این روزها اقشار مختلف و به جان آمده در سراسر میهن در حال اعتراض و اعتصابند. با آن که رژیم با انواع فشارها و تهدیدها درصدد جلوگیری از شکلگیری این اعتصابها و ادامهٔ آنها بوده، اما اعتصابها و حرکتهای اعتراضی در سراسر کشور روزبهروز در حال گسترش است و سردمداران غارتگر رژیم همچنان به گفتاردرمانی و امیددرمانی خود ادامه میدهند و بر این آتش نفت میپاشند.
این وضعیت موجب وحشت سردمداران و مهرهها و رسانههای رژیم هم شده؛ این وضعیت بیانگر چیست؟ رژیم در قبال آن چه تدبیر و چه راهی در پیش میگیرد و چشمانداز و روند تحول اوضاع به چه سمتی هست؟
نگاهی به درجه جوشش جامعه
در حرفهای کارگزاران و رسانههای رژیم مرتباً تأکید میشود بر ضرورت جلب اعتماد مردم. حتی خود روحانی هم از رسانههای و کارگزاران حکومتی خواست «امیددرمانی» کنند. آیا رژیم حداقل در زمینه همین امیددرمانی و جلب اعتماد موفق بوده یا نه؟
از واکنشهای مردمی میتوان دریافت که این تلاشها هیچ تاثیری نداشته. اگر تاثیری میداشت لااقل شاهد کمشدن تعداد اعتراضها و کاهش عمق گستردگی آنها باید میبودیم. یک قلم روز ۱۹آبان از تاکسیرانها تا کارمندان آتشنشانی، کارگران شهرداری، کامیونداران، کشاورزان اصفهان و بازاریان در تهران، بیرجند، سبزوار و آستارا و برخی محلات تهران، کارگران نیشکر هفتتپه و کارگران فولاد اهواز، دانشجویان دانشگاه آزاد و خانواده زندانیان سیاسی در اعتراض و اعتصاب بودند. روزهای قبلش هم همین اقشار همراه با کارگران هفتتپه، کارگران راهآهن و بازنشستگان در اعتراض بودند.
در همین ماه آبان از روز ۴ تا ۱۱آبان جمعاً ۱۲۷مورد اعتراض و اعتصاب در شهرهای مختلف و توسط اقشار مختلف شکل گرفته است. یکی از این موارد اعتصاب کامیونداران بوده که تا روز ۲۰آبان در ۷۵شهر و ۲۵استان گسترش پیدا کرد.
در ۲هفته گذشته غارتشدگان کاسپین در تهران و اردبیل و غارتشدگان ثامن و چند مؤسسه دیگر در تهران در مقابل وزارت صنعت تجمع اعتراضی برگزار کردند. در کنار اینها بازنشستگان بانکها بودند که به فاصله عمیق حقوقشان با خط فقر اعتراض داشتند. این اعتراضها یک روند رو به رشد، گسترشیابنده و عمومیتری به خودشان گرفتهاند. آن هم در شرایطی که رژیم تمام تلاشش را برای جلوگیری از این اعتراضات کرده است.
رژیم در مقابل اعتراضات اقشار چکار میتواند بکند؟
چرا این وعدهها و امیددادنها مؤثر نیست، اکنون دولت روحانی مدعی است که برای حمایت از اقشار ضعیف در همین روزها یک بستهٔ حمایتی به مردم نیازمند میدهد و تا عید هم یک بستهٔ دیگر خواهد داد. سؤال این است که آیا اینها مؤثر هستند یا خیر؟
این وعدهها و حتی این بستهٔ حمایتی قبل از اینکه بخواهد اعتمادی از مردم برای رژیم بهبار بیاورد، بیشتر مثل بنزین بر آتش خشم آنها عمل میکند. در شرایطی که رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس میگوید بهای کالاهای اساسی ۳۰ تا ۵۰درصد افزایش داشته و بهگفته پاپیزاده، عضو کمیسیون کشاورزی مجلس، قیمتهای لبینات بهصورت هفتگی افزایش پیدا میکند، این ترفندهای نمایشی دردی از مردمی که گرانی، فقر و بیکاری زندگیشان را به روز سیاه کشانده است، دوا نمیکند. روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت نوشته است:
«افزایش قیمت انواع کالاهای اساسی همچون گوشت، برنج، مواد پروتئینی و... در بازار ادامه دارد. حتی نگاهی به بازار میوه و ترهبار نیز نشان میدهد که امکان خرید بسیاری از میوهها از دست برخی از اقشار سطح جامعه خارج شده است». و بعد نتیجه گرفت: « کارشناسان بر این باور هستند که با توجه به روند افزایش قیمت کالاها بهصورت هفتگی، ارائه بستههای حمایتی از سوی دولت هم نمیتواند چندان تاثیری در معیشت مردم داشته باشد».
روزنامه حکومتی جمهوری اسلامی از اساس به ماهیت این سیاستهای حمایتی اعتراف کرده و از جمله نوشته است:
«سیاست اقتصادی کشور – نه فقط در این دولت یا دولت قبل - بلکه بهطور کلی بر دفاع از محرومین مبتنی نیست. کشوری که سیاست اقتصادی مبتنی بر دفاع از محرومین دارد، میلیونها خانواده زیر خط فقر ندارد».
از این اعترافات در رسانههای حکومتی فراوان دیده میشوند که همه به نمایشی بودن این اقدامات بهاصطلاح حمایتی رژیم از اقشار محروم و نسبت به خشم انفجاری مردم به نظام هشدار میدهند.
آیا طرحی در کار است؟
از سوی دیگر جهانگیری گفته تا تابستان اوضاع درست میشود آیا معنی حرف او این است که آخوندها طرح مشخص دارند؟
این وعدههای توخالی مصداق بزک نمیر بهار میاد است! آخوندها از این وعدهها زیاد دادهاند. ولی هیچ برنامهای تحویل مردم ندادند. همین جهانگیری که هفته قبل گفته بود اختیار تعویض منشیاش را هم ندارد روی چه اساسی از این وعدهها میدهد؟ اگر این نظام کمی، فقط کمی از غارتگری و چپاولگریاش دست برمیداشت، تا حدودی این وضعیت قابل تغییر بود. اما در این رژیم همه دزدند و تنها برنامهریزی که دارند برای پرکردن جیب خود و مزدورانی است که بقای آنها را تضمین میکنند. جهانگیری اگر طرح مشخصی داشت، حتماً اعلام میکرد. رئیسجمهور سابق همین نظام احمدینژاد تازگیها اعتراف کرده و گفته است:
«ما مشکلی که داریم اصلاً طرح جامع یا تئوری و نظریه برای اداره کشور، چی بنویسم نداریم واقعاً. حالا بدتر از ایناش هم این است که نمیخواهیم هم داشته باشیم». احمدینژاد به درهمریختگی و ملوکالطوایفی درون نظام هم اعتراف کرده و گفته: «معلوم نیست کی تصمیم میگیرد تو کشور، کجا، چطوری. موازی تصمیم میگیرند، در طول هم تصمیم میگیرند، همافزایی است، تقابل است؟ اصلاً چطوری است، مسؤل کی است در مقابل تصمیمات؟ اختیارات کجاست، مسئولیتها کجا است، توازنش کجا است، سلسه مراتبش کجاست؟».
این اعترافها خیلی واضح هستند و نیاز به تفسیر ندارند. فقط روزنامه جمهوری اسلامی به آن روی سکه این بینظمی، یعنی نظم در غارت و چپاول هم اعتراف کرده و نوشته است: «این فاصله طبقاتی شرمآور در شرایطی هر روز بیشتر میشود که جناحهای اصلی و مطرح سیاسی کشور در اوج برخوردار بودن از بهترین امکانات زندگی هر روز بر طبل اختلاف میکوبند و برای تصاحب قدرت به جدال مشغولند».
نتیجهای که از این وضعیت میتوان گرفت این است که اعتراض و اعتصابهای بیشتری در راه است. خیلی عمیقتر و گستردهتر و همانطور که در تظاهرات معلمان و کامیونداران دیدیم، سازمانیافتهتر!