از: عباس مدرسیفر
یک کودتای ارتجاعی – استعماری در سیاهترین روز در تاریخ معاصر ایران
چرا میگوییم کودتای ارتجاعی–استعماری؟ شاه نمیگفت کودتا، میگفت: ”قیام ۲۸مرداد!“.
من(نویسنده) در زمان وقوع این کودتا ۱۵سال داشتم و بهخوبی جریان کودتا را بهیاد دارم.
شاید بعد از ۶۵سال که از این کودتای ارتجاعی–استعماری میگذرد و پس از افشاگریها و اسناد متعدد منتشر شده که خیلی از مسائل اساسی روشن شده باشد. ولی از آنجا که بسیاری از حوادث بیانناشده مانده، اکنون در فرصتهایی که بهدست میآید باید بهطور بسیار مختصر، برای نسل جوان بیان شود تا فرصت بیان مشروح آن فرا برسد.
تلاشهای شاه برای لاپوشانی کردن این کودتا
دستگاه تبلیغاتی شاه بعد از وقوع کودتا، در هر سالگرد آن، یک سری پوستر چاپ میکرد و تلاش داشت که ضمن چاپ عکس شاه و روز ۲۸مرداد، حتماً از کلمه قیام استفاده کنند و تا آنجا که ممکن است کلمه کودتا را کمرنگ نماید. اما نیشخند مردم به این پوسترها و بیاعتنایی کامل آنها، بهترین شاهد شکست شاه در این تلاشهایش بود. بهقول معروف:
” ننگ با رنگ پاک نمیشود“.
قدردانی مردم ایران از دکتر مصدق بعد از سقوط شاه
دکتر مصدق بعد از کودتای ۲۸مرداد و اتمام دوران دادگاه و زندان، تا آخر عمرش در حصر خانگی بود و شاه اجازه نمیداد کسی به دیدار او برود.
شاه که به تمامی مردم ایران خیانت کرده بود، همیشه از قیام مردم میترسید. همانطور که از محبوبیتی هم که مصدق در بین مردم داشت میترسید. لذا مصدق را درخانهاش در احمدآباد در حبس خانگی نگهداشت و کسی نمیتوانست با او تماس داشته باشد. موقعی هم که درگذشت، شاه از اعلام خبر این فقدان وحشت داشت!
بعد از درگذشت این پیشوای محبوب، مردم خبر وفات او را از یک آگهی تسلیت در یک روزنامه عصر تهران فهمیدند!
آگهی تسلیت درگذشت دکتر محمد مصدق در روزنامه اطلاعات
جمله مزبور این بود: ”درگذشت دکتر مصدق“!
«با کمال تأسف اطلاع یافتیم که امروز آقای دکتر محمد مصدق در سن ٨٤سالگی، دار فانی را بدرود گفت. آقای دکتر غلامحسین مصدق فرزند ایشان که معالجات پدر خود را زیر نظر داشت در مورد کسالت آقای دکتر محمد مصدق اظهار کرد، از چندماه قبل آقای دکتر مصدق به بیماری سرطان فک مبتلا شد و بلافاصله تحت درمان قرار گرفت. با وجود معالجات منظم و دوبار عمل جراحی در بیمارستان نجمیه، متأسفانه حال ایشان از غروب چهارشنبه رو به وخامت گذاشت و این بار در ناحیه معده نیز خونریزی شروع شد و بلافاصله بار دیگر به بیمارستان نجمیه منتقل شد. تا اینکه سحرگاه امروز چشم از جهان پوشید. آقای دکتر مصدق در اتاق شماره ٦٢ بیمارستان نجمیه بستری بود و طی مدت بستری شدن اخیر روزی دوبار به ایشان خون تزریق میشد و آخرین تزریق ساعت ١٠ دیشب صورت گرفت، ولی بر اثر خونریزی شدید، تزریق خون دیگر مؤثر نشد...».
گویا که راجع به یک فرد ناشناسی صحبت میشود. نه راجع به یک رهبر مورد علاقه مردم ایران که مردم برایش جانفشانی کردهاند و او را ۲بار به قدرت بازگرداندند. و نه راجع به زمامداری که با ارادهاش لرزه بر اندام امپراطوری بریتانیا افکنده بود.
