قیام سراسری آبان همچون یک زلزلهٔ بسیار نیرومند رژیم را سراپا تکان داد و شکافهای آن را عمیقتر کرد و بخشهایی از رژیم را تا فروپاشی پیش برد.
تشدید ریزش نیرو در بدنه و لایههای پایین
یکی از پیامدهای ملموس کلانضربه قیام، تشدید جریان ریزش در صدر تا ذیل رژیم بود. آخوند علمالهدی، نمایندهٔ خامنهای در مشهد، در یک سخنرانی به مناسبت هفتهٔ بسیج(در تاریخ ۶آذر) به مسألهدار شدن نزدیکترین لایه نیروهای رژیم، تحت عنوان کسانی که «عشق آنها نسبت به خامنهای جای تردید ندارد» اعتراف کرد و از زبان آنها گفت چرا خامنهای از افزایش قیمت بنزین حمایت کرد؟
نمونهای از این «عاشقان ولایت» را در فضای مجازی دیدیم که چگونه یک بسیجی رو در روی آخوند جلاد رئیسی و در جلسهٔ سخنرانی قرقشدهٔ او(در روز ۱۶آذر) برخاست و گفت: «اگر رهبری میگوید مسئولان پاسخگو باشند، خودش باید اولین پاسخگو باشد».
پیش از این هم گزارشها حاکی از این بود که پایگاههای بسیج خالی است و عضویت اکثر بسیجیها فقط روی کاغذ است و در جریان قیام هم مشاهده شد خامنهای که تمام امید خود را به آنها بسته بود تا در روز مبادا به داد رژیم برسند، از اکثر آنها خبری نبود. در سپاه نیز اوضاع بر همین منوال است و سپاه ناچار شده تکیهٔ خود را بر نیروی وظیفه بگذارد.
انفعال و ریزش در سطوح بالای رژیم
اما انفعال و ریزش تنها به نیروهای پایین نظام محدود نمیشود، در بالاترین سطوح رژیم نیز آثار ریز را بهوضوح میتوان مشاهده کرد. اعلام انصراف علی لاریجانی از شرکت در نمایش انتخاباتی پیش روی مجلس ارتجاع پس از ۳دوره ریاست بر آن، یک شاخص جدی از انفعال در رأس نظام محسوب میشود، بهخصوص که اولاً نامبرده همزمان اعلام کرد که قصد شرکت در نمایش انتخابات ریاستجمهوری را هم ندارد، ثانیاً شمار دیگری از اعضای شاخص مجلس، مانند فلاحتپیشه، رئیس سابق کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس ارتجاع، عارف، سردمدار باندهای اصلاحطلب در مجلس رژیم و برخی دیگر از اعضای کنونی مجلس رژیم، اعلام کردند که قصد ندارند در نمایش انتخابات شرکت کنند.
پس از قیام و طی روزهای اخیر پدیدهٔ ریزش را بهصورت یک جریان فزایندهٔ گریز از مرکز(رژیم) میتوان مشاهده کرد که در نتیجهٔ آن، مجلس رژیم حال و هوای مجلس رژیم شاه پس از ۱۷شهریور را تداعی میکند:
یکی از اعضای مجلس(محمود صادقی) از اینکه «کلیه آمران و مباشران ریختن خون بیگناهان... باید پاسخگوی خونها و آسیبهای جانی و مالی وارده به مردم باشند» سخن میگوید.
و دیگری(پروانه سلحشوری) میگوید: «تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور نمیدانند در بستر اجتماعی چه میگذرد... ما باید پاسخگوی مادران داغدار باشیم».
و دیگری(ابراهیمی) هشدار میدهد که «فشار اقتصادی آستانهٔ تحمل مردم را به حداقل رسانده».
و آن دیگری(علی مطهری) خواستار انحلال شورای هماهنگی اقتصادی سران سهقوه میشود، چرا که «نشان دادند نبض جامعه در دستشان نیست».
روشن است که در استبداد مطلقهٔ ولایت فقیه، زیر سؤال بردن سران سهقوه، بالاترین لایهٔ حاکمیت پس از ولیفقیه، در واقع زیر سؤال بردن شخص ولیفقیه است که پس از آنکه طلسمش در قیام ۸۸ شکست، در قیام آبان ۹۸، تتمهٔ هیمنهٔ خود را حتی نزد «عاشقان ولایت» از دست داد، در چنین فضایی است که عناصر حاشیهای نظام همچون تاجزاده جسارت پیدا میکنند با بیان اینکه «رهبری و ریاستجمهوری باید ادغام و دورهای شود»، در واقع خواستار برچیده شدن بساط ولایت فقیه شوند.
البته همهٔ این عناصر چنان که خودشان تأکید میکنند هدفشان نجات نظام و حفظ آن است اما برخی از آنان که در پرتو شعلههای سرکش قیام بهوضوح دیدهاند که این رژیم رفتنی است و هیچ فرجامی جز نابودی ندارد، بیش از دغدغهٔ حفظ نظام در اندیشهٔ بیرون کشیدن گلیم خود از این ورطه هستند.
در هر حال، قیام آبان بهخصوص با فرمان آتش و کشتار توسط خامنهای، چه آن را یک اشتباه استراتژیک بدانیم، چه یک اجبار استراتژیک، تحولات غیرقابل برگشتی را در سپهر سیاسی اجتماعی ایران رقم زده و روندهایی را شکل داده که ریزش نیروها و اضمحلال رژیم یکی از نتایج غیرقابل اجتناب آن است. نمایش انتخابات پیشرو نیز، سرفصلی است که این روند را تسریع خواهد کرد؛ فارغ از هر تصمیمی که ولیفقیه در جهت تصفیه باندهای رقیب یا پذیرش آنها بگیرد.