728 x 90

قاتل چراغ و دزد گنج

قاتل چراغ و دزد گنج
قاتل چراغ و دزد گنج

صدارت برای که؟ حکومت برای چه؟

با مردمک مردمان ایران‌زمین که به کلاف سر در گم مشکلات زیستن و بحرانهای زنجیره‌یی لاعلاج معیشت نگاه کنیم، از خود خواهیم پرسید که این حکومت برای که و برای چه صدارت می‌کند؟ این پرسش با خودش این سؤال را به‌دنبال دارد که این حکومت، ایران را برای چه می‌خواهد؟

هر کس که این بند از یک روزنامهٔ حکومتی را خوانده باشد، حتماً پرسش‌های بالا به ذهنش متبادر می‌شود. به این بند دقت کنید: «درست است که «برجام» و «اینس‌تکس» و «مناسبات منطقه‌ای» و «درگیریهای جناحی» و «انتخابات مجلس» و «انتخابات ریاست‏‌جمهوری ۱۴۰۰» همه مهم‌اند؛ اما «کودکان کار» و «خانواده‌های بی‌سرپرست و بدسرپرست» و «کارتن‌خواب‌ها» و «تن‌فروش‌ها» و «ناهنجاریهای اخلاقی» و «عصبیت جمعی» و... هم اگر نه بیشتر از موضوعات پیش‌گفته، به یقین کمتر از آنها اهمیت ندارند». (روزنامه ابتکار، ۱۳تیر ۹۸)

 

کشتن چراغ زندگی و بردن گنج ایران

آنقدر هوای اوضاع رابطه دولت با ملت پس است که هر کس در خیابان‌ها و محله‌های شهرهای ایران قدم بزند، لاجرم گواهی خواهد داد که در ایران دو جبهه جدای از هم و بدون هیچ رابطه‌ای با هم وجود دارند. یکی کارش شده است جمع‌وجور کردن حکومت و گروگان گرفتن زندگی مردم برای سر پا نگاه داشتن نظام و دیگری که ملت باشند، کارشان شده است زورآزمایی در چالش مرگ و زندگی.

آیا چنین رابطه‌ای را جز بین مردم و نیروی اشغالگر می‌توان دید؟ اشغالگر، خاک و ملت را برای استمرار سلطهٔ خودش می‌خواهد. خاک و انرژی آن مثل معادن و نفت و...را برای هزینه کردنشان جهت سلطه‌گری مدت‌دار و لاجرم تصرف و اشغالگری بیشتر می‌خواهد. مردم را برای نیروی کار و تولید بیشتر در خدمت نیروی اشغالگر می‌خواهد. از این رو نسبت به مردم نه مسئولیت دارد، نه عاطفه دارد و نه حقوقی را بر آنان مترتب می‌داند. اشغالگر، بیگانه‌ای است که برای کشتن چراغ زندگی و بردن گنج ایران آمده است.

 

چالش اصلی ایران

اشغالگر کار را به‌جایی رسانده است که شاخک‌های ارتباطی آن نسبت به «چالشهای مزمن جامعه» به وی هشدار می‌دهند: «مسأله بر سر میزان، حجم و شدت از‏کارافتادگی حس‌گرهای مسؤلان و مدیران بالادستی کشور در مواجهه با موضوعات است. مسؤلان امر قدری از بازیهای قدرت و سیاست‌زدگی فاصله بگیرند و متوجه این جامعه با چالشهای مزمن آن شوند». (روزنامه ابتکار، ۱۳تیر ۹۸)

در ایران‌زمین هرگاه از «چالش مزمن جامعه» با حاکمیت‌ صحبت شده و می‌شود، در وهلهٴ نخست، چالش بین آزادی و ضد آزادی بین مردم و حاکمیت فاشیستی مذهبی بوده و هست؛ چرا که ریشهٔ همهٔ چالشهای دیگر اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، ناشی از حل نبودن این «چالش مزمن» می‌باشد. دیکتاتوری آخوندی هم اولین چالشی را که بنا گذاشت، کشتن چراغ آزادی و حق زندگی بوده است و هنوز ادامه دارد. یکی از مظاهر برجستهٔ دیکتاتوری آخوندی، سانسور افسارگسیخته و دروغ سازماندهی شده است. یک‌چند دهه که هنوز دنیا به دهکدهٔ جهانی تبدیل نشده بود، گیوتین سانسور و شیپور دروغ آخوندی جولانها می‌دادند؛ و حالا بدا به‌حال سلطه‌گری قرون‌وسطایی که عصر «شهروند ـ خبرنگار» شده است. بدا به‌حال ارتزاق‌ کننده با دجالیت و عوام‌فریبی و دروغ و سانسور که رسانه‌های اینترنتی، سیلاب بر لانه‌های موریانه‌هایشان افکنده‌اند. بنابراین واحسرتا و افسوس که «در روزگار شهروند ـ خبرنگار که هر تلفن ‏همراه به‌مثابه یک رسانه تلقی می‌شود، خیلی خبرها را نمی‌شود و نمی‌توان ممیزی کرد. حداقل آن دست خبرهایی که وجهه اجتماعی دارند یا می‌توانند گروه‌هایی از جامعه را متأثر سازند». (همان منبع)