ولی برخلاف انتظار شاه همین که این خبر منتشر شد، مثل بمب صدا کرد و بهسرعت برق و باد همه جا پیچید و البته که داغ مردم را هم تازه کرد.
آن روز، ۱۴اسفند سال ۱۳۴۵ بود.
همه فهمیدند که: پیشوای محبوبشان پس از ۱۳سال زندان و تبعید، در غربت و تنهایی در بیمارستان نجمیه تهران درگذشته است.
شاه دیگر نمیتوانست دلهای مردم را هم به زنجیر بکشد والا این کار را میکرد. آری نه شاه و نه شیخ و نه هیچ دیکتاتوری نمیتواند وارد این ”حریم“ شود و همین حریم است که در زمان خودش کار میکند و حساب هر جنایتکاری را میرسد.
دکتر مصدق وصیت کرده بود که در مزار شهدای ۳۰تیر و در کنار آنها دفن شود که باز هم شاه از ترس! اجازه نداد. ناچار در همان خانهاش در احمدآباد بهخاک سپرده شد!
ولی مگر دنیا اینقدر بیحساب و کتاب است که هر چه شاه و شیخ بخواهند همان بشود؟ هرگز.
در فاصله کمتر از یک ماه بعد از سقوط شاه، روز ۱۴اسفند سال ۵۷ که اختناق آریامهری به گور سپرده شده بود، یک میلیون نفر از مردم تهران برای زیارت مزار دکتر مصدق و تجدید عهد با او و طبعاً برای ابراز قدردانی از خدمات ارزشمندش بر سر مزارش به احمدآباد شتافتند!
ملت ایران با این قدردانی از مصدق، در حقیقت جواب تمامی دعاوی دروغین شاه و ارتجاع، امثال کاشانی را که طی ۲۵سال با بیشرمی تمام، در بوق و کرنا کرده بودند، دادند. کما اینکه باز هم این خلق قهرمان ایران بود که نشان داد هرگز پیشوای محبوبشان را فراموش نمیکند. چه در زمان حیات او در سیام تیر سال ۳۱ و چه در فقدان او و بعد از سالیان، در اولین فرصت حق او را با ادای احترام شایسته، بهجا میآورند.
فراموش نمیکنیم که همین مردم بودند که بهمحض اینکه شاه اجبارا زندان و اعدام را کنار گذاشت به خیابانها ریختند و تا روز سقوط شاه هر روز میلیونها نفر در خیابانهای تهران و شهرستانها شعار”مرگ بر شاه“ را سردادند و تا شاه گورش را گم نکرد از پای ننشستند. برای همیشه، هم شاه وهم بساط سلطنت و دیکتاتوری شاهانه را از خاک ایرانزمین جمع کرده و به گور سپردند و ایرانزمین را از این پلیدی و آلودگی پاک و پاکیزه کردند.
من خودم برای زیارت مزار مصدق همراه انبوه مردم میرفتم و شاهد بودم که مردم اغلب با پای پیاده میرفتند. در حالیکه مسیر بسیار طولانی بود و بیشترش خاکی و پر از گرد و خاک بود، ولی کسی را ندیدم که بهخاطر دوری راه و یا گرد و خاک، از زیارت مزار مصدق صرفنظر کرده باشد.
تعریف کودتا و قیام و تفاوت آنها
کودتا علیه یک حکومت قانونی یعنی خارج از قانون و خارج از خواست یک ملت و بدون مراجعه به آراء مردم، کسی یا گروهی بیایند و با نیروی قهریه، حکومتی را بهدست بگیرند. در حالی که قیام بهمعنای حرکت تودههای مردم است که برای رسیدن به هدفی حرکت کنند. نمونه آن قیام ۳۰تیر است که همه مردم ما شاهد آن بودهاند.
اما، در مورد شاه و جریان ۲۸مرداد سال ۳۲
شاه با کودتای ارتجاعی–استعماری توانست به قدرت بازگردد نه با قیام آنطور که ادعا میکرد. چون با دلارهای آمریکایی و با کمک ارتجاع داخلی امثال کاشانی و افرادی مثل شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ! و با نیروی نظامی، یک دولت ملی و مردمی یعنی دولت دکتر مصدق را سرنگون کرد و یک دیکتاتوری پلیسی–نظامی برقرار کرد و به مدت ۲۵سال با بکارگیری ساواک یک سرکوب تمامعیار را حاکم گردانید.
کاشانی و فلسفی و شعبان جعفری –شعبان بیمخ- حامیان کودتای ۲۸مرداد
به قول رند شیراز، حافظ شیرین سخن:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
هیچگونه روزنامهای بهجز آنچه مربوط به شاه باشد یعنی طرفدار شاه و کودتا باشد، منتشر نمیشد. هیچ تظاهراتی که مخالف شاه و کودتا باشد صورت نمیگرفت و سکوت گورستانی برقرار کرده بود.
کودتا چگونه صورت گرفت
کودتا ۲بار انجام شد. کودتای اول روز ۲۵مرداد بود. کودتاگران میخواستند سریعاً دکتر فاطمی را با تعداد دیگری اعدام کنند، ولی کودتا شکست خورد و کودتاگران و در رأس آنها شاه خائن بور و کور بر جای ماندند.
دکتر فاطمی عصر روز ۲۵مرداد در میدان بهارستان در یک میتینگ بزرگ، سخنرانی کرد و کودتای شاه را افشا نمود.
نویسنده خود در این میتینگ شرکت داشت و شوروشعف مردم را به چشم دیده است. دکتر فاطمی سخنران اول این میتینگ بود و با افشاگریهای کاملی از این کودتا، با اشاره به خیانتهای شاه، چه در این کودتا و چه در گذشته، پیشنهاد کرد که بهجای شاه که فرار کرده، یک شورای سلطنت تشکیل شود تا کارهای مملکت با رفتن شاه مختل نشود.
از آنطرف، شاه که در رامسر بود و منتظر دریافت خبر پیروزی کودتا بود تا به تهران بیاید، با شنیدن خبر شکست کودتا، به بغداد گریخت و روز بعد هم به اروپا رفت تا از هر گونه آسیبی در امان باشد!
شاه در اروپا مخفی شد تا کودتای دوم در ۲۸مرداد صورت بگیرد و بعد از اینکه مطمئن شد کودتا انجام شده و خطری او را تهدید نمیکند، آفتابی شده، در جمع خبرنگاران حاضر شد!
بهخوبی بهیاد میاورم عکسی را که مربوط به این مصاحبه بود و در مطبوعات چاپ شده بود، عکس نشان میداد شاه چند برگ کاغذ در دست گرفته بود میگفت از داخل کشور برایش این تلگرافها را فرستادهاند و از او خواستهاند که به ایران بازگردد!
بیچاره شاه خائن از فرط رسوایی، پس از فرار از ایران، فرار کشور به کشور تا رسیدن به اروپا و حالا میخواهد هم آفتابی شود و خودی نشان بدهد و هم فضاحت کودتا علیه حکومت ملی مصدق را بپوشاند، کاغذها را نشان میدهد که مردم! برایش فرستادهاند و از او خواستهاند که به ایران برگردد.
۴– آنتونی ایدن، نخستوزیر وقت انگلستان، بعد از کودتای ۲۸مرداد مصاحبهیی کرد و گفت: بعد از کودتا(۲۸مرداد) تنها شبی بود که آسوده خوابیدم!
عقدهگشاییهای شاه و دربار بعد از کودتا
۱- به توپ بستن و تخریب خانه مصدق و دستگیری و محاکمه او
بهقول آن نویسنده که محاکمه مصدق را اینگونه تعریف کرده است: ”وجدان ملت ایران را به محاکمه کشیدند“.
آری، وقتی که کار بهدست دشمنان ملت ایران باشد، از استعمار و ارتجاع و پادوهای آنها، بایستی که بهجای خیانتکاران و وطنفروشان، شرف و حیثیت یک ملت مورد محاکمه قرار بگیرد!
دکتر مصدق بعد از کودتا گفت: آنها خانه مرا ویران نکردند، خانه ملت را ویران کردند.
۲- دستگیری و سوزاندن روزنامهنگار آزاده امیر مختار کریمپور شیرازی توسط اشرف پهلوی و در حضور خاندان سلطنتی!
۳- دستگیری دکتر فاطمی نزدیکترین یار پیشوای ملی مردم ایران دکتر مصدق و اعدام جنایتکارانه او
۴- تأسیس ساواک برای سرکوب همه آزادیها و آزادگان و سانسور و جاسوسی علیه تمامی مردم در همه جا از دانشگاهها و ادارات و هر تجمعی که وجود داشته باشد
بالاترین خیانت شاه پایمال کردن حق حاکمیت مردم ایران بود
این بالاترین خیانت است. شاه بعد از کودتای ۲۸مرداد تا سرنگونیاش در سال ۵۷ یک دیکتاتوری تمامعیار را در کشور برقرار کرد. هر گونه آزادی از بین رفته بود. مجلس شورای ملی حتی یک نماینده از مردم نداشت و تماماً به دستور شاه تعیین شده و به مجلس میرفتند. بودجه تماماً مطابق منافع شاه و صرف سرکوب و یا معاملات با خارج بر حسب تأمین منافع بیگانگان انجام میشد. هر صدای مخالفی سریعاً خفه میشد. درآمد نفت خرج خرید سلاح های آمریکایی برای سرکوب داخلی و یا سرکوب خارجی امثال شرکت در جنگ نیابتی استعمار، ”ظفار“ میشد و شاه بهعنوان ژاندارم منطقه مسائل استعمار را حلوفصل میکرد!
تاثیر کودتا روی مردم
ناامیدی و یأس در چهره مردم دیده میشد. هر کسی که کمترین آشنایی با مسائل مملکت داشت و در دوران مصدق در تظاهرات شرکت کرده بود همگی دچار سرخوردگی شده بودند و دنبال راهحل میگشتند.
به عبارت دیگر خلاء رهبری و نیاز مبرم به رهبر خیلی خوب دیده میشد. میشود گفت جامعه یکپارچه آتش زیر خاکستر بود ولی کسی که این آتش را برافروزد و راه بگشاید نبود.
نفت چه شد؟!
نفت را هم شاه به یک کنسرسیوم واگذار کرد که تعدادی از شرکتهای بزرگ نفتی با پشتیبانی دولتهایشان قرار داشت کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و چند کشور دیگر، تا کاملاً همه غارتگران را راضی کرده باشد!
عملکرد ارتجاع در کودتا و بعد از کودتا
کاشانی، آخوند مرتجعی که تا توانسته بود چوب لای چرخ کارهای دولت مصدق میگذاشت، بعد از کودتا در مصاحبه با یک روزنامهنگار مصری خواستار اعدام دکتر مصدق شد!
همین موضعگیری کاشانی کافی است که بقیه خیانتهای او را روشن کند.
در پایان، اشارهیی کوتاه به وضعیت رو به سقوط رژیم آخوندی
و حالا بعد از ۴۰سال که از حکومت ننگین ارتجاع حاکم میگذرد وضع این رژیم به جایی رسیده که از بقایای سلطنت مدفون هم نمیگذرد و میخواهد بلکه با همین نیم پهلوی، شاید بتواند باز هم سر مردم شیره بمالد و به جنایتهایش ادامه دهد و سرنگونی محتومش را به تأخیر بیاندازد.
اما هیهات که با وجود خیزش جوانان قیامآفرین و با وجود یک آلترناتیو قدرتمند و شناختهشده دیگر جایی برای این خیمهشببازیها نمانده است. و مردم ایران به چیزی کمتر از سرنگونی تام و تمام این رژیم ضد ایران و ایرانی، راضی نخواهند شد.
و تا رسیدن به خواستهشان که همانا پاک و پاکیزه کردن ایرانزمین از لوث وجود ارتجاع هار و وحشی است، خیابانهای تهران و استانهای سراسر کشور را ترک نخواهند کرد.