ماشین پاسداریزه
سالها پیش ماشین پیکانی خریدم که فهمیدم سرسوپاپ سوزانده و کارم را راه نمیانداخت. دوستان گفتند با یکی از این ماشینهای کمپانیهای فرانسوی و کرهای مثل پراید و پژو و غیره عوض کنم. من از ماشین سر در نمیآوردم و فقط شنیده بودم که بعضی از کمپانیها اصلی هستند و بعضی مونتاژ. به اتفاق دوستی که بهتر تشخیص میداد رفتیم برای دیدن و انتخاب. اولین را که دیدم گفتم این مونتاژ است و دوستم تعجب کرد که از کجا تشخیص دادی؟ تو که میگفتی وارد نیستی هنوز نرسیده از من هم بهتر تشخیص دادی. گفتم الان هم چیزی از ماشین سر در نمیآورم اما دست آخوند پاسدار به دریا هم بخورد نجس میشود. پاسداریزه کردن ماشین از همینجا هم عیان است و به لاستیکهای شیشه اشاره کردم که هیچ ماشینی در هیچ جای دنیا به این پلشتی بریده و کار گذاشته نمیشود.چون برای بازاریابی هم که شده آبروی خودشان را نمیبرند. گرچه در مملکت ولایتزده انحصارات آخوند و پاسدار خونآشام جایی برای رقابت و بازاریابی باقی نمیگذارد.
بگذریم که ماشینهای صفر کیلومتر از تحویل تا ساعتی بعد، مسیر خانه هم خریدار بخت برگشته را در راه میگذاشت و یا ماشینهایی که آتش گرفته و کودکانی را یتیم و خانوادههایی را داغدار کرد. البته جانیان پر به روی مبارک نیاوردند و علت طبق معمول ـ نه دزدی و بیلیاقتی ـ که تقصیر سیستم بنزین بود که نمیفهمد نباید آتش بگیرد.!
تباهی آحوند- پاسدار
با این مقدمه، باز شناختن لاشخور از شاهین دکترای پرنده شناسی نمیخواهد و باز شناختن مصالح ملی از ضد آن هم نیازی به چشم مسلح و رمز گشایی ندارد. در یک دوره ۴۰ ساله سرقت یک انقلاب و ادعای خدایی ولیفقیه منجر به انحصارات آخوند-پاسدار شده و هست و نیست مملکت را بردهاند. شکنجه و کشتار بیحساب کردند و ثروت مملکت را به پای هستهیی و توسعهطلبی و اشغال ممالک دیگر هدر دادند. هر کجا هم که کم آوردند از دادن هیچ باجی به زالو صفتان دنیا کوتاهی نکرده بلکه حاتم بخشی داشتند.
گفتهٔ رئیس قبلی و متوفای کمپانی توتال فرانسوی را همه به یاد دارند که در کنفرانس داووس چه گفت. دریا و خاک و معدن و نفت را مفتتر از ارث به حراج گذاشتند و از فرط خصومت با ملک و ملت حتی به نگهداری برای تاراج بیشتر هم محل نگذاشتند. یعنی مثلاً برای اینکه چاههای نفت را تا آخر غارت کنند حتی به نگهداری نپرداختند و نیمه تاراج از حیز انتفاع انداختهاند تا زودتر بهسر چاهی که آماده است برسند. مثل حیوانی که تنها برای سیر شدن نمیخورد بلکه حرص بلعیدن دارد. شتاب در تاراج و خست در نگهداری، خسارات نجومی فرسایش و استهلاک و اسقاط به بار آورده و در غارت منابع و خاک و جنگل و رودخانه فجایع روی هم سوار شد و به بنیان کنی جوامع و آدمها در مقیاس استان و شهر و روستا رسید تا مردمانی را سیاه بخت کند و به لشکر مستضعفین! ایدهآل ولایت بیفزاید. شرع عفریت ولایت به او دست تصرف در مال و جان و ناموس و هست و نیست همه جهان را داده و اگر فعلاً به زجر و مصیبت ملت ایران و چند مملکت همجوار اکتفا کرد نه از سر نخواستنش که از نتوانستن بود. وگرنه با رشوه و وطنفروشی هم که شده تا اقصی نقاط زمین از آفریقا تا آمریکای لاتین و شرق دور هم دست تبرک ترور کشید و رسالت انهدام خود را به صدای بلند اعلام کرد. با هر شبکه تروریستی که به کارش آمد شریک جرم شد تا صدایش رساتر شود.
استمالت کثیف و همراهان
هیهات که این صدای کریه با متاع تاراج به گوش طماعان عالم موزیک دلنوازی بود تا فربه گردند و به سیاه روزی یک ملت پوزخند بزنند. بزمشان را با سرخوشیهای بیشتری تکمیل کردند: "حالا اگر یکی دو بمب کوچک هم داشته باشند مشکلی پیش نمیآید". "حالا اگر به آنها سهم بیشتری از منطقه داده شود تعادل برقرار میشود". "حالا اگر مقاومان مجاهد کمی دورتر بروند کمی امنتر هستند". "حالا اگر تروریستها را آزاد کنیم مصالح ملی ما بهتر تأمین میشود". "حالا اگر آدمها را کشته و شکنجه کردهاند مسأله داخلی خودشان است." و... خیلی حالاهای دیگر که مخصوصاً این آخری اصلاً مطلوبشان نیست. بالاخره جهان از دو جنگ فراگیر و فجایع آن عبور کرده و فاشیسم تجربهای است که بشر تحمل آن را ندارد. لذا توجیهات و لاپوشانیهای چهل ساله ضروری شد تا مانعی در بند و بست نباشد.
صاحبان یک قلم عینک و یک فقره عنوان
مخاطب غربی را خودشان بلدند رنگ کنند و در صورت لزوم از دارندگان شناسنامه وطنی هم کمک بگیرند اما مخاطب ایرانی که تجارب تلخ از آخوند و استعمار دارد گوشش بدهکار نیست. اینجا صاحبان یک قلم عینک و یک فقره عنوان از دلدادگان خجول ولایت حاملان مطلوب مأموریتند با این زبان حال: البته ما هم مخالفیم. چقدر کار بدی میکنند که آزادی نمیدهند. آقا ما هم اعتراض داریم. اصلاً اینها بدکار و جنایتکارند "اما" مگر اینها تنها هستند؟ همه جا هست. اطراف ما همه دیکتاتورند (یعنی آزادی آرزویی است محال، دنبالش نروید) تنها اینها نیستند که! ممالک دیگر هم همینکار را میکنند! و بالاخره دزد هوار آی دزد آی دزد میکشد تا آدرس عوضی کامل شود. تلاش و تقلا و جانفشانی تاریخی را فراموش کنید. گامبهگام به در گاه ولایت زاری کنید و ناراحتش نکنید تا آقا خوشش بیاید و شاید تجدید نظر کند!
آمیزه خجول و وقیح عجب معجونی است. نان کارگر و ملیت و دموکراسی را بخورد و خودش را ریش سفید جا بزند و برای تبهکاری ملا- پاسدار و حامی استعماریش از آنجا که ماندند ارابه کشی کند. مخاطب جستجوگر و عاصی از خفقان و چپاول و هزار درد را به همه جا بکشاند و از علم و فلسفه و هنر و سرگرمی و ورزش و اخبار و همه چیز و همه کس و همه جا سیراب کند تا جایی و مجالی و فکری برای سرنگونی علتالعلل مصیبتهایش نماند.
استکبار ستیزی
تا جایی که به استکبار ستیزی ملا پاسدار بر میگردد هرکجا مصالح نظام مقدس! اقتضا کرد نرمش قهرمانانه اوجب واجبات بوده و سلاحهای شرق و غرب عالم با همین چپاول منابع ملی معاوضه شده است. حتی به خودش زحمت میدهد که بدون عربده و خشونت و اتفاقاً خیلی ظریف نماینده با اختیار! به نجات"آقای ترامپ"! از خشونت ورزان در پایتخت استکبار بفرستد. ایران کنترا و کیک و کلت، سلاحهای اسراییلی در جنگ خمینی خواسته، معاملات ژاک شیراک و همینطور طرفهای غربی دیگر، چشم بستن به ترورهای جنایتکارانه، کارشناسان نظامی گوناگون از هر کجای دنیا با هزینههای سر سام آور و راهانداختن شبکههای عریض و طویل لجستیک و تأمین پروژههای جاهطلبی هستهیی و ایجاد لشکری از مفتخوران داخلی و خارجی و جاسوسهای مختلف در خدمت عظمت ام القرای خونریزی و انهدام...
لیستی بیانتها از خیانت و تاراج منابع ملتی فقیر و اسیر که هر روز و هر ثانیه باید تاوان فاشیسم مذهبی را به تمام و کمال و با مشقتی غیرقابل تحمل بپردازد. کسی چه میداند که در منطقه امیر آباد و یوسف آباد تهران چه تعداد خانه مسکونی و بینام نشان به همین شرکتهای تأمین و لجستیک هستهیی مشغول بوده و هر کدام آویزان یک جناح و باند و مهره که پول غارتی به آنها هم برسد و هر کدام از این لاشه سهمی ببرند. ملاء پیرامونی رژیم که با سفارتها و خانههای فرهنگ و انجمنهای پوششی و صاحبان یک قلم عینک و یک فقره عنوان در رفت و آمدند از همین قماشند. با ذهنیتی از وطن و مصالح ملی که خوانش ولایی دارد. جرثومههای مدعی و طلبکار سابق که حالا کرکی ندارند و نقش ریش سفیدی و دایه شدن را ترجیح میدهند. اگر خامنهای سازش نمیپذیرد مگر اینکه سوزش داشته باشد و اگر در سفتی زمین پهلوان پنبههای پاسدار به کار "فرهنگی" علاقمند میشوند این قماش هم مقلدان طابق النعلی هستند. لذا تا اطلاع ثانوی به جای نیشهای در رفته اشک تمساح نشان میدهند تا بتوانند تحریم جنایتکاران را تحریم ملت جا بزنند. گوششان هم بدهکار نیست که مهرههای همین جنایتکاران بارها علت اصلی و عمده مصیبتها را چپاول و سوء مدیریت (بخوانید ولیفقیه) میدانند. یک قلم از چهل میلیارد ارز با قیمت ۴۲۰۰تومان فقط ۱۲میلیارد دلار برگشت داشته که حدود ۹میلیارد آن هم چارهای جز برگشت نداشته است. اما این قماش گوششان بدهکار این حرفها نیست و ریش سفیدانه فیلشان یاد استکبار ستیزی افتاده که تا همین چند وقت پیش و پالتهای دلار نقد درش تخته بود. به جای آن ایران ویج و بد و بدتر و تعامل با جهان! سکه رایجشان بود. علی الخصوص هنگام کشتار و شخم زدن سوریه و موشکباران مجاهدان مقاوم زیر نظر کوبلر و هنگام حضور وزیر دفاع آمریکا و تبادل دل و قلوه نرمتنان در تعجیل به بریدن سر ملت.
چشمها رصد میکند
علاوه بر اعتراضات روزمره فردی و جمعی مردم به فغان آمده، لرزه رژیم را اظهارات سرانش منعکس میکند. جنگ و دعواها و رو کردن دست رقیب و دلداری دادنها و تناقضگویی پیدرپی و فرارها و جاسوس گیریهای داخل سپاه منفور پاسدار نظام که حتی نام ایران را هم ندارد کار را به جایی رسانده که صاحبان یک قلم عینک و یک فقره عنوان تا اطلاع ثانوی نقش طلبکار و پاچهگیری را مفید ندانند و به نقش دایه و ریش سفید اکتفا کنند. دریافتهاند که جز اشک چیزی برایشان نمانده ولو اشک تمساح. این رجز خوانان مسلخ ولایت رفتهرفته پی بردهاند که دوران خوشرقصی بیمهابا به پایان رسیده و منفعت کثیف دیگر یکسره نیست و ازین پس هزینه را هم باید توأمان حساب کنند. دوران طولانی استمالت و بند و بستها و دست باز دادن برای یکهتازی ولایت، تلخی و مصیبت بیشمار به بار آورد اما تراوشات کوزهها را هم تماماً نشان داد. چشمهایی هست که رصد میکند.
محمود از تهران
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند