شاید ویلیام شکسپیر در قرن ۱۵ میلادی نمیتوانست چنان دوراندیشی و تصوری داشته باشد که کوتاهترین عبارت فلسفی ـ انسانیاش را در خطکشی میان «بودن یا نبودن»، در میادین اوکراین و سیاست کنونی جهان در قبال آن متجلی ببیند. شکسپیر در نمایشنامهٔ معروف «هملت» از زبان وی در وصف کشاکش تاریخیِ «خیر» و «شر» و «اصالت» و «ابتذال» میگوید: «بودن یا نبودن؛ مسأله این است».
امروزه جنگ در اوکراین، تجلی «بودن یا نبودن» و تمیزدهندهٔ سیاست جهان و وجدان انسان شده است. عاملی که این نمونهیابی را نادر و نایاب میکند، نقش رهبری و مقاومت میلیونها مردمی است که حضور یکپارچه و همبستگی ملی در میادین نبرد را در اوکراین رقم زدهاند. این نقش مشترک تأملبرانگیز است؛ چرا که این نقش مشترک، یکی از بزرگترین قدرتهای سیاسی و نظامی جهان فعلی را در زمین متوقف نموده است. این نقش که اکنون تمیزدهندهٔ سیاست جهانی[چالش میان منافع قطب سیاسی با منافع انسانی] و وجدان انسانی[چالش میان «بودن» یا «نبودن»] شده است، تأمل در مبانیاش را مجاب میکند.
ما انسانها در مراجعه به جهانبینیها همواره به یک پرسش برمیخوریم: فلسفهٔ تاریخ چیست؟ هدف از پاسخ به این پرسش، شناخت سمت و سوی نهاییِ تاریخ حیات بشر است. جهانبینیها هر یک پاسخی فلسفی و علمی و ایدئولوژیک دارند؛ اما در این یادداشت میخواهیم نقش تشخیص سمت و سوی درست تاریخ را در آینهٔ اوکراین بنگریم. پس پرسش این میشود که «سمت و سوی درست تاریخ» چیست؟ پاسخ این است: انتخاب، اختیار، آزادی.
در اوکراین این سه اصل با «منافع ملی» بههم آمیخته شدهاند. آیا فقط در اوکراین چنین اتفاقی رخ داده است؟ آیا جنگهای پیشین استعماری و تجاوزگرانه، با مردمان مغلوب کشورها چنین نکردهاند؟ چرا. ولی تفاوت در اوکراین این است که ملتی در همبستگی میلیونی و با رهبریای که سمت درست تاریخ را تشخیص داده است و در صحنهیی لحظه به لحظه در برابر دید جهانیان، جبههیی شکل دادهاند که «وجه انسانی» آن بر «منافع سیاسی میان دولتها» مرجح شده است. از این رو ولادیمیر زلنسکی هم دیگر در دایرهٔ منافع قطبهای جهانی به سبک و سنگین کردن منافع یک حکمران و سیاستمدار پراگماتیست روی نیاورده، بلکه بر «انتخاب، اختیار، آزادی» و پیوند آن با «منافع ملی» تکیه داده است.
این است نقش رهبری سیاسی که از یکطرف نیروی قدرتمند عاطفی، ملی، انسانیِ ذخیره شده در فرهنگ بالندهٔ مردم را سمتوسو میدهد و از طرف دیگر سیاست زدوبند جهانیِ رایج را دچار چالش میان منافع قطب سیاسی و منافع انسانی میکند. در چنین عرصهٔ آمیخته با اضطرار و بحران، وجه برجستهٔ این رهبری سیاسی، فعالیت بهموقع و هوشیارانهٔ بینالمللی در بالاترین سطوح سیاسی و مهمترین پارلمانها، در ارتباط زنده با مردم اوکراین و اروپا و اجتماعات عظیم در بزرگترین شهرهای این قاره است.
ولادیمیر زلنسکی تبارنامهٔ رایج جهان سیاست و منافع متقابل آن را در اوکراین متوقف کرده و گویی از یک متد تکراری میان قدرت غالب و ناگزیریِ مغلوب در جنگها خروج نموده است. همین بههم زدن توازن در دهههای متمادی میان قدرتهای غالب و ملتهای مغلوب، فرقان سیاست جهانی و برانگیختگیِ وجدان انسانی شده است.
پناه جستن به تفسیرهایی مبنی بر «جنگ امپریالیستها» در اوکراین، نخست نادیدن سمت درست تاریخ با نقش میلیونیِ مردمی مسلح به فرهنگ بالندهٔ مقاومت در برابر ظلم فاحش و سپس درجا زدن در ادبیات کهنه و بیات شده برای تفسیرهای کودکانه در همسویی با راست ارتجاعی است.
رهبری و مردمان اوکراین در ادامهٔ مسیر باز هم با چالشهای متعدد روبهرو خواهند شد. آنان اما تا همین الآن یک مدیریت و درس قویِ انسانی را منطبق بر سمت درست تاریخ به ملتهای جهان یادآوری نمودهاند. از این رو سرنوشت این هماوردی هر چه که باشد، هیچ عاملی نمیتواند از فراگیری و نفوذ و رسوخ این درس حماسی و انسانی در گنجینهٔ بشری برای تحقق «انتخاب، اختیار و آزادی» جلوگیری کند.