آیا میتوانید تصور کنید که حاکمیت ملایان کاری با دانشگاههای ایران کرده است که محصول آن بیشترین شکاف جنسیتی و بیشترین نرخ بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی باشد؟
نگرش این حاکمیت به پدیدهٔ دانشگاه، نه علمی بلکه ایدئولوژیک، حوزوی و سیاست معطوف به سلطهگریِ حکومتی است. از اینرو دانشگاه در ایران آخوندزده مثل هر موضوع علمی و فرهنگی و تخصصی، هرگز در جایگاه متعارف و شایستهٔ خود قرار ندارد؛ بدین سبب، محصول چنین دانشگاهی برای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و علم که در جهت پیشرفت جامعهٔ ایران باشند، درخور عنوان و مسئولیت آن نیست. حاکمیت آخوندی به دانشگاه بهعنوان زیرمجموعهیی از شعبههای حکومتی مینگرد و همان راندمان و عایدی را هم از آن میطلبد!
فارغالتحصیل دانشگاهی در ایران، از یک محیط دائماً کنترلشده توسط عقیدتی ــ سیاسیِ حاکمیت، به جامعهیی پای میگذارد که نخستین مشکل آن معیشت و گرانی است. اما همین فارغالتحصیل دانشگاهی نخست باید برای خود شغل دستوپا کند که چرخهٔ زندگی داشته باشد. در جامعهیی که «بیش از۲۷.۲ [بیستو هفت و دو دهم] درصد از فارغالتحصیلان دانشگاهی بیکارند»[۱]، مقولهیی با عنوان و جایگاه «دانشگاه» چه سودی برای چنین جامعهیی دارد؟
آیا آثار چنین آماری فقط در حد شغل و مشکل معیشت باقی میماند یا بیش از این روحیه، توان، امید، انرژی و انگیزهٔ فارغالتحصیل را مثل خوره میخورد؟ او وزن و اعتبار و کارآییِ مدرک دانشگاهی خود را به حساب چه بگذارد؟ و اگر زن باشد، علاوه بر نگرش زنستیزانهٔ حاکمیت به آن، با فاصلهٔ رسمی و بهاصطلاح قانونیِ جنسیتی که زندگی معمولیاش را هم تحتالشعاع قرار داده چه کند؟ این آمارها خودشان حرف میزنند:
«نرخ بیکاری زنان فارغالتحصیل ۴۱.۳ [چهلویک و سه دهم] درصد و برای مردان ۲۳.۲ [بیستوسه و دو دهم] درصد گزارششده است که نشاندهنده شکاف جنسیتی عمیق در اشتغال تحصیل کردگان است». [۲]
در حاکمیت آخوندی همواره آمار و ارقام بهتر از کلمات میتوانند فاجعهیی را که این نظام بهخاطر حفظ خود بههر قیمت، بر سر ایران و مردم ایران آورده و ادامه میدهد، بیان کنند. چه فاجعهیی گویاتر از بیثمر بودن فارغالتحصیلان دانشگاهی و شرکت نداشتنشان در چرخهٔ اقتصاد کشور؟
«۵۸.۳ [پنجاهو هشت و سه دهم] درصد از فارغالتحصیلان دانشگاهی جزو جمعیت غیرفعال اقتصادی محسوب میشوند، یعنی در بازار کار حضور ندارند. این موضوع نشان میدهد که تحصیلات دانشگاهی تأثیر قابل توجهی در افزایش مشارکت اقتصادی نداشته است، در حالی که انتظار میرود فارغالتحصیلان دانشگاهی نرخ مشارکت اقتصادی بالاتری نسبت به میانگین کل کشور داشته باشند.» [۳]
فراری دادن مغزها یا مجبور به مهاجرت کردن فکرها، نخبهها و سرمایههای آیندهساز کشور، تخصص بلاجایگزین دیکتاتوریهای بهطور عام و انحصارطلبی و تمامیتخواهیِ دیکتاتوری آخوندی بهطور خاص است. معروف است که اروپاییها و آمریکاییها قدردان نظام ملایان هستند که بسیاری متخصص و دانشگاهی و کارآمد ایرانی را مجبور به مهاجرت به این کشورها کرده تا برای این کشورها سرمایه بیافرینند! به این میگویند رابطهٔ معکوس دانشگاه در ایران با مشارکت علم در اقتصاد و ترقیِ کشور:
«در کشورهای توسعهیافته، معمولاً نرخ مشارکت اقتصادی افراد دارای تحصیلات دانشگاهی بالاتر از میانگین کل جمعیت است، زیرا این گروه مهارتهای بهتری برای ورود به بازار کار دارند. اما در ایران، این تفاوت ناچیز است که میتواند بهدلیل عدم ارتباط مؤثر دانشگاهها با نیازهای واقعی بازار کار باشد.» [۴]
مشکل بنیادی دانشگاهها در ایران از مشکل بنیادین بحران زندگیِ دیگر اقشار مردم جدا نیست. در ایران آخوندزده هر بحران با رشته زنجیر خود به زنجیر بحرانهای دیگر متصل است. اتحاد این بحرانها اکنون به غول بحران لاعلاج در مقابل حاکمیت بالغ شده است. شکافهای سیاسیِ عمیق روزافزون ساختار و شاکلهٔ حکومت، مبین رسیدن غول بحران به رأس نظام است. اکنون مصاف ابر بحران و حاکمیت ملایان، ویژگیِ بارز موقعیت انقلابیِ فعلی است که بیش از همیشه شتاب تعیینتکلیف گرفته است.
پینوشت:
[۱] سایت مرکز دادههای باز ایران، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
[۲] همان
[۳] همان
[۴] همان