مجاهدین، خط قرمز خمینی
خمینی که سالیان پیش از به قدرت رسیدن، سازمان مجاهدین خلق ایران و رهبری آن را میشناخت، میدانست مجاهدین تنها دشمنان دیرپای او در مسیر کسب قدرت تمامعیار و مطلقه خواهند بود. از این رو در سال۴۹ حاضر نشد، در برابر دیکتاتوری شاه، حتی یک حمایت خشک و لفظی از آنان بهعمل آورد. او بهرغم توصیهٔ اکید آقای طالقانی حاضر نشد با حمایت از آنها، دولت وقت بغداد را به آزادی مجاهدینی که در زندان عراق بودند و در صورت استرداد به ساواک جان و اطلاعاتشان به خطر میافتاد، ترغیب نماید.
اقدامات خمینی برای حذف مجاهدین از صحنهٔ سیاسی ایران
دجال قرن دریافته بود که نیرویی مسلمان، مترقی و انقلابی و در کانون توجه نسل جوان ایران را اگر آزاد بگذارد بهسرعت ریشه خواهند دوانید؛ چرا که وجود و فعالیت آنان مغایر با تئوری ضدایرانی و ضداسلامی ولایت فقیه و قدرتطلبی خمینی بود. او میخواست کار ناتمام شاه را در مورد نابودی تمامعیار مجاهدین به اتمام برساند. برای رسیدن به این منظور به چند اقدام موازی دست زد:
تکفیر مجاهدین با برچسب منافقین
خمینی با پا گذاشتن بر جای پای کلیسای قرونوسطا، و دستگاه عریض و طویل انگیزیسیون، اصلیترین اپوزیسیون خود را تکفیر کرد و به آنها برچسب «منافق» زد.
رهبر مقاومت، مسعود رجوی در «استراتژی قیام و سرنگونی، سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور» به تاریخ ۳۰دی۸۸ در این باره مینویسد:
«چکیدهٔ حرف خمینی که بعداً هم صدها و هزارانبار توسط سران و سردمداران و دژخیمان و مزدوران رژیم و حکام شرع و دادستانهای ارتجاع و رؤسای قوه قضاییه او تکرار شد این بود که مجاهدین بدتر از کفار و دشمن اصلی این رژیم هستند. بهعنوان مثال رئیس دادگاه ارتجاع در شهر بم هنوز یک ماه از حرفهای خمینی نگذشته، رسماًدر ۲مرداد۵۹ نوشت و مهر کرد که:
«مجاهدین خلق به فرمان امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچگونه احترام مالی ندارند، بلکه حیاتی هم ندارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی به شکایت دروغی آنها وقعی نگذارد».
بنگرید که این یک مقام قضایی رژیم آخوندهاست که نزدیک به ۳۰سال پیش، بدون اینکه مجاهدین کمترین خشونت و یا حتی یک شلیک کرده باشند، میگوید به فرمان خمینی مجاهدین حرمت حیات هم ندارند.
دژخیم مزبور که آخوندی به نام علامه بود این را در جواب شکوائیه یک کتابفروش هوادار مجاهدین در شهر بم مینویسد که مزدوران ارتجاع به کتابفروشی او حمله نموده و آن را تبدیل به ویرانه کردهاند. حتی تعداد زیادی قرآن را هم پاره نموده و پولهای آن را هم به غارت برده بودند».
ابزار تکفیر خمینی برای مشروع کردن کشتار مجاهدین برچسب ناچسب «منافقین» بود.
این برچسب بعدها با شروع مقاومت انقلابی مسلحانه، با مارکهایی مانند «باغی»، «یاغی» و «طاغی» و بعد از قیام آبان۹۸ با اتهام «اشرار» تکمیل شد. هدف از این تکفیر از همان آغاز مشروع کردن شکنجه و کشتار آنها با حربهٔ دین بود. او آشکارا فتوای مهدورالدم بودن مجاهدین را داد.
ولع خمینی برای چسباندن برچسب «منافقین» به فرزندان پاکباز خلق، آنچنان بود که با یک فقره تحریف و دروغگویی آشکار مدعی شد که «ما سورهٔ منافقین داریم اما سورهٔ کفار نداریم. سورهٔ منافقین داریم که برای منافقین از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید» (صحیفهٔ خمینی. ج۱۲ ص۲۰۱)
شکنجه و کشتار مجاهدین به جرم ایستادگی بر مواضع انقلابی
از اقدامات دیگر خمینی این بود که زندانها و شکنجهگاههای بهجا مانده از نظام سلطنتی را دست نخورده، تحویل گرفت، آباد کرد، توسعه بخشید و با گماردن هارترین و تشنه به خونترین گماشتگان خود در زندانها مانند محمد محمدی گیلانی و اسدالله لاجوردی دست به یک انتقام جویی بیرحمانه از فرزندان رشید خلق زد. کسانی که تنها جرمشان ایستادگی بر موضع انقلابی خود بود.
قتلعام تابستان۶۷
در جریان کشتار تابستان۶۷ خمینی تصمیم به نسلکشی مجاهدین گرفت. او در حکم ۲۳۶کلمهای خود، آشکارا مهدورالدم بودن مجاهدین را مهر کرد. این حکم میخواست صورت مسألهٔ مجاهدین را از روی میز رژیم جمع کند. دفن دستهجمعی اجساد در گورهای بینشان، صاف کردن و ساختمانسازی بر روی محل گورها، به فراموشی سپردن نام شهیدان و سایر اقدامات رذیلانه در این راستا بود.
سیاست به فراموشی سپردن و سکوت عامدانه
پس از قتلعام تابستان ۶۷دستگاه تبلیغاتی نظام ولایت تصمیم گرفت، با سکوت عامدانه و سنگین در مورد مجاهدین و نسلکشی آنها، دست به پاک کردن حافظهٔ تاریخی از حضور آنها بزند. این یک سیاست معاویهوار برای تحریف و دگرنویسی تاریخ مطابق خواست خلیفهٔ ارتجاع برای نسلهای جدیدتر ایران بود؛ آنهایی که اساساً مجاهدین را ندیده و شناختی از آنها نداشتند.
نهادینه کردن حکم اعدام مجاهدین
نظام آخوندی، مجاهدین را به خط قرمز نظام تبدیل کرد. زیرا آنها حامل پیام سرنگونی بودند. وجودشان مساوی با لاوجود آخوندها بود.
علی فلاحیان در ۲۵تیر۹۶ در مصاحبه با حسین دهباشی بار دیگر بر این خط قرمز تأکید کرد و نشان داد که موضوع مجاهدین برای حاکمیت دستاربندان مشمول مرور زمان نمیشود:
«در رابطه با مجاهدین و تمام گروههایی که محارب هستند حکم حکم اعدامه ... اصلا امام فرموده... حکمش اعدامه... آقای موسوی (تبریزی) که دادستان کل انقلاب بود میگفت اصلاً محاکمه نمیخواد... معنا نداره ما محاکمه بکنیم... امام مرتبأ تأکید داشت که اینها مواظب باشید از دست تون در نروند... امام همیشه به تأکید میگفت احتیاط از این طرف بکنید... اینها حکمشون همیشه اعدامه. اصلاً حکم ولایی ایشون بود چه قبل این جریان ۶۷ و چه بعد».
او در جای دیگر تأکید کرد:
«این اولاً تو ذهن باشه که حکم اینها اعدامه حتی اگر حاکم شرعی هم حکم به اعدام نداده باشه خلاف کرده... پس این یاد همه مون باشه که منافق محارب حکمش اعدامه این فتوای هم امام بود هم حکمش... بحث بود که چه اونهاشون که اعدامی بودند و اعدام نشدند و چه اونهایی که اعدامی بودند ولی حکم اعدام نگرفتند یک گروهی؛ امام که نظرشون بود چرا نگه داشتید؟»
به پایان رسیدن تاریخ مصرف یک برچسب نخنما
پس از گذشتن ۴دهه از آن برچسب ناچسب به مجاهدین، بهوضوح روشن شده است که چه کسی منافق بود و در پوش دین و در پردهٔ ریاورزی ماهیت واقعی خود را پنهان کرد، به مردم ایران دروغ گفت. به وعدههای داده شد در زیر درخت سیب در پاریس وفا نکرد. در لباس فرشتهٔ آزادی قدم به ایران گذاشت و رویکرد یک ابلیس شقی را در پیش گرفت. مردم ایران دیدند بین قول و عمل چه کسی شکافی به بزرگی یک تاریخ دجالیت و شقاوت بود. در نقطهٔ مقابل وجدان بیدار مردم ایران مجاهدین را نیز آزمود. قدم صدق آنان را دید، فداکاری و مایهگذاری شگرف آنان را برای آرمان آزادی لمس کرد. ظرفیت شگفتشان را برای تحمل رنجهای طاقتشکن انقلاب سنجید. بهچشم دید که مجاهدین به آنچه گفتند، عمل کردند و میکنند. اینک ۱۲۰هزار ستاره سرