در شرایطی که رژیم از هر طرف زیر ضربات بحرانهای خرد کنندهٔ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی قرار دارد و از همه طرف در بنبست است و در هیچ زمینهیی قادر نیست قدم از قدم بردارد، آخوند دژخیم روحالله حسینیان در یک گفتگوی مفصل ویدیویی که در فضای مجازی منتشر شده، به صحنه آمد و با شقاوت و رسوایی تمام از قتلعام۶۷و کشتار ۳۰هزار زندانی سیاسی مجاهد و مبارز و از نقش آخوند رئیسی بهعنوان یکی از جلادان ۶۷دفاع کرد.
چرا رژیم بار دیگر چنین رسوایی و ننگی را به جان خریده؟
آیا این مصاحبه یک اقدام فردی است یا آن را بایستی یک خط تلقی کرد؟
در این صورت هدف چیست؟
روحاله حسینیان کیست؟
حسینیان یکی از دژخیمان شقاوت پیشهٔ رژیم است که در سمتهای مختلف امنیتی و قضایی دستاندرکار مستقیم بسیاری از جنایتها علیه مجاهدین و مخالفان رژیم بوده است. او در یک مقطع بهگفته خودش قائممقام دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات بوده، مدتی هم معاون وزارت اطلاعات بوده و در جریان قتلهای زنجیرهیی دست داشته است. او خودش در یک مصاحبه گفته که من یک زمانی قاتل بودم. کلیشهٔ روزنامهٔ حکومتی موجود است در همان مصاحبه خودش اشاره میکند که در جریان عملیات فروغ جاویدان هم شرکت داشته و در یک مصاحبه دیگر با رسانههای رژیم صریحاً اعتراف کرده که من به اندازه موهای سرم آدم کشتم. او زمانی هم عضو مجلس ارتجاع بود. اما در حال حاضر رئیس مرکز موسوم به اسناد انقلاب اسلامی است.
حرف اصلی حسینیان چیست؟
حرف اصلی او در این مصاحبه توجیه قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و دفاع از جلادان و قاتلان ۶۷است. او در این مصاحبه تلاش میکند وانمود کند مجاهدین زندانی در زندان قصد شورش داشتند ولی در همین مصاحبه هنگامی که مجری سؤال میکند که احکام اعدام شامل کسانی که بر سر موضع بودند میشد آیا اگر اینها اعدام نمیشدند واقعاً میتوانستند کار جمهوری اسلامی را تمام بکنند؟ ناچار میشود به این سؤال جواب منفی بدهد.
حسینیان در این مصاحبه به کرات کسانی را که در درون رژیم قتلعام ۶۷ را زیر سؤال میبرند مورد حمله قرار داده و میگوید آنها موجودیت و زندگیشان را مدیون همین اعدامها هستند و اگر این اعدامها نبود نظام بر باد رفته بود. او در همین رابطه از رئیسی دفاع میکند و میگوید باید به او جایزه داد. زیرا حکم خمینی را اجرا کرده است.
اذعان به انزجار عمومی از قتلعام ۶۷
حسینیان چند جا اعتراف میکند که مردم تا کجا از اعدامهای دههٔ ۶۰ و قتلعام ۶۷ برانگیختهاند و با وقاحت میگوید« مردم باید تشکر بکنند از آقای رئیسی، نه انتقاد بکنند به مسولان جمهوری اسلامی»! در همین مصاحبه مجری برنامه که خودش هم عنصر اطلاعاتی است، اعتراف کرده که دستگاههای قضایی و امنیتی رژیم در این جریان یعنی دفاع از قتلعام منفعل شدهاند و نتوانستهاند به موقع دفاع بکنند و جواب بدهند. و حسینیان تأیید میکند که « رعب و وحشتی که این فضای سیاسی بر ما تحمیل شده که دشمن همین را میخواهد، دشمن میخواهد ما از سوابق خودمان اظهار پشیمانی بکنیم. نه! ما باید افتخار بکنیم، ما برای نظام جمهوری اسلامی جنگیدیم »!
علت دفاع از جنایت پس از ۳۰سال؟!
اکنون باید دید چرا بعد از ۳۰سال رژیم مسأله قتلعام را مطرح میکند؟ در حالی که سالها خودش روی این موضوع و خبرهای آن سرپوش میگذاشت؟
جان کلام در همین جملهای است که شخص حسینیان به آن اذعان کرد و از «رعب و وحشتی» میگوید که در اثر پیشروی جنبش دادخواهی و فضای اجتماعی برانگیخته شده و بر اثر این جنبش رژیم دچار وحشت شده است.
شکست قاتلان ۶۷از زبان خودشان
آثار این وحشت را در ضد و نقیض گوییهای سخیف سردمداران و جلادان و قاتلان میتوان دید. بارزترین آن شخص آخوند روحانی است که در جریان نمایش انتخابات رژیم با فرصتطلبی تلاش کرد روی همین موج خشم و اعتراض عمومی علیه قتلعام و اعدامها سوار شود و آن جمله معروف را گفت و کارنامه نظام را در ۳۸سال اعدام و زندان خلاصه کرد.
پس از او آخوند پورمحمدی وزیر دادگستری سابق روحانی است که آمد و صراحتاً گفت به شرکتش در هیأت مرگ و صدور احکام قتلعام افتخار میکند و حتی یک شب را با عذاب وجدان نخوابیده است. اما بعد ناچار شد بهخاطر نفرت اجتماعی که این حرف برانگیخته بود، بیاید و بگوید که او فقط یک مجری بوده است!
مشابه همین ضدو نقیض گویی را رئیسی جلاد هم داشت. او و حامیانش گفتند که او حکم نداده، حکم را شخص خمینی داده بود و او تنها وظیفه داشته که مشخص کند چه کسی مصداق آن حکم است (یعنی بر سر مواضع مجاهدی خود هست). خود همین اعتراف آشکار به این واقعیت بود که علت کشتار ۶۷، صرفاً پایداری و ایستادگی زندانیان اسیر بر سر مواضع و آرمانهای مجاهدین بوده است.
علت اهمیت ماجرای ۳۰سال پیش؟
اکنون باید دید چرا پس از سی سال این موضوع را خود قاتلان مطرح میکنند؟ برای این است که هنوز این فضای برانگیخته علیه رژیم وجود دارد و سردمداران رژیم هر جا میروند حتی از جانب نیروهای خودشان مورد سؤال قرار میگیرند که حسینیان در همین مصاحبه بارها به آن اعتراف میکند.
از سوی دیگر با فراخوان مریم رجوی در سال ۹۵ جنبش دادخواهی هم در صحنه اجتماعی و هم در عرصهٔ جهانی وارد یک مرحله جدید شد. از جمله خواستهای جنبش دادخواهی: محاکمه تمامی آمران و عاملان قتلعام ۶۷، انتشار اسامی و مشخصات و محل دفن کلیه قتلعام شدگان و افشای هویت یک به یک تصمیمگیرندگان و مجریان این کشتار بود.
البته رهبر مقاومت، مسعود رجوی در همان سال ۶۷ طی تلگرامی به دبیرکل ملل متحد وقوع کشتارهای جمعی در زندانهای رژیم را به اطلاع وی رسانده و خواستار دخالت سازمان ملل و مجامع بینالمللی برای جلوگیری از این جنایت هولناک شده بود. ولی متأسفانه بهعلت استیلای سیاست مماشات، قدرتهای جهانی تا توانستند این جنایت را نادیده گرفتند تا اینکه سر انجام با پیگیری رئیس جمهور برگزیده مقاومت این مسأله مجدداً در سطح جهان مطرح شد و بار دیگر وجدان بینالمللی را تکان داد.
برانگیختن جهان برضد قتلعام ۶۷
پیگیری مجاهدین و خانواده شهدای قتلعام در سطح داخلی و بینالمللی باعث شد آن جنایت هرگز فراموش نشود تا جاییکه کمکم مجامع معتبر جهانی نیز با فعالیت مجاهدین وارد پیگیریهای آن شدند. جنایتی که جفری رابرتسون حقوقدان برجسته بینالمللی و از قضات دیوان لاهه آنرا بزرگترین جنایت ضدبشری سازمانیافته از پس از جنگ دوم جهانی خواند.
و آنتونیو گوترز دبیرکل فعلی سازمان ملل هم در گزارش سالانهٔ خود در سال ۲۰۱۷ به مجمع عمومی ملل متحد آنرا مطرح کرد و خواستار تحقیق در این باره شد.
در آخرین موضعگیری جهانی هم سازمان عفو بینالملل بهعنوان بزرگترین سازمان غیردولتی مدافع حقوقبشر در سال ۲۰۱۸ یک گزارش مشروح در مورد این قتلعام منتشر کرد و در آن از جمله نوشت: «جمهوری اسلامی با پنهان نگهداشتن سرنوشت و محل دفن هزاران نفر از مخالفان و دگراندیشان سیاسی که سه دهه پیش اتفاق افتاده است، همچنان در حال انجام " جنایت علیه بشریت" است». سازمان عفو بینالملل در این گزارش از سازمان ملل درخواست کرده تا درباره ناپدید شدن اجباری و اعدام زندانیان سیاسی که در دهه ۶۰صورت گرفته، تحقیقات مستقل و کامل انجام شود. این را هم اضافه کنم که در مورد جنبش دادخواهی همان موقع رسانههای جهانی نوشتند پافشاری بر دادخواهی، تهدید آینده نظام است.
لاف و تهدیدهای جدید حسینیان
حسینیان جلاد در حرفهای اخیرش ضمنا اعلام کرد چنانچه لازم شود ما باز هم مانند همان موقع قاطعانه عمل میکنیم. سؤال این است که این نظام آیا واقعاً میتواند این کار را بکند؟ و اساساً چرا اینچنین نکاتی را بیان در این مورد باید گفت واقعیت این است که این رژیم برآمده از قتلعام ۶۷است و بهطور ماهوی همان رژیم ضدبشری است با همان ویژگیها. و همان قاتلان هم همین امروز بر سر کار هستند. اما این حرف آخوند حسینیان که گفته « اگر دوباره نیازمند باشیم که همان قاطعیت را بخرج بدهیم قاطعتر یعنی با توجه به اینکه تجربهای را پشت سر گذراندیم و مسائلی را با چشم خود دیدهایم قاطعتر از پیش اقدام خواهیم کرد» یک لاف و گزاف بیش نیست. چرا که رژیم در یک شرایط و تعادلقوای مشخص سیاسی و بینالمللی بود که توانست دست به آن جنایت قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷بزند.
تفاوت امروز با شرایط ۶۷
در این مورد مشخصاً باید گفت شرایط کنونی، زمین تا آسمان با شرایط ۳۰سال پیش متفاوت است. اکنون همگان شاهد هستند که رژیم حتی قادر نیست تصمیم افزایش قیمت بنزین را عملی کند و در برابر تهدیدی که از جانب مردم احساس میکند به سرعت و زبونانه عقبنشینی میکند و حرفش را پس میگیرد.
در کلیپهایی که در فضای مجازی بهوفور یافت میشود همگان میتوانند ببینند که سرکردگان سپاه یا استانداران رژیم یا آخوندهای حکومتی چگونه در برابر خشم و اعتراض مردم «موش» میشوند و جرأت نفس کشیدن هم ندارند.
در صحنه بینالمللی هم نمایندگان رژیم آه و نالهشان بلند است که مجامع بینالمللی مدافع حقوقبشر چرا فقط حرف مجاهدین را میشنوند و مواضع آنها را تکرار میکنند؟ چرا هیچ توجهی به حرف ما ندارند و...؟ اکنون آخوندها خودشان اعتراف میکنند فرماندهی قیامها هم در خیابان، هم در فضای مجازی، هم در عرصهٔ بینالمللی علیه نظام در دست مجاهدین است.
رژیم هرگز جرأت نزدیک شدن به چنان مرزهایی که در دههٔ ۶۰در نوردید را ندارد. کما اینکه همین امروز هم برای برونرفت از بحرانهای بینالمللیاش دیپلمات پیشینشان به اسم هرمیداس باوند میگوید: « جامعه به نقطه استیصال نزدیکتر شده است. سعی کنیم، هم از نظر اجتماعی – سیاسی تمهیداتی ایجاد کنیم و هم اتهاماتی که در رابطه با عدم رعایت حقوقبشر است، باید خنثی شود. نظام ضمن رعایت این موارد میتواند به طرف مقابل خود اعلام کند که آماده مذاکره بدون پیششرط است.»!
حاصل مقاومت واقعی است
اکنون به یمن پایداری مجاهدین طی چهاردههٔ گذشته و به یمن رهبری خواهر مریم، تعادلقوا بین مردم و مقاومت ایران با فاشیسم مذهبی حاکم در نقطهای است که حرفهای دژخیمانی از قبیل آخوند حسینیان را تنها میتوان به پارسهای خوابیده تعبیر کرد.
گرچه که چنین مواضعی همچنین حاکی از ماهیت این رژیم از یکسو و درماندگی دیکتاتور از سوی دیگر میباشد و پروسه محاکمه جانیان در دادگاههای صالحه مردمی در فردای درهمشکستن دیکتاتوری را هم آسانتر و سریعتر میکند.