سلولهای تکثیرشونده
واقعیت این است که «قیام آبان طنین دارد، موج دارد، نظام را میشکافد».
اکنون با لاپوشانی نظام در واقعیت ماجرای سقوط هواپیمای اوکراین و بازتاب خشم اجتماعی آن، این طنین و موج و شکافندگی، پرطنینتر، مواجتر و شکافندهتر شده است. یکی از این نشانهها که شکافندگیاش در روزهای اخیر اثر مستقیم بر ارکان حاکمیت گذاشته، خروش و شورش دانشجویان با تعیین خطوط پررنگ گرداگرد شخص ولیفقیه بهمثابه دلیل اصلی همهٔ نابسامانیهای ایران بوده است.
این واقعیت هم همچون آثار استراتژیک قیام آبان، با سرعت بیشتری به درون حاکمیت سرایت کرده است. آثاری که بسان سلولهای تکثیرشونده، مدام اجزای پیکر ناجمهوری آخوندی را درمینوردند. در این یادداشت به ۲نمونه از این بازتاب و نتایج مهم حاصل از آنها میپردازیم.
تلویزیون شبکه ۳ نظام آخوندی در ۲۳دی ۹۸ مصاحبهای با محمدجواد لاریجانی، مشاور عالی رئیس قوه قضاییه، پیرامون خروش و شورش دانشجویان طی روزهای ۲۱ تا ۲۳دی انجام داده است. از طرفی روزنامه ابتکار در ۲۶دی ۹۸ گفتگویی با یک استاد جامعهشناس دانشگاه تهران برگزار نموده که حاوی نکات قابل توجهی از سرازیر شدن آثار استراتژیک قیامها به ارکان نظام از دی ۹۶ تا آبان و دی ۹۸ میباشد.
مفهوم اعتراض از پشت عینک جلاد
محمدجواد لاریجانی، که به تئوریسین و توجیهگر شکنجه اسلامی در قوه قضاییهٔ آخوندی شهره است، در این مصاحبه هر چه تلاش میکند لااقل وجهه سیاسی همراه با نکاتی محتوایی از مفهوم خروش و شورش دانشجویان ارائه دهد، از آنجا که بر مختصات اعتراف شدهٔ نظام هم تسلط ندارد، یک نگرش جلادمنشانه توأم با بیانی مضحک و بلاهتبار را تحویل مجری میدهد: «یک کلیدواژهٔ بسیار گویا، مسأله اعتراض است. اصلاً اعتراض جایش اینجا نیست. به چی اعتراض میخواهی بکنی؟ امروز هر کسی مردم را دعوت میکند به اعتراض، بدانید که این آدم دارد سوءاستفاده میکند؛ چه نماینده مجلس باشد، چه کسی که میخواهد در انتخابات شرکت کند، چه سلبریتی باشد، چه دانشگاهی باشد»!
مشاهده میشود که تئوریسین حقوقبشر اسلامی به تنها امری که هیچ اهمیتی نمیدهد، حداقلهای حقوقبشری در امر آزادی بیان و اعتراض توسط شهروندان است.
عجالتاً پرتگوییهای یک قصاب حقوقبشر و بیسواد سیاسی را نسبت به واقعیتهای اعتراف شدهٔ خامنهای و روحانی داشته باشید تا باز هم به ادامهٔ حرفهایش برگردیم.
ریشههای عمیق اعتراض و شکست تبرها
از سویی اما روزنامه ابتکار تلاش کرده برای حفظ منافع نظام و تدوام عمر آن و نیز جنگ و منافع باندی هم شده، صدای جامعه و خروش و اعتراض و شورش را بشنود. برای انعکاس این صدا که در قیام آبان سراسر ایران را پوشاند و در ماجرای سقوط هواپیما بدل به زوال اعتماد نسبت به کل حاکمیت و ریزشهای پیدرپی شده، یک استاد جامعهشناس دانشگاه را به بازگویی ریشهها و علل تداوم اعتراضها دعوت کرده است. ریشهداری و پشت داشتن «اعتراض» در ایران که ناشی از دیکتاتوری و سرکوب و جنایت افسارگسیخته است، واقعیتی سرسخت و بنبست پیش روی نظام ایجاد کرده است: «اعتراض عملی است که فرآیند طولانی را پشت سر میگذارد تا بهوقوع بپیوندد. فاصله زمانی میان وقوع آنها کمتر شده و فضا به سمت رادیکالتر شدن اعتراضات پیش میرود. در واقع به قدری نرخ، تعداد و میزانش زیاد میشود که دیگر نمیتوان آن را یک پدیده عادی دانست. این اتفاق در جامعه ایران نیز رخ داده است».(ابتکار ۲۶دی ۹۸)
طنین و موج قیام آبان و خروش و شورش دانشجویان و انفجار خشم مردم نسبت به دروغگویی آشکار توسط خامنهای و درباریانش، لاجرم چنین واکنشی را در درون نظام موجب شده است. واکنشی که شکاف بین طیف لاریجانی و جناح دیگر را هم بیشتر میکند و هم کل نظام را در بنبست و بیراهحلی نگاه میدارد: «برخی از پدیدههای اجتماعی ممکن است با نرخ کمی اتفاق بیفتند اما ساحتهای(میدانهای) وجودی جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند، مثل دروغ گفتن که حتی اگر یک بار هم حالت وجودی جامعه را تحت تأثیر قرار دهد، این اتفاق سبب میشود که جامعه نسبت به آن واکنش نشان دهد... مسائل یا پدیدههای اجتماعی زمانی مسألهدار میشوند که به شکل «گفتمانی» دچار بحران شوند و آن زمانی است که روایت شما از واقعیت، روایتی خلاف قاعده باشد. وقتی روایت شما مبتنی بر ملاحظات ایدئولوژیک سیاسی تدوین میشود، خود به خود این روایتها، روایتهایی هستند که واقعیتها را دفرمه و برعکس و دستکاری میکنند. وقتی که نظام به دروغگویی بپردازد، پدیدههای اجتماعی تبدیل به اعتراضهای اجتماعی میشوند».(همان منبع)
اعتراف به زوال مطلق اعتماد
اعتراض اجتماعی همان پدیدهای است که هم خامنهای و هم روحانی بارها تلاش کردهاند برای کنترل آن هم شده، اعتراف کنند که «مردم حق اعتراض دارند» تا با این اعتراف هم ــ بهزعم خودشان ــ برای نظام مشروعیت و اعتبار کسب کنند! اما بدا بهحال واقعیت که مختصات جامعهٔ ایران بسا جلوتر از آن چیزی است که ولیفقیه و پادوهای دولتیاش ارائه میدهند. واقعیت این است که جامعه از حق اعتراض گذشته و به عبور از نظام رسیده است: «جامعه ما با نظام سیاسیای روبهرو است که اعتماد مردم به آن خدشهدار شده است. ما با وضعیتی روبهرو هستیم که پیوند سیاست و زندگی قطع شده. دائما قانون را در جامعه تعلیق کردیم، هر چند مطابق همین قانون، جامعه را محاکمه میکنیم؛ ولی از جامعه دفاع نمیکنیم. پیوند بین زندگی با نظام سیاسی گسسته شده است».(همان منبع)
آنالیز مشاعر دایناسورها
همینجا بهجاست یادآوری شود که جامعهای با چنین مختصات که مفسران و کارگزارانش به آن معترف هستند، اصلاً در نگاه تئوریسین حقوقبشر اسلامی و مشاور قوه قضاییهٔ نظام(محمدجواد لاریجانی) نه درک میشود و نه محلی از اعراب دارد! این نگاهها به جامعه و مردم و پدیدههای واقعی اجتماعی آنچنان آغشته به اندیشه و نگرش فاشیستی و ضدبشری هستند که از درک مفهوم ملموسترین و دمدستترین رخدادهای روبهروی نظام هم عاجزند.
محمدجواد لاریجانی که با مشاعر دایناسورهای مادون پیدایش بشر به پدیدههای آزادی و حق انتخاب شهروند و خروش و شورش دانشجویان در عصر پسامدرن فکر میکند، راهحلی جز جاسوسی و بگیر و ببند و دجالیت و فرافکنی بهخاطرش نمیرسد: «کلیدواژهها مهم است. هر جا دوستان ما، برادران ما، بچههای ما در دانشگاه و بیرون دانشگاه کلمهٔ اعتراض و آشوب را دیدند، بدانند این آدرس غلط است... آشوب هیچ ربطی به سوگواری ندارد. آشوب خط آمریکاست»!(تلویزیون شبکه ۳ آخوندی، ۲۳دی ۹۸)
مکافات قلع و قمع نهادهای غیردولتی
وجهی دیگر از سرریز شدن آثار قیامها ــ بهخصوص قیام آبان ۹۸ــ در درون رژیم، بروز واقعیتهای سرسخت و قانونمند ارکان و ساختار ضروری یک جامعه است. ارکان و ساختاری مثل سندیکاها، اتحادیهها، گروههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی متنوع، رسانههای غیردولتی و...که خمینی بنای نابودی آنها را گذاشت و تاکنون نیز بر همین منوال بوده است. خمینی که اصل ضدبشری و سرکوبگرانهٔ ولایت فقیه را پی ریخت و با اتوریتهٔ مذهبی بر ایران تحمیل کرد، وجود هر صدا و ارگان و رکنی جز ولیفقیه و ساختار خدمتگزارش را از میان برد. نظام آخوندی عمری را با این اصل ضدبشری در سرکوب مطلق و جنایت بیاندازه گذراند؛ اما از آنجا که «چرخ از تو فسونگر است و مشتت را باز کند»، حالا آن روزگار با همت پایداریها و حماسهها و تنور سینهٔ داغ مردمان ایرانزمین علیه تمامیت نظام برگشته است. آثار این واقعیت سرسخت، همین قیامها و اعتراضات و «کف خیابانها» هستند که بدل به بحران موجودیت ولیفقیه و درباریانش شدهاند: «نظام سیاسی، نهادهای میانجی غیرسیاسی را از بین برده است. نهادهایی چون سندیکا، صنف، نهادهای مدنی، گروههای فعال اجتماعی، رسانهها، خیریهها. پس ما هیچ میانجیای بین مردم و سیاست نداریم. بنابراین تنها جایی که میتواند میانجی مردم و سیاست باشد، خیابان است... در ۴۰سال گذشته نظام سیاسی، زبان را الکن کرده است. یعنی اجازه نداده که معانی متفاوت از پدیدههای متفاوتی چون آزادی، عدالت، نظام سیاسی، امنیت و... شکل بگیرند. وقتی جامعه به مرحلهای برسد که هیچ گفتگویی در آن ممکن نمیشود، جامعه به سمت خشونت میرود. وضعیت اضطراری بهطور دائم، جامعه را گرفتار استبداد در حوزهٔ زبان کرده است. با از بین رفتن نهادهای واسط بین جامعه و نظام سیاسی، خشونت یک امر عادی در جامعه ایران است».(روزنامه ابتکار ۲۶دی ۹۸)
جامعهای که کام اژدها را سرب میگیرد
زبان ارتباط با جامعه، همان بنیاد دمکراسی است که خمینی و خامنهای هرگز از آن بویی نبردند. اینان و ملازمان حکومتیشان فقط زبان ساطور و جلادی را اختیار کردند. اما باز هم پایداریها و حماسهها و فدیهها و قیامهای سلسله نسلهای ۴دههٔ گذشته تاکنون، آثار بلافصلشان را بر نظام تحمیل کردهاند.
ادبیات نظامهای دیکتاتوری همواره بر دستگاه توطئهشماری و توطئهنگاری استوار است تا هیچ حقی را برای آزادی اعتراض شهروندان و مطالبات حقوق بشریشان بهرسمیت نشناسند. خمینی و خامنهای هم اژدهاپیشگی را اختیار کردند. حالا اما این یلهای قهرمان نسل تا نسل ایرانزمین هستند که کام سیریناپذیر اژدهای ولایی را سرب گرفتهاند تا لااقل با چشمانش واقعیت کنونی عبور جامعهٔ ایران را از کل نظام ببیند: «کسی توطئه نمیکند یا مردم به این فکر نمیکنند که امروز سنگ به دست بگیریم، فردا شعار تند بدهند و پسفردا دست به آتش بزنند. کسی که با پلیس و باتون پاسخ مردمانش را میدهد، مردم نیز در همان موقعیت تصمیم به کنش میگیرند. این است که نوع کنش سیاسی نظام سیاسی موجود و نوع سرکوب، تعیینکننده نوع کنش سیاسی مردم است. پیشبینی این است که جامعه ما بهشدت به سمت خشونت پیش میرود و این موضوع تبعاتی برای ما خواهد داشت».(همان منبع)