این روزها خبرهای ضد و نقیضی درباره موقعیت رژیم آخوندی در سوریه به گوش میرسد.
از یک سوی برخی از خبرها شامل نشانههایی از افول رژیم در سوریه، یمن و عراق است و حکایت از فرو ریختن عمق استراتژیک رژیم میکنند. خبرهای منابع خارجی در مورد اخراج پاسداران و نیروهای وابسته به رژیم از جنوب سوریه و مناطق هممرز با اسراییل، صریح و روشناند؛ اما از سوی دیگر اظهارات مهرهها و رسانههای رژیم درباره همین مسأله پر از ابهام و ضد و نقیض گویی است.
رسانههای حکومتی تلاش میکنند موقعیت رژیم را بالاخص در سوریه و یمن تثبیت شده نشان بدهند.
این وضعیت گویای چه تحولی است؟ واقعیت اوضاع منطقهیی از چه قرار است؟
برای جواب به این سؤال لازم است مورد به مورد پیش برویم:
علائم فرو ریختن عمق استراتژیک خامنهای
اول سوریه؛
روز پنجشنبه ۲۷اردیبهشت ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه در ملاقات با بشار اسد در شهر سوچی روسیه گفت: نیروهای خارجی و شبهنظامیان وابسته به آنها باید از خاک سوریه خارج بشوند.
دو روز بعد الکساندر لاورنتیف نماینده ویژه رئیسجمهور روسیه در امور سوریه گفت سخنان ولادیمیر پوتین در مورد خروج نیروهای نظامی خارجی از سوریه شامل نیروهای نظامی آمریکایی، ترکیه، حزبالله لبنان و ایران میشود.
سایر مقامهای روسی هم این موضع را تکرار کردند. سرگیی لاوروف، وزیر خارجه روسیه روز چهارشنبه ۹خرداد خواستار خروج کامل همه نیروهای غیرسوری از جنوب غربی سوریه شده و گفت، روسیه در این باره در حال مذاکره با آمریکا و اردن است.
در همین روز (۹خرداد) روزنامه اعتماد وابسته به باند روحانی نوشت: «بیشتر بهنظر میرسد که مسکو مستقل از نظر تهران، تصمیم خود را برای بازیکردن کارت حذف ایران به ازای توافق در سوریه، گرفته باشد».
روز جمعه ۱۱خرداد واسیلی نیبنزیا سفیر دائمی روسیه در سازمان مللمتحد از توافقی برای خروج نیروهای خارجی از جنوب غربی سوریه خبر داد. وی در پاسخ به این پرسش که آیا اخبار مربوط به توافق روسیه و اسراییل برای خروج نیروهای رژیم ایران از مرز سوریه با اسراییل درست است، گفته است: «من اخباری را از طریق رسانهها درباره توافق عدم مداخله در جنوب غرب سوریه شنیدهام و این توافق آن گونه که من درک کردم حاصل شده است. اما تا زمانی که این توافق اجرایی نشود من نمیتوانم پاسخی بدهم اما میدانم طرفهایی که در رسیدن به این توافق دست داشتند از نتیجه آن رضایت دارند».
روز ۱۳خرداد «عبدالقادر عزوز» مشاور دولت سوریه در گفتگو با شبکه الغد گفت در مورد تخلیه بلندیهای جولان و مناطق هم مرز با اسراییل از نیروهای خارجی، مذاکراتی در جریان هست اما اگر به نتیجه نرسد، « هیچ گزینهیی جز اعمال زور نظامی نمیماند». وی افزود مذاکرات روسیه و اسراییل درباره جولان با اجازه ما صورت گرفت. دمشق نمیخواهد جنوب سوریه به پایگاه گروههای تروریستی یا اسراییل تبدیل شود.
همزمان سعدالله زارعی از کارشناسهای رژیم در یک برنامه تلویزیونی به یک نمونه از اختلافهای استراتژیک رژیم آخوندی با روسیه در جنوب سوریه اشاره کرد و گفت: «استراتژی روسیه در منطقهیی که سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی در آن قرار دارند این است که درگیری نباشد و توصیه آنها به ما و اسراییل اجتناب از درگیری است».
به این ترتیب روشن میشود که خواسته روسیه عقبنشینی رژیم و مزوردانش از جنوب غربی روسیه است. رسانههای خبری در این زمینه گزارش دادند که نیروهای رژیم و مزدوران حزبالشیطان باید از دو استان درعا و قنیطره در جنوب غربی سوریه عقب نشسته و تا شعاع ۶۰کیلومتری بلندیهای جولان را خالی کنند.
این همان منطقهیی است که در ۲۰اردیبهشت ماه گذشته نیروهای رژیم در آن مورد حملات سنگین هوایی اسراییل قرار گرفتند.
وزیر دفاع اسراییل گفت که در این حمله تمام زیرساخت و پایگاههای رژیم ایران را در سوریه با ۲۷هواپیمای جنگی و ۷۰موشک هدف قرار داده است. این بزرگترین و جدیترین درگیری تا به امروز و بزرگترین حملات هوایی اسراییل از جنگ ۱۹۷۳تا کنون بوده است. خامنهای تلاش کرد صدای آن ضربات و تلفاتش را در نیاورد.
دو روز قبل از حملات اسراییل به نیروهای رژیم در جنوب سوریه رسانههای خبری گزارش داده بودند که پوتین در ملاقات روز ۱۸اردیبهشت با ناتانیاهو (همان روزی که آمریکا از برجام خارج شد) گفته است که اسراییل حق دفاع از خود دارد. بعد از این حمله نیز اسراییل اعلام کرد که پیشاپیش به روسیه خبر داده بود که دست به این حملات خواهد زد. البته این مسأله قابل پیشبینی بود چون آسمان سوریه در اختیار کامل روسیه قرار دارد و روزنامه الشرقالأوسط نوشت که آنچه که قابلتوجه بود این مسأله بود که روسیه حاضر به حمایت هوایی از نیروهای مورد حمله قرار گرفته رژیم نشد.
اکنون برخی از خبرها حاکی از آن است که تخلیه رژیم و نیروهایش از جنوب سوریه صورت گرفته است و برخی از خبرها چنین تخلیهیی را رد میکنند اما حتی اظهارات ولید معلم وزیر خارجه بشار اسد که روز ۱۲خرداد حصول توافق در مورد خروج نیروهای رژیم از جنوب سوریه را رد کرد اما در جریان بودن چنین مذاکراتی را رد نکرد بسیار گویا بود. او درخواست کرد که ما به ازاء عقبنشینی رژیم از جنوب، آ«مریکا نیز پایگاه خود در منطقه التنف در جنوب سوریه را تعطیل کند.
بنابراین میتوان گفت با توجه به اینکه حرف نهایی را در سوریه، مسکو میزند و نه آخوندها، نشانهها حاکی از انجام یا در آستانه انجام بودن خروج نیروهای رژیم و مزدورانش از جنوب سوریه است.
اظهارات پاسدار شمخانی که گفته بود رژیم در جنوب سوریه حضور ندارد را میتوان اعلام تبعیت رژیم از خواست عقبنشینی در جنوب سوریه دانست. شمخانی گفت:
«ما اصلاً در آن منطقه حضور نداشتیم وانگهی با هر تصمیم روسیه که در جهت مبارزه با تروریسم باشد، موافقیم و از برقرای کنترل مجدد ارتش سوریه بر این منطقه حمایت میکنیم!»
بنابراین آنچه از این اظهارات و تحولات حتی در محتاطانهترین تحلیل نتیجه میشود این است که استمرار حضور رژیم در سوریه با شکل و آرایش سیاسی و نظامی که تا کنون وجود داشته با منافعی که روسیه دنبال میکند در تضاد است و در نتیجه همین اختلاف رژیم در حال عقب رانده شدن در سوریه و پسروی در جایی است که عمق استراتژیک رژیم تلقی میشود و خامنهای برای نفوذ و ابقای نفوذش در آنجا، به بهای گسترش فقر و ویرانی در ایران، میلیاردها دلار خرج کرده و هنوز هم خرج میکند. و این البته شکست بزرگی برای رژیم در سوریه و سیاستهای کلان رژیم محسوب میشود.
دوم یمن:
و در یمن، رژیم و مزدورانش در آستانه شکست کامل قرار گرفتهاند تا جاییکه مارتین گریفیث نماینده سازمان ملل در یمن روز ۱۴خرداد رسماًً به مزدوران رژیم اعلام کرده تنها راه برای آنها یا پذیرش رسمی شکست است یا خروج بیقید و شرط از بندر حدیده گلوگاه رژیم در یمن!
اکنون به قطعیت رسیده که رژیم در حال مذاکره با ۴کشور اروپایی فرانسه، انگلیس، آلمان و ایتالیاست که محور و مضمون آن عقبنشینی در یمن است. روزنامه الشرقالأوسط این موضع عراقچی را «پذیرش مذاکره هنگام شکست توصیف کرد» و نوشت:
«در حالیکه نیروهای دولت قانونی یمن به سوی شهر و بندر استراتژیکی الحدیده که برای متمردین یمنی اهمیت زیادی دارد پیشروی میکنند، رژیم ایران ابراز علاقه کرده که میخواهد بر سر پرونده یمن مذاکره کند. با پیشروی نیروهای ائتلاف عربی به سوی بندر استراتژیکی حدیده و شکست محتوم همپیمان این رژیم یعنی شبهنظامیان حوثی، گفتگو بر سر یمن چیزی جز شکست نیست».
نیروهای تحت الحمایه رژیم در یمن یعنی حوثیها، در سراشیب شکست افتادهاند و پیوسته در حال از دست دادن مناطق تحت تصرف خود میباشند و رژیم تلاش میکند قبل از اینکه اوضاع در یمن بهلحاظ نظامی کاملاًً یک طرف شود، حداقلهایی را که هنوز میتواند در آنجا حفظ کند، نجات بدهد.
سوم عراق:
در عراق هم پس از شکست رژیم، با تمام «دلارپاشیهایش در کف خیابانها!» برای خرید رأی مردم عراق،
و با تمامی تلاشهای قاسم سلیمانی برای شکل دادن ائتلافی از نیروها و جریانهای تحتامر خودش جهت تشکیل یک ائتلاف وابسته به خود، برای تشکیل دولت آینده عراق به نتیجه نرسید.
نشانهها حاکی از تشکیل دولت توسط حیدر عبادی با محوریت نیروهای صدر و شراکت علاوی است و این با توجه به جو اجتماعی عراق که شدیداً علیه رژیم است و همچنین حضور آمریکا در آنجا، با قطعیت میتوان گفت: شیب تحولات در عراق هم بر ضد رژیم است.
دیگر عوامل جهانی چه نقشی در تعادلقوا دارند؟
نگاهی به مجموعهاین تحولات یعنی تحمیل عقبنشینی از جنوب سوریه به رژیم و شکست در عراق و یمن، گویای وضعیت جدیدی در منطقه است. اینک روشن شده تا آنجا که به عوامل خارجی برمیگردد، سمت و سوی تحولات منطقه به زیان رژیم و در جهت ضربه زدن به پایههایی است که خامنهای آنها را عمق استراتژیک نظام خود میخواند.
تصویر این وضعیت جدید اما زمانی کامل میشود که سایر عوامل جهانی را نیز به این تابلو اضافه کرد.
واقعیت این است که خواست توقف سیاستهای مداخلهجویانه و تروریستی رژیم در منطقه و خروج نیروهای آن با همه مزدورانش از کشورهای منطقه یک خواست جهانی است که هم آمریکا، هم اروپا و هم کشورهای عربی با قطعیت تمام خواستار آن هستند.
وارد کردن این خواسته قوی جهانی تصویر کنونی وضعیت رژیم در منطقه و چشماندازهای آن را بیش ازپیش روشن میکند و به بسیاری از ضد و نقیض گوییهایی که دستگاه تبلیغاتی رژیم یا سایر منابع ذینفع در منطقه پراکنده میکنند پاسخ میدهد.
مثلاً این درست است که اکنون بحث از خروج نیروها و مزدوران رژیم از جنوب سوریه است. اما وقتی به خواست جامعه جهانی که عقبنشینی کامل نیروهای رژیم از این کشور است توجه کنیم روشن میشود که سمت و سوی تحولات بسا فراتر از تخلیه نیروهای رژیم از یک منطقه، و انجام یا عدم انجام آن؛ بلکه جارو کردن کل رژیم را از سوریه هدف قرار داده است. بیرون کشیدن رژیم از سوریه یکی از شروط ۱۲گانهیی است که وزیر خارجه آمریکا در ارائه استراتژی جدید این کشور در رابطه با رژیم آخوندی روی آن اصرار دارد.
باز در مثال دیگر میتوان گفت این درست است که روسیه در سوریه نقش هژمونیک دارد و حضور نیروهای در سوریه تا حدودی به پیشبرد سیاستهای آن کمک میکند ولی باز در اینجا نیز با وارد کردن همان خواست قوی جامعه جهانی برای توقف دخالتهای رژیم در منطقه روشن میشود که روسیه در سوریه و فعال مایشاء نیست و در آنجا باید بین تندادن به این خواست جامعه جهانی از یک سو و ادامه همکاری با رژیم آخوندی دست به انتخاب بزند. بالاخص اینکه در سوریه معضل جدی پناهندگان سوری در اروپا نیز روی میز جامعه جهانی است که روسیه باید به آنها پاسخ بدهد. با توجه به مسأله مبرم ۵میلیون آواره سوری که در کشورهای مختلف و بهخصوص در اروپا پراکنده شدهاند و بهطور بالقوه یک خطر امنیتی را شکل میدهند، ضروری است مسأله سوریه بهنحوی که این آوارگان بتوانند به میهنشان برگردند حل و فصل شود.
دیگر عوامل منطقهای، چه نقشی در تعادلقوا دارند؟
در همین رابطه نقش کشورهای منطقه از جمله عربستان و اردن و امارات و اردن را هم باید در نظر گرفت. فشار همه این عوامل در جهت اخراج رژیم از سوریه است، بنابراین در حال حاضر اساساً در تعادلقوای موجود خواست جامعه جهانی به جارو کردن نیروهای رژیم از منطقه گرایش دارد.
نقش تعیینکننده عامل ایرانی در فروپاشی عمق استراتژیک خامنهای
در کنار تمامی این عوامل و چه بسا بالاتر از تمامی عواملی که تا کنون بر شمرده شد، باید به نقش مردم ایران نیز در این معادله نظر انداخت.
باید دید چگونه مردم ایران، با قیام خود، سیاست منطقهیی آخوندها را در وضعیتی قرار میدهند که از هر طرف که بازی کند، میبازد!
شاید مهمترین عاملی را که باید در عقبنشینی رژیم در منطقه، در نظر گرفت، فشار مردم ایران است که بهشدت با ماجراجوییهای منطقهیی آخوندها در تضاد هستند و این تناقضی است که تا آخرین لحظه عمر رژیم، گریبانگیرش خواهد بود، چرا که از سویی وضعیت انفجاری در داخل ایجاب میکند رژیم به دخالتهایش در منطقه و بهقول خودش به عمق استراتژیکش بیش از پیش نیاز داشته باشه و تلاش کند که بیشتر از قبل، جاپای خود در این کشورها را محکم کند و از سوی دیگر همین سیاست، باعث ایجاد تنشهای جدی اجتماعی در داخل جامعه و رابطه مردم با حاکمیت شده است
این وضعیت از فردای قیام دیماه وارد مرحله جدیدی شده است.
آری. اوجگیری قیام مردم ایران از یک سو و تغییر سیاست مماشات از سوی دیگر، تعادلقوای جدیدی را در منطقه و عرصه بینالمللی به زیان رژیم شکل داده است. وضعیتی که میتوان آن را اینگونه خلاصه کرد:
اولاً: به گفته خامنهای، عمق استراتژیک و حضور در سوریه و یمن و عراق بهخاطر آن بود که رژیم مجبور نشود با دشمن در خیابانهای تهران و همدان و اصفهان و... روبهرو شود، اما آنچه که او از آن میترسید، اینک واقع شده و دشمن که همان مردم به جان آمدة ایران و مقاومت سازمان یافته ایران باشد، با قیام دیماه در خیابانهای بیش از ۱۴۰شهر ایران حضور پیدا کرده و پس از آن هم هر روز در شهرهای سراسر کشور حضور خود را به رخ آخوندها میکشد! یعنی به بیان سادهتر، خامنهای بهقول خودش در سوریه و... میجنگید که ناگزیر از جنگ در شهر و خیابانهای ایران نباشد، کابوسی که اینک گریبانش را گرفته و مردم در سراسر شهرهای میهن به جنگ با دیکتاتوری فاشیستی آخوندها برخاستهاند! و خامنهای ناگزیر از جنگ در داخل است و مردم فریب دجالبازیهای آخوندها در خارج مرزها و دفاع از حرم و... را نمیخورند.
ثانیاً: بیرون آمدن از سوریه و یمن و... دیگر یک امر اختیاری و به انتخاب رژیم نیست، بلکه واقعیتی است که به رژیم تحمیل شده است!
ثالثاً: همگان میدانند و به چشم خویش دیدند که ادارهٔ یک جنگ خارجی بهلحاظ اقتصادی پشت قدرتی مثل ابرقدرت شوروی را در افغانستان شکست، اینک و در شرایطی که بحران اقتصادی کارد را به استخوان مردم ایران رسانده، استمرار الیالابد جنگ برای رژیم آخوندها در این کشور و آن کشور اصلاً آسان نیست، بهویژه در شرایط انفجاری کنونی جامعه و در شرایطی که حلقهدار تحریمهای بینالمللی هم هر روز بر گرد خامنهای تنگتر میشود و رژیم در چنین شرایطی باید بار و هزینه ادارهٔ جنگ خارجی را هم بدون دلارهای سیاست مماشات به دوش بکشد.
نتیجه: مجموعهاین عوامل داخلی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منطقهیی و بینالمللی گویای به سراشیبی افتادن رژیم در تعادلقوای منطقهیی است و همه این عوامل حکم میکنند که موقعیت رژیم در سراسر منطقه روزبهروز ضعیفتر و شکنندهتر شود.