از روز عاشورا و قیام امام حسین تعابیر مختلفی در دست است. از قبیل تنندادن به بیعت اجباری با جبار زمانه و سر فرود نیاوردن در برابر هیمنه و سطوت او. حرکت برخلاف جریان آب. قرار گرفتن در سمت درست تاریخ. شوریدن بر زنجیرها و اسارت و بردگی. فدای خانومان و هست و نیست برای آرمان. مقاومت به هر قیمت. چشم ندوختن به عده و عدهٔ دشمن و مقهور نشدن در برابر انبوه لشگریان آن و برهم زدن قاعدههای رایج که به تمکین به وضع موجود فرامیخوانند.
از این دست تعابیر بسیار است اما آیا آنها معرف تمامیت شکوه این واقعه هستند؟
بین ما و حماسهٔ کربلا، بیش از ۱۴قرن فاصله وجود دارد. ۱۴قرن میتواند بسیاری از مفاهیم را تحریف کند و در زیر لایههای ستبر غبار و فراموشی بپوشاند. شگفتا که آن حماسهٔ تاریخی هنوز طراوت و تازگی خود را حفظ کرده است. گویی در طینت انسان آشیانه دارد. گویی راز تطور جامعهٔ بشری و جوهر دیالکتیک تاریخ است. گویی با انسان و سرنوشت او همزاد است و مادامی که انسان بر این گوی لاجوردی مسکنت دارد، کربلا و حسین و زینب نیز با او و در او هستند.
تلاشی عبث، خامدلانه و کوتاهبینانه خواهد بود اگر تصور کنیم امام حسین فقط متعلق به شیعیان است. پیشوای آزادی پرچم خود را بر قلهیی از تکامل فروکوبیده است که از ارتفاع نحلهها، ایدئولوژیها، عقیدهها، باورها و دستگاههای نظری بسا فراتر است. در کنکاش تاریخ هر گاه ردپای مبارزات آزادیخواهانه و عدالتجویانه را پی میگیریم، بیگمان به امام حسین و تپشهای سرخ پرچم افراشتهٔ او میرسیم. چه آنهایی که پیش از او بر ذلت و بندگی شوریدهاند، چه آنهایی که معاصرش هستند، چه آنهایی پس از او آمدهاند و خواهند آمد. از این رو در زیارت وارث او را میراثبر انبیا، اولیا و مصلحان بشری نامیدهاند و این تعریف دقیقی است.
از پنجرهٔ امروز وقتی به حماسهٔ کربلا نگاه میاندازیم و بردار راه طیشده را مینگریم. جز شکوه و عظمت انسان انتخابگر و آرمانخواه چشمانمان را نمینوازد. زینب کبری در مجلس ابنزیاد چنین احساسی را با جملهٔ موجز و تاریخی خود چه زیبا بیان کرده است: «جز زیبایی نمیبینم»
عاشورا به ما میآموزد وقتی همهٔ فلشها به بنبست ختم میشوند و دیو قهار سرنوشت بر تنها مسیر عبور چنبره زده است، آنگاه که فراخوانها همه از ذلت و تندادن لبریزند و دیوارهای محال در برابر مان قد برافراشتهاند، تنها راه، انتخاب فدای حداکثر و حداکثر فداست. فرو کوبیدن تمامت خویش بر جبر ستبر سرنوشت. اینگونه راهها گشوده میشود و بنبستها رام ارادهٔ انسان میشوند. در این نگرش هیچ بنبستی وجود ندارد؛ زیرا انسانی که بر خویشتن خویش فائق آمده باشد، قادر خواهد بود.
حسین پیامبر جاودان آزادی است؛ زیرا آزادی را جوهر انسانیت و فلسفهٔ بودن انسان میداند. اگر از انسان آرمانخواهی و آزادیطلبی را بگیریم، آنچه میماند جز جبر کور سرنوشت و بایدهای ضدتکاملی نیست.
زیستن بدون آزادی، بهمعنای نفی انسان و طرد او از چرخهٔ انسانیت است.
عاشورا روزی است که در آن از طلیعهٔ سپیدهدم تا برافتادن خیمهٔ تاریکی بر سر آن دشت سوزان، پیوسته شمشیرها در چکاچکاند، تیرها در طیران و نیزهها در آمد و شد. پیاپی سرها با گردش تیغها پرتاب میشوند و رگان برگشادهٔ خون داغ به هوا پمپاژ میکنند ولی عجب این بین که مرگی در کار نیست. آوردگاهش، عرصهٔ تلاطم و تکاپوی زندگانی است که مرگ و زندگی را تفسیری تازه ارائه کردهاند. این کلام امام حسین اشارتی کوتاه به این نوع زیستن است: «هر زندهیی به راه من میرود». برای دیدن این زندگی و زندگان آن راه دور نرویم. شهیدان قتلعام ۶۷ را بنگریم. لیست قطور شهیدان انقلاب نوین ایران را ورق بزنیم و در نامها، نگاهها و چهرهها نگاه بدوانیم. کتاب فروغ جاویدان را به دست بگیریم و سرگذشت ۱۳۰۴تن از جاودانه فروغهای آزادی را یک به یک از نظر بگذرانیم. چه میبینیم؟
برای حسین و سردارانش، سزاوار نیست جامهٔ سوگ بپوشیم. آنها زندهترین زندگان تاریخاند. ارتجاع فراوان کوشیده است تا این پرچم شنگرف همیشه برافراشته را از فرازنا به زیر کشد و از تکاپو و تپش تهی سازد. چه ترفندها به کار نبسته است تا این جنبش قیامآفرین و همیشه معترض به وضع موجود را به کارناوال عزا تبدیل کند و در اشک و آه و به سرکوبیدنی حسرتبار خلاصه سازد. نهیب بیدارساز زینب کبری خطاب به جمعیت انبوه نظارهگر اسیران، در ورودی کوفه یادمان باشد. او خود بزرگترین شورنده بر اقتدار پوشالی خلافت سفیانی است. از این رو شورنده و شورشگر میخواهد. مشعل بهدست و پیکارگر. آزادیخواه و رزمآور.
ایران امروز ما در برابر خلیفهٔ عمامه به سر ارتجاع بیشتر از هر زمان به پیام قیام حسین و آموزههای زینب نیازمند است.
عاشورا تذکار ضرورت آزادی؛
عاشورا شکوه انتخاب در هجوم ناممکنها ست