قرنی ورق میخورد و مادران به نوروزها گل میدهند. گلدانها در پی دستان مادران به صف شدهاند. مادران، عشق خفتهٔ شهر را بیدار میکنند. مادران خاطرههای آواره را خبر میکنند.
مادران دست برنمیدارند. مادران کوتاه نمیآیند. مادران روز و شب ندارند. مادران فرصتها را برای دادخواهی شکار میکنند.
مادران میدانها را خالی نمیکنند. مادران عرصه را بر بیدادگستر اشغالگر تنگ میکنند. مادران ایران را بیدار میکنند.
مادران از مناسبت تا مناسبت در تکاپو و رفت و آمدند. مادران درست سر مناسبتها میرسند. مناسبتها میدانند مادران تنها و خالییشان نمیگذارند. مناسبتها میدانند مادران رهایشان نمیکنند. مناسبتها میدانند هیچ موقع خالی نیستند؛ مادران و دادخواهان پشت سر مادران پرشان میکنند.
مادران تمام نشانیهای رد خون ۴۳سال را بلدند. مادران خاکها و سنگهای شهید را دامندامن بر فلات ایران میگسترند.
کجای ایران مادری نیست که با دامندامن شقایق به خیابان نیامده باشد؟ کجای ایران مادری هست که از زندانها نگذشته باشد؟ زندانهایی که مادران با خاطرههایشان، سیلوارهها از آنها به شهرها بردهاند. شهرهای خیس از باران خون و آبشار ژاله.
قرنی ورق میخورد و مادران ستارهپوش، شب تیرهناک را از سر شهرها برمیدارند. ستارههای دنبالهدار چون گیسوان آبشاران بر صخرههای صامت و صلب فرود میآیند. این همان کوبش طنین بیداریست که مادران با آن، امان از مسلط اشغالگر ولایی بریدهاند.
قرنی ورق میخورد و حالا نوروز، تخت فیروزیِ عهد و میعاد و پیوند و میثاق مادران شده است. اینگونه، ایران میعادگاه دادخواهان میشود. بذر عهدی که مادران در نوروز میافشانند، بادهای دادخواهی به تمام شهرها خواهند برد. این بذر، حرف و نداییست که پارههای آتش، گر میدهندش.
قرنی ورق میخورد؛ مادران دست میفشارند و متحد میشوند. ایران دادخواه میداند مادران سالهاست که «سر از سجادهها برداشتهاند».
مادران
برکت زمیناند... !
مادران
آبشارانند... !
وقتی بیداری
زیباییِ شهر را خبر میکرد،
تکثیر عشق را
همزاد تو یافت؛
در نصفالنهاری که قرن را ورق میزند... !
قرنی ورق میخورد.
رو در و دیوار ایران
بنویسین با ستاره:
عاقبت مادر ایران
گل خورشید و میاره... !