 

«حال بد مردم ایران» یا «بازگشت‌ناپذیری بحران نهادهای اجتماعی»؟

و این تغییر دوران که مردمک مردم ایران را به زوایای حکومت کشتارگر چراغ و دزد گنج ایران انداخته است، به تعبیر وارونهٔ نویسندهٔ حکومتی، موجب «بد شدن حال بخش قابل توجهی از مردم» گشته است. لابد یکی از نشانه‌های «بد شدن حال مردم ایران» برپا نمودن قیام‌ها و اعتراضها و برگزاری تظاهرات هزاران نفره در بروکسل و واشنگتن و برلین است. از آنجا که سنجش نیکی و نکوهش و خوبی و بدی یک جامعه از منظر نظام آخوندی یعنی دوری و نزدیکی به ولایت فقیه، معلوم است که مردم ایران سال‌هاست «حالشان» نسبت به این حکومت به‌هم خورده و «بد» است و خیلی بد شده‌اند: «آمارهای رسمی، مشاهدات میدانی و مطالعات کتابخانه‌یی همه و همه حکایت از آن دارد که حال مردم ایران خوب نیست. دست‏کم حال بخش قابل توجهی از مردم خوب نیست...هر روز خبرهایی که حکایت از عصبیت افسارگسیخته، ناهنجاری‏های بی‌لجام و پایین‏آمدن سطح تحمل شهروندی دارند، بخش قابل توجهی از شبکه‌های اجتماعی را به خود اختصاص می‌دهند». (همان منبع)

به مصداق ضرب‌المثل «پینه‌دوز داند و سگ که در انبان چیست»، حکومتیان هم خود می‌دانند که با «سیاست و اقتصاد» انحصاری و تمامیت‌خواهی با مردم چه کرده‌اند. اکنون هراس از بازگشت‌ناپذیری و بن‌بست لاعلاج، وادارشان نموده که چنین تصویری از واقعیت پشت پردهٔ «نهادهای اجتماعی» ارائه کنند: «امروز دو عنصر «سیاست‌زدگی» و «اقتصادمحوری» موجب شده تا بسیاری از نهادهای اجتماعی زیر پوست این رویکردها، به مرحله‌ای غیرقابل بازگشت از بحران نزدیک شوند». (همان منبع)

 

بزرگان و زعمای«خواب و خراب‌»

از آنجا که در نهایت، اشغالگر باید توسط مردم و پیشتازان و راهگشایانشان تعیین‌تکلیف شود، نمونه‌های «تاریخ دراز دامان ایران‌زمین» یادآوری می‌شود تا «بزرگان و زعمای قوم» به خودشان بیایند: « بدون تردید تاریخ دراز دامان ایران‌زمین و مردمانی که تجربه‌هایی سترگ و گاه تلخ را از سر گذرانده‌اند در‏نهایت امکان عبور از این تنگناها و مشکلات را خواهند داشت. لیکن وضعیت به‌گونه‌ای است که نوبت به بزرگان و زعمای قوم رسیده است». (همان منبع)

«تاریخ دراز دامان ایران‌زمین» ـ به‌خصوص تاریخ ۴۰سال گذشته ـ با صدها انذار و هشدار و راه‌ طی شده، پشت دستش را داغ کرده است که «بزرگان و زعمای» ارتجاع اشغالگر ضدبشر را سر تجربه‌اندوزی و آموختن از گذشت روزگار نیست. همین «تاریخ درازدامان» بارها با مردمانش از قله‌ها گذشته است، چراغ‌ها بر دزدان گنج ایران انداخته و سرنوشت شاهان و شیخان مرتجع را بر کتیبه‌های این وطن‌ این‌چنین حک نموده است:

«یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی‌باخت

تاج‌و از سرش تو میدون لشکر پیاده‌انداخت».

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/80c666d3-b23a-4145-a56d-2c9751e19f37"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات