تأمل در زندگی عباس مدرسیفر، راه افتادن از دهههای ۳۰ و ۴۰ خورشیدی / ۵۰ و ۶۰میلادی در متن و بطن دنیایی لبالب از جنبشها، مبارزان، آزادیخواهان با اشتیاق کسب ارزشهای والای انسانی و انقلابی است. در اتمسفر تنفس سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن سالها اصلاً عجیب نبود که زنان و مردانی پای به میدان نبرد علیه استثمار و استبداد و استعمار بگذارند.
الگوهای ایرانی و جهانیِ آن سالها و دههها در مقایسه با الگوهای دهههای اخیر، نمایشگاهی از تفاوت ارزشها و انگیزشهای نسلها است. عباس مدرسیفر از نادر نامها و چهرههای آن نسل حامل ارزشها در شش دهه است. از این رو زندگی او تأملبرانگیز است؛ خاصه که او شش دهه بهطور مداوم خود را با زمانهیی همواره پیچیدهشونده، در انطباق فعال نگاه داشته و نو گشته است. شش دهه نو به نو شدن، جز از انسانی آرمانخواه میسر نیست.
در جهانی پرتلاطم و همواره آزمونآفرین، داشتن آرمان و پیوند یافتن با آن، سرمایهیی در کف عمر و چراغی در ظلام متراکم دیکتاتوری، استثمار و افول آرمانگرایی است. در چنین دنیایی که زمانهٔ معاصر عباس مدرسیفر، سلطهٔ مداوم دیکتاتوریها بوده است، خلاقیت وی در کشف مسیر تضمین آرمانگرایی از طریق مبارزهیی تشکیلاتی و حرفهیی است. اتفاقاً دهههای ۶۰ تا ۸۰ عمر وی، سالهای افول آرمانگرایی و مبارزه حرفهیی حتی در بین وارثان مبارزان دهههای پیشین بوده است.
عباس مدرسیفر در نخستین آزمون دوراهی ارتجاع و بالندگی، بارقة آرمان آزادی را در پرتو انتخاب خود دید. از همانجا به سرچشمهیی سرشارکننده و نو شونده دست یافت. قدمت و طول دهههای مبارزاتیاش در عبور از زندگانی چهار نسل، چنین سرشاری و نو شوندگی را گواهی میدهد.
عباس مدرسیفر الگوی دارای ظرفیت در مواجهه با تضادهای تو در توی مبارزهیی مداوم با دو دیکتاتوری بود. تمام زندگی وی بسان تالاری پر از تابلو میباشد که هجرتی از پی هجرتی طی ۶۰سال در آنها نقش بسته است. ۶۰ سالی که پیمودن راه را بر قله بودن و نشستن ترجیح داد. همان قلهیی که بسیاری پس از رسیدن به آن، رسوب کردهاند.
بدین سبب بود که عباس مدرسیفر همواره افقی پیش رو با خورشیدی بر قلههای آن داشت. و رسیدن به این افق با خورشیدی بر قلههایش، استعارهیی از تجسم عینیِ یک جهانبینی و تبلور مادی آن در یک وجود انسانی است. به همین دلیل هم به انسانهایی برمیخوریم که سجایای اخلاقی را دیگر نمیتوان بازتاب طبیعیِ ذات خویشتنشان دانست. اینان در همذاتپنداری با آرمانشان، سجایایشان تربیت میشود و تجسمی از ارزشهای والای انسانیند که با تلألؤ آنها، ستایش و عشق زمانهها را فتح میکنند...
«مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایهٔ او گشتم و او برد به خورشید مرا»
عباس مدرسیفر تجسم عینیِ یک تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بود. یک تاریخدان که با «حافظهٔ تاریخی» اش توانست چراغ راه آینده را همواره بر مسیری پیچیدهشونده و آزمونآفرین پرتو افکند. آرامش و طمأنینهٔ او در این مسیر ۶۰ساله که همواره از قلهٔ ابتلایی به قلهیی دیگر صعود کرد، پشتوانهیی از یک «حافظهٔ تاریخی» و پیوند دادن آن به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین را داشت. طی کردن این مسیر پر از قلل ابتلائات، بدون تأمل و مکث در ایستگاههای انتخاب مداوم، میسر نمیشد؛ و همینش درک درس مکرر تاریخ و سمت درست آن است که اصالت انسان اجتماعی با «انتخاب» هایش در مسیر آرمان آزادی و رهایی شناخته میشود.
عباس مدرسیفر نامی و تداعی ستایشی که هست و جایی که خالیست...