از انقلاب مشروطه تا حکومت ملی دکتر مصدق با پرداخت هزینه از جان و عمر و خون مبارزان میهن، گامبهگام در مسیر تکامل پیش میرفت؛ اما پس از کودتای ننگین مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب مردم در ۱۵خرداد۱۳۴۲ و بسته شدن تمامی راههای مبارزه مسالمتآمیز و پارلمانی، کشور درگیر اختناق سخت و سنگین شاهنشاهی شد که برای شکستن آن تنها راه چاره در مبارزهٔ قهرآمیز مسلحانه بود.
خمینی که به عراق تبعید شده بود دیگر کاری به شاه نداشت و ثمره فعالیتهای وی تا قبل از سال۵۷ که مردم سر به قیام برداشتند دو سه اعلامیه آن هم به توصیه آخوندها بود.
بنابراین شاه تمام دستگاه اطلاعاتی-پلیسی خود را صرف دستگیری و سرکوب و اعدام و شکنجهٔ جوانان آگاه و روشنفکران انقلابی آن دوره کرد. انقلابیونی که اساساً کادرها و اعضای سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی بودند یا اعدام شدند و یا در زندانهای شاه در اسارت نگاهداری شدند.
وقتی بهدلیل شرایط عینی آماده، جامعه ایران در اواخر سال۵۶ بر اثر جرقهای به غلیان درآمد و جامعهٔ جوشان و ملتهب، گامبهگام به سمت یک انقلاب فراگیر حرکت کرد؛ از آنجا که رهبران حقیقی انقلاب در زندانهای ساواک شاه قرار داشتند، دیو ارتجاع که سالها خوشنشین نجف بود و سالها بود که کاری به کار شاه نداشت، با دجالیت خاص خود بر موج انقلاب سوار شد و بهرغم همه وعدههای در زیر درخت سیب در پاریس این مسیر را در پی گرفت که همه چیز را به مهمیز سلطنت مطلقه خود درآورد.
به عبارت دیگر او با هوشیاری فوقالعاده ضدانقلابی خود، طرحهای جنایت و استبداد ارتجاعی خود را کاملاً پنهان کرد و با کلیترین و مبهمترین موضعگیریها، خود را بهعنوان یک «رهبر» جا زد و سوار موج و خیزشی شد که با خون و مبارزات جوانان روشنفکر انقلابی بهپا خاسته بود.
اکنون چهل و سه سال از آن روزگار میگذرد و واقعیتهای پنهان شده پشت دروغهای پیرکفتار جماران نه تنها بر مردم ایران، بلکه بر بخش عمدهیی از بدنهٔ همین نظام پلید و پوسیده نیز روشن شده است. کار به جایی رسیده که در سالگشت آن انقلاب ربوده شده، سخن از این همانی «پاشنه آشیل» سلطنت شیخ با سلطنت شاه است!
روزنامهٔ حکومتی همدلی در شمارهٔ ۱۷بهمن خود ضمن اعتراف به انزجار و تنفر قاطبهٔ مردم ایران از رژیم آخوندی، اذعان کرد که ریشهٔ این خشم و عصیان عمومی را نباید تنها منحصر و محدود به مسائل اقتصادی دانست؛ بلکه مردم در مسائل فرهنگی، سیاسی و عقیدتی هم این نظام ارتجاعی را نمیپذیرند. برگردان فارسی این عبارت نرم و صیقل یافتهٔ اخیر را در یک واژه میتوان خلاصه کرد: «آزادی» در نتیجه این روزنامه مقر میآید که حتی با گشایش اقتصادی خیالی هم گره کور میان مردم و حکومت آخوندی باز شدنی نیست. آن چه مردم ایران در پی آن هستند، یک حکومت کاملاً آزاد و مردمی است که واپسگرایی آخوندی سر سوزنی با آن سنخیت ندارد. همدلی در نهایت نتیجه میگیرد صدای انقلاب مردم به گوش میرسد!
این تنها رسانهٔ حکومتی نیست که چنین اعترافات قابل توجهی میکند؛ جهان صنعت هم طی مطلبی اذعان میکند که «سفلگان» در رژیم آخوندی بر اریکهٔ قدرت نشستهاند و نتیجهٔ حکمرانی این جماعت «سفله» چیزی جز فساد نهادینه شده نیست. این روزنامه تلویحا ناگریز از اعتراف میشود که بهدلیل همین چپاول گسترده، حکومت آخوندی فاقد پشتوانهٔ مردمی است که بالمآل به سمت «بحران و فروپاشی» حرکت میکند.
هم از این روست که پادوها و کاسهلیسات حکومت آخوندی به تلاش و تقلا افتاده تا به صفحات اجتماعی ممنوع شدهٔ حکومتی بریزند و با لجنپراکنی علیه آن انقلاب به سرقت رفته، بر آرمانهای بلند آزادیخواهانهٔ آن انقلاب گرد یاس و ناامیدی بپراکنند؛ شاید که به خیال باطل آنان، مردم از «یک انقلاب دیگر» کوتاه بیایند و این نظام پلید به حیات ننگین انگلوار خود ادامه دهد!
به بیان رهبر مقاومت، مسعود رجوی: «خامنهای و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و تبلیغاتی رژیم ولایت فقیه و اذنابش دجالانه مدعی هستند که رژیم آلترناتیوی ندارد و باید به همین که هست بسنده کرد و با آن کنار آمد.
این یک دروغ ضدتاریخی است و فرزندان ایران از هیچکس نمیپذیرند.
در سالگرد انقلاب ضدسلطنتی ما میگوییم باید این رژیم را سرنگون کرد و بند از بندش گسست
مسئولیت و مأموریت شورشگران برای آزادی همین است».