انقلاب، یک ضرورت است که خارج از اراده افراد و بر مبنای واقعیتهای مشخصی صورت میگیرد. آن ضرورتهایی که انقلاب ۵۷ را بهوجود آورد، همچنان به قوت خود باقی بوده و اینک در حال تدارک یک انقلاب دیگرند.
اگر میخواهید بدانید چرا سال ۵۷ انقلاب شد، به امروز بنگرید که چرا باید انقلاب شود؟
خیلی پیش میآید شما هم با این سؤال از سوی جوانانی روبهرو شوید که از سرکوب و فقر و بیکاری در رژیم آخوندها عاصی شده و گاه شکایت میکنند این چه انقلابی بود که شما (خطاب به پدران و بزرگترهای خود) کردید؟
از سوی دیگر این روزها رسانههای حکومتی در جنگوجدال باندهای درون رژیم گاهی اوقات مطالبی از قلمشان در میرود که به نوعی پاسخ همین قبیل سؤالهاست.
در تازهترین نمونه از این دستنوشتهها مقالهیی است که روزنامه حکومتی همدلی روز دوشنبه ۱۱شهریور ۹۸ منتشر کرد و از جمله ضمن اشاره به حاکمیت فاسد طبقاتی نظام پیشین و اشرافیگریهای سران و ژنهای خوب دیکتاتوری سلطنتی، شکوه کرد که چرا همان لاکچریبازیها و فضاحتهای اشرافی نظام پیشین بهرسم و رسوم حکومت آخوندی تبدیل شده است؟
طبعا نویسنده مزبور تلاش کرده که خود و باندش را مبرا از این اشرافیگری جلوه داده و ضمن زدن توی سر باند رقیب، برای باند خود و امام رذل و نابکارش مشروعیت دست و پا کند. امامی که قبرش اکنون اشرافیترین بتکده تمامی کافرکیشان جهان و مرکز صدور ژنهای ناپاک لاکچری به اقصی نقاط گیتی بهویژه کانادا شده است و از سوی دیگر فرزندان تنپرور، بیکاره و مفتخورش با بودجههای میلیاردی مسروقه از دستمزد کارگران و دیگر زحمتکشان برای خود بنیادهای جعلی برای هزینههای میلیاردی از بیتالمال مستضعفین ایجاد میکنند.
این نوه - نتیجه خمینی دجالی است که برای یک تارمو، زنان ایران را به زندان و شلاق محکوم میکند
این عکس نوه و نتیجه خمینی دجال است که در خارجه ادای مانکنهای لسآنجلسی را در میآورد و مادرش (نعیمه اشراقی، نوه دجال) هنگامی که در تهران مورد بازخواست مردم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی قرار میگیرد با وقاحتی که تنها از تیره و تبار خمینی برمیآید پاسخ میدهد: «میگن چرا از این امکاناتی که مردم عادی ندارن استفاده میکنی؟ میخوام بدونم شما بودید استفاده نمیکردید»؟
میزان گزیدگی مردم بهویژه بچههای امروز از این همه وقاحت، و این همه رذالت طبقاتی ایلوتبار خمینیدجال نیاز به بازگویی ندارد اما بهعنوان یک نمونه از پاسخ به «علت وقوع انقلاب»، باید گفت: همین مورد و همین قبیل پاسخهای خمینیگونه، راهنماهای خوبی هستند برای کسانی که انقلاب ۵۷ را ندیدهاند و در عینحال از این اشرافیبازیدرآوردنهای این جماعت تازه به دوران رسیده هم عصبانی شده و هم دچار حالت تهوع میشوند! این احساس دقیقاً مشابه احساس بچههایی است که آن سالها برضد دیکتاتوری شاه شوریدند؛
دیدن آدمهایی که صرفاً بهعلت وابستگی خونی و خانوادگی یا چاپلوسی یا کارچاقکنی یا خبرچینی برای ساواک و دیگر محافل دیکتاتوری سرکوبگر سلطنتی، برای خود زندگیاشرافی راه میانداختند و دسترنج زحمتکشان را به غارت میبردند، بچههای آن روزگار را به سوی انقلاب سوق داد. آنهم درست در شرایطی که بهقول زندهیاد خسرو گلسرخی بچههای کارگران از یک تب ساده و یک سرماخوردگی معمولی میمردند!
همین روزنامه حکومتی همدلی در بخشی از مقالهیی که ظاهراً با ورود به آفساید و منطقه ممنوعه نوشته میگوید:« در حالی در جامعه ما طبقهای به نام اشرافی گری مذهبی شکل گرفته است که سال ۵۷مردم بپا خاستند که با انقلاب، اشرافیت را از بین ببرند، نه اینکه علاوه بر اشرافیت سیاسی، اشرافیت مذهبی نیز در کشور ایجاد شود. در واقع یکی از اهداف مهم انقلاب... در مبارزه با طاغوت و سرنگونی حکومت پهلوی مبارزه با اشرافی گری بوده است».
نویسنده همدلی حکومتی سپس با نازل کردن حد و مرتبت سارقان انقلاب به رده مدیران و نه رهبر و سرکردگان نظام شکایت میکند که:
«اما اکنون چهار دهه بعد از انقلاب، افرادی... صندلیهای مدیریتی را تصاحب کردند، رویه خلاف ارزشها و آرمانهای انقلاب را در پیش روی گرفتهاند... اکنون با توجه به بورژوازی مذهبی که در جامعه شکل گرفته است این سؤال پیش میآید که چرا چهار دهه بعد از انقلاب شرایط بهگونهیی تغییر یافته است که بهجای ارتقای زندگی محرومین و پابرهنگان، این زندگی برخی از مسئولان است که هر روز اشرافی و پررونقتر میشود. این قشر... روزبهروز فربهتر شده و مردمی که از تأمین معاششان نیز عاجز هستند هر روز حیرتزده شاهد عکسهایی از زندگی لاکچری، باغوحش خصوصی و ویلاهای شیک آنان و فرزندانشان در اینترنت هستند».
البته علت ورود برخی رسانههای حکومتی و باندهای رژیم به این دعوای حساس را (که در عالم واقع شامل تمامی سران و سرکردگان رژیم از صدر تا ذیلشان میشود) میتوان از لابلای جملات همین مقاله روزنامه همدلی پیدا کرد آنجا که میگوید:
« بسیاری از مردم به شکلگیری این قشر حساس شدهاند»!« مردمی که از تأمین معاششان نیز عاجز هستند هر روز حیرتزده شاهد عکسهایی از زندگی لاکچری، باغوحش خصوصی و ویلاهای شیک آنان و فرزندانشان در اینترنت هستند».
از وحشت این قلمزن حکومتی که بگذریم اما پاسخ اینکه «چرا انقلاب شد» را بهراحتی میتوان در مقالهاش یافت. علت برخاستن مردم به انقلاب برضددیکتاتوری سلطنتی مشابه همین وضعیتی است که اکنون نیز پایه و مایه یک انقلاب دیگر شده و آه از نهاد مردم بهویژه جوانان برآورده است!:
- سلطه تمامعیار یک دیکتاتوری وحشی و بیرحم
- حاکمیت یک کاست فاسد، تبهکار و مالمردمخور
- با کمک نهادهای متعدد جاسوسی و تفتیش عقاید و شکنجهگاههای بیشمار
زیر سایه مردکی که با تفرعنی تهوعآور خود را سایه خدا در روی زمین مینامید و به مردم به چشم رعایایی فاقد حقوق نگاه میکرد.
دقیقا مانند خمینی و خامنهای که خود را نماینده امام زمان و با یکی دو واسطه نماینده خدا بر روی زمین مینامند و هر گونه مخالفت با خود را مترادف مخالفت با پروردگار عالم جا زده و بلافاصله فرد ناراضی و مخالف را با برچسبهایی از قبیل یاغی و باغی و طاغی بهدار میکشند!
به این ترتیب یکبار دیگر ایجاد فاصله طبقاتی مرگباری که بر جامعه تحمیل شده اکنون به حدی رسیده که ظاهراً به یکی از سوژههای جدال باندهای درون حکومتی تبدیل شده است.
همدلی نزدیک به باند روحانی است و هشدار برای مبارزه با اشرافیگری مذهبی بهویژه در مراسم محرم را به وسیلهای برای تصفیه حساب باندی با دار و دسته خامنهای کرده و هشدار میدهد که مراسم محرم نباید به وسیلهای در دست «کاسبان تحریم» تبدیل شود!
از سوی دیگر سایت حکومتی رویداد ۲۴نیز در مطلبی مشابه همدلی حکومتی اما با کنایه به معصومه ابتکار (از باند روحانی و از اعضای باند دانشجویی گروگانگیر سفارت آمریکا در سال ۵۸) نوشته: «افکار عمومی این سؤال را دارند که چگونه ممکن است مادری با آرمانهای انقلابی از دیوار یک سفارت بالا برود و سالها بعد فرزندش در همان کشور مشغول زندگی باشد؟!
چگونه ممکن است خانواده برادر رئیسجمهور در همان کشوری زندگی کند که حاکمیت مرگ بر آن میفرستد؟
چگونه ممکن است داماد رئیس مجلس یک کشور که اتفاقاً مواضع شدید ضدآمریکایی دارد، در آمریکا زندگی کند و در توجیه آن اینگونه بشنویم که «دامادم در یک خانواده شهید پرور(؟!) در آمریکا به دنیا آمده است!»
چگونه ممکن است نوه فردی که تاثیر عمده در رد صلاحیتهای انتخاباتی دارد و در سخنان روزانهاش شعار مرگ بر آمریکا فراموش نمیشود، در آمریکا مشغول تحصیل باشند و مردم ایران در اوج مشکلات تحریم، تنها نظارهگر چراغهای زیبای محل زندگی او باشند که اتفاقاً مشرف به دانشگاهش در نیویورک است؟
همین رسانه نوشته: فرزند سید محمد خاتمی نیز برای ثبت نام دانشگاه همسرش به خارج کشور سفر کرد. برخی رسانهها خبر از مهاجرت او دادند. فارغ از اینکه سفر مهاجرتی بوده یا غیرمهاجرتی، افکار عمومی این سؤال را پرسیدند چند درصد مردم ایران توان چنین کاری دارند و شغل فرزند رئیسجمهور پیشین ایران چیست و چه درآمدی دارد که در این مشکلات اقتصادی بهراحتی میتواند به خارج کشور برود و هر زمان تمایل داشت به ایران بازگردد؟
این رسانه سپس با سادهلوحی مضحکی پیشنهاد کرده: «شاید بهتر این باشد که مدیران نظام بار دیگر به ایدههای انقلاب ایران در سال ۵۷ بازگردند و از خود این سؤال را بپرسند که چقدر با آن ایدهها فاصله دارند!».
البته راهحل واقعبینانهتر همانی است که مردم کانونهای شورشیشان در پیش گرفتهاند و به جای باز گرداندن آخوندها و پاسداران مفتخور حاکم با تور خیالپردازانه یادآوری ایدههای انقلاب ۵۷ به آن سالها، دستاندرکار انقلابی در تکمیل انقلاب ۵۷هستند. انقلابی برای سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر میهن و برپایی یک حکومت دموکراتیک و مردمی بر روی ویرانههای نکبتبار نظام ولایتفقیه با تمام دستهبندیها و باندهایش.