سجاد پادام؛ مدیرکل بیمههای اجتماعی در حکومت آخوندی، با مطرح کردن موضوع احتمال فروش کیش و قشم توسط نظام ضد ملی ولایت فقیه، خواسته یا ناخواسته برگی دیگر از طرحهای خائنانهٔ پستوی بیت خامنهای را نشان مردم داد! بگذریم از اینکه او بهخاطر این فاشگویی مغضوب و از منصب خود برکنار شد.
تاریخ این کهن دیار زخمی کم خیانت و وطنفروشی ندیده و کم شاهد سیاستهای نادرست و میهنبرباد ده نبوده است. اما همه گمان میبردند که آن روزگار گذشته و دیگر شاهد چنین رخدادهایی در این عصر نخواهیم بود. حکومت پلید ولایت فقیه بر این گمان هم خط بطلان کشید تا نشان دهد در ارتجاع و واپسگرایی حد و مرزی نمیشناسد.
حکومتهای نالایق و زخمهای کهن تاریخی!
کودکان نسل جدید ایران هم وقتی که درس تاریخ میخوانند، از حراج سرزمینهای کشوری که به آن عشق میورزند، افسوس میخورند و دریغ میگویند!
سخن از جهانگشایی و جنگ و قتل و غارت نیست؛ دریغ از آن است که همواره این حکومتهای نالایق و خودخواه بودهاند که برای حفظ تاج و تخت و مقام خود، گوشه گوشهٔ کشور را یا به بهایی اندک فروختند، یا در سوداهای احمقانه و توهمهای پوچ، بخشهای سرزمین مادری را به بیگانگان سپردند!
عهدنامههای ننگینی که از قاجار تا پهلوی، منجر به تجزیه بخشهایی از ایران تا اشغال سراسر ایران یا الحاق بخشهایی از خاک ایران به کشورهای همسایه شد، کمتر از منشور کوروش برای ما شناخته شده نیست. هر ایرانی با نام عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمانچای و آخال و ۱۹۱۹ و پاریس و سعدآباد یا جدایی کوههای آرارات و بحرین کمابیش آشناست؛ اما آنقدر برایش تلخ و ناگوار است که کمتر از آن سخنی بر لب میآورد!
حکومت پهلوی به قاجار طعنه میزد که آذربایجان و ارمنستان را به روسیه باخت داده است؛ اما در زیر نعرههای دروغین ملیگرایی پهلوی، رضاخان کوههای آرارات را در کف ترکیه گذاشت؛ روستاهای کردی و بخشی از اروند را به عراق حاتمبخشی کرد و فیروزکوه را در شمال خراسان به شوروی تسلیم کرد!
ارتش یکپارچهای هم که در بوق و کرنا کرد، یک ساعت توانایی مقابله با قوای انگلستان را نداشت و در شهریور ۲۰ نیروهای روس و انگلستان بدون هیچ مقاومتی سراسر ایران را اشغال کردند و تا قلب تهران آمدند و نشستند و رضاخان را با اردنگی از تخت پادشاهی به تبعید فرستادند!
پسرش، نیم پهلوی هم در وطنفروشی پا در جای پای پدر چپاولگر گذاشت و امتیازهای مختلفی به کشورهای استعماری بخشید که پای حکومت خودش را محکم کند! در نهایت هم بحرین را در فشار انگلستان واگذار کرد؛ اما برای پوشاندن رسواییاش جنجال بهپا کرد که «عوضش جزیرههای سهگانه را گرفتم!»
اکنون اما در سایهٔ سیاه حکومت پلید آخوندی، دیگر این حکایت تلخ تنها به گذشته مربوط نمیشود!
باز هم فروش وطن!
رژیم حقوقی دریای خزر و عقبنشینی مفتضحانهٔ «ابر قدرت منطقه!» از حق تقسیم دریای خزر چنان بود که حتی نمایندهٔ وزارتخارجه روسیه هم از آن ابراز تعجب کرد!
هدف خامنهای از این وطنفروشی آشکار چه بود؟ به دست آوردن حمایت روسیه در پروندههای بینالمللی و بهخصوص تضمین کسب حمایت و حق وتوی روسیه در گرفتاری اتمی رژیم آخوندی در شورای امنیت سازمان ملل!
اما آیا خزر فروشی پایان این سیاست ننگین بود؟ هرگز!
موضوع امضای توافق ۲۵ سالهٔ نظام پلید ولایت با چین و مباحث مربوط به خلیجفارس، نشان داد که رژیم برای کسب حمایتهای «هم شرقی، هم غربی» تمام استعداد وطنفروشی خودش را به کار گرفته است! این توافق که نزد مردم ایران به «ترکمانچاین» هم مشهور شده است، هرگز بهطور کامل و شفاف تعیینتکلیف نشد و واقعاً مشخص نیست که تا کجا پیش رفتهاند و برای کسب حمایت سیاسی خارجی، تا کجا به این آب و خاک چوب حراج زده و چه امتیازاتی به کشورهای مختلف بخشیدهاند!
چه بسا که برافراشتن پرچمهای خارجی در نقاط مختلف ایران که هرازگاهی به صفحات اجتماعی درز میکند و بلافاصله انبوهی تکذیبنامه از سوی رسانههای قلم به مزد حکومتی صادر میشود، علائمی از گوشههای همین امتیازات و ترکمانچایهای معاصر است!
مشکل اصلی چیست؟
ماهیت ارتجاع آخوندی ریشه در افکار پوسیدهٔ قرون وسطی دارد؛ از این رو هرگز توانایی انطباق خلاق و فعال با ویژگیهای عصر نوین را نداشته و نخواهد داشت. این یک قانون کلی است که در تمامی زمینههای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی صدق میکند. در نتیجه ناچار است از یکسو با توسل بهزور سرکوب و اعدام خودش را تثبیت نشان دهد، از سوی دیگر برای کسب سود، چپاول با سریعترین و مستقیمترین روشهای ممکن را در پیش میگیرد؛ این یعنی فروش مستقیم سرمایهها و ثروتهای ملی!
همچنین در زمینهٔ سیاست خارجی هم پای هر ننگ و عاری میآید تا حکومت همواره متزلزل خودش را تعادل بخشید و عمرش را ولو اندکی طولانیتر کند.
برای چنین حکومتی دیگر سخن گفتن از «آینده» و «ثروتهای نسلهای آینده» و «میهنپرستی»، پوچ و نامفهوم است!
همانگونه که خمینی مسبب آغاز جنگی طولانی و ضدمیهنی شد؛ همانگونه که تمام قد ایستاد تا جنگ را حتی پس از عقبنشینی نیروی مهاجم ادامه دهد؛ همانگونه که سپاه تحتامر خامنهای آب و خاک و جنگل و معادن ایران را به تاراج برد و فروخت؛ همانگونه که این روزها کشتیهای صیاد چین کف خلیجفارس را جارو و از هر موجود زندهای پاک میکنند و میبرند.
تاراج مستقیم و بالاکشیدن پولهای مردم در سیستمهای مالی و صندوقها و بانکهای مخلتف کشور، اکنون چنان بیتالمال را خالی کرده که مهرههای حکومتی مانند همین سجاد پادام، موضوع فروش جزایر ایرانی را به رسانههای میکشد!
اما پرسش اینجاست که آیا پیشاپیش این جزایر مانند سایر سرمایههای ملی و مانند اقدامات حکومتهای نابخرد و نالایق تاریخ ایران، فروخته شده و اکنون استارت هضم عمومی آن زده شده است؟!
رضا مهدوی
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است