ایران گرفتار در استبداد لجامگسیختهٔ آخوندی، از کشورهایی است که در آن آزادی بیان، قلم و رسانه یک شوخی مضحک بیش نیست. این رویکرد حکومت به سالهای آغازین استیلای عمامهداران بر ایران برمیگردد. آنها در نخستین اقداماتشان برای تحکیم موقعیت خود در حاکمیت، دست به سرکوب زنان و آزادیهای دمکراتیک زدند. در این راستا، بستن دفتر روزنامههای آزاد و ممنوع کردن نشریهها و کتابهای سازمانها و احزاب مترقی و تعطیلی دانشگاهها تحت پوش فریبکارانهٔ «انقلاب فرهنگی»! از جمله تمهیدات سرکوبگرانهیی بود که به اجرا درآمد.
اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر تصریح میکند هر کسی از نظر قانونی حق ابراز نظر دارد، این قانون مشتمل بر حق ابراز نظر، بدون هیچگونه مداخله از جانب دولتها یا نفرات ذینفع است. بنا بر گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز استبداد دینی حاکم بر ایران جزو نادر حکومتهایی است که در آنها حداقل آزادی مطبوعات و رسانه رعایت نمیشود.
وظیفهٔ رسانههای وابسته به دیکتاتور
رژیم آخوندی روزنامهها و رسانههای رنگارنگی با اسامی مشعشع و فریبنده در ایران فعالیت دارند اما در عداد رسانهٔ آزاد نمیگنجند. هر یک از آنها به باندهایی از حاکمیت وابسته هستند. آنچه تحتعنوان «مطبوعات» در ایران منتشر میشود، در خدمت استبداد و تحکیم دستگاه ممیزی و سانسور است و قبل از هر چیز مدیران و اعضای تحریریهٔ آن «ایمان قلبی و التزام عملی» به ولایت فقیه را پذیرفته و به پاسداری از اصل نظام گردن نهادهاند.
ستاد کل نیروهای مسلح رژیم در بیانیهیی وظیفهٔ اینگونه رسانهها را چنین عنوان کرد:
«اینک که دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از تحرکات امنیتی و اقتصادی با تبلیغات رسانهیی گسترده و عملیات روانی درصدد تضعیف باورهای دینی، سیاهنمایی، ناکارآمد جلوه دادن نظام مقدس جمهوری اسلامی، القاء شکاف و بیاعتمادی بین ملت و حاکمیت بوده و با تحریف وقایع بهدنبال ایجاد تنش و ناامنی در سطح منطقه هستند، اصحاب رسانه در خط مقدم مقابله با جنگ نرم، رسالتی بسیار سنگین در آگاهی بخشی، مقابله هوشمند با شایعات و شبههافکنی امپراتوری رسانهیی نظام سلطه و حراست از اهداف و آرمانهای مقدس انقلاب اسلامی برعهده دارند» (خبرگزاری موج. ۱۶مرداد۱۴۰۰).
دو خط قرمز
مهمترین وظیفهیی که به این رسانهها محول شدهاست، قیامهراسی و ترساندن مردم از تغییرات بنیادین در ایران از طریق براندازی حکومت است. آنها متناسب با منافع باندی خود همه چیز مینویسند ولی دو چیز خط قرمز آنهاست:
۱ـ به اصل نظام و بحث ولایت فقیه نمیپردازند و شخص خامنهای و بیت او و نهادهای وابسته به آن را استثنا میکنند. توجیه شدهاند که هرگز به این محدوده نزدیک نشوند.
۲ـ خط قرمز دوم آنها براندازی و براندازان هستند. حق انعکاس واقعیت و حتی انتشار بیطرفانهٔ اخبار مربوط به مجاهدین و کانونهای شورشی را ندارند. در مسائل معطوف به امنیت نظام همان خطی را پیش میبرند که از بالا به آنها ابلاغ میشود.
با این دو خط قرمز آنها وظیفهٔ ضربهگیر و عایق را برای اعتراضات اجتماعی ایفا میکنند. هنگامی که ناچار به شمهیی از واقعیتهای هولناک در داخل ایران اشاره میکنند، هدف آنها نصیحت به حکومت و هشدار دادن به آن در مورد خطر براندازی است.
مشاطة دیکتاتور با وظیفهٔ نصیحت خیرخواهانه!
برای فهم بیشتر از این وظیفهٔ شناختهشده، به بخشی از یک یادداشت روزنامهٔ اعتماد با تیتر «بنزین فقط یک تلنگر بود!» اشاره میکنیم. این روزنامهٔ حکومتی با اشاره به وظیفهٔ «خیرخواهی، روشنگری و اصلاح»! [بخوانید مشاطهگری دیکتاتور]، بیفایده بودن و تأثیرگذاری آن را نیز خاطرنشان میکند:
«سالهاست که مخالفان مصلح در کارزاری سخت و نفسگیر و پرهزینه تلاش میکنند تا صاحبان قدرت را متوجه سازند که در بسیاری از زمینهها راهشان خطاست و باید تغییر روش دهند تا حوادث سهمگین و هزینههای سنگین متوجه کشور نشود... شاید بتوان مدعی شد که این حجم از خیرخواهی و نصیحت و انتقاد و پرهیز از خشونت و دوری از تحرک و میل حرصانه برای اصلاح امور از طرق قانونی تاکنون بیسابقه بوده است و با وجود کمترین اثر ممکن گویی در همه نوشتنها و گفتنها امیدی عجیب و مبهم و شاید بیدلیل به چشم میخورد!. ». .
تا اینجا این روزنامه مخاطب را با خود همراه میکند تا ضربه اصلی را بر شعور، انتخاب و حس برانگیخته شدهٔ او فرود آورد. این تمام وظیفهیی است که پیشبرد آن به رسانههای وابسته به دیکتاتور محول شده است:
«ضدیت با انقلاب و قیام مردم بهجان آمده»؛ دقت کنید:
«با وجود کمترین اثر ممکن گویی در همه نوشتنها و گفتنها امیدی عجیب و مبهم و شاید بیدلیل به چشم میخورد؛ چرا که نه زمان زمانه انقلاب است و نه انقلاب کار درستی است و نه نگاه به بیگانه کاری عقلایی و از سر شعور است».
دجالیت و شارلاتانیستم در اینجاست که بهنحوی موذیانه تلاش میکند از یکسو این مفهوم را القا کند که زمان انقلاب گذشته و نباید به آن نزدیک شد و از دیگر سو براندازی و براندازان را به «بیگانه»! منتسب نماید.
در نمونهٔ دیگر روزنامهٔ همدلی ۸آبان ۱۴۰۰ به رسیدن دماسنجهای اجتماعی به وضعیت قرمز اعتراف میکند:
«آمار ارائه شده نرخ تورم شدید ۵۸درصدی در کشور که از سال۱۳۲۲ (زمان اشغال ایران)، بالاترین سطح تورم بوده است (بهنقل از خبرگزاری فارس)، آنقدر نگرانکننده است که دماسنجهای اجتماعی وضعیت را قرمز و از بحرانهای در راه خبر میدهند، این شاخصهای اقتصادی، اجتماعی و شواهد متعدد میدانی ضمن تأیید شدت بحران نشان میدهند که در صورت استمرار و تشدید این نقص اقتصادی با شکلگیری گسترده احساس خشم اجتماعی حاصل از افزایش تعداد دلایل نارضایتیها، احتمال وقوع طغیانهای دردناک اجتماعی قابلانتظار است».
اما راهکاری که ارائه میدهد دخیل بستن ذلیلانه به مسببان وضع موجود و کرنش به دیکتاتور برای اصلاح وضعیت است:
«مسئولان باید سعی کنند که جامعه را از نقطه ناامیدی دور کنند، زیرا اگر شکافها را نبینیم و ترمیم نشود درگیری اجتنابناپذیر است».
روزنامهٔ دیگر کار خود را «هشدار دادن»! نسبت بهوقوع قیام میداند.
«ما به سهم خود این هشدار را میدهیم اگر متولیان امور در یک اقدام مشترک و همکاری بخردانه با بهرهگیری از همه اندیشمندان حوزه معیشت مردم برای مقابله با شرایطی که در پیش است اقدامی اساسی نکنند، برونرفت از این بحران میسر نخواهد بود (آرمان. ۸آبان ۱۴۰۰).
اینها فقط نمونههایی اندک از وظیفهٔ مشاطة دیکتاتور و «نصیحتهای خیرخواهانه»! به او برای حفظ دیکتاتوری است. آنچه رسانههای دیکتاتور از تبیین آن عاجز هستند، دیالکتیک اجتماعی و قوانین متقن قیام و انقلاب است. انقلاب توفانی بنیانکن است که در موعد مقرر خواهد وزید و هیچ نیرویی نمیتواند از وزیدن آن جلوگیری کند. نشانهها همین را میگویند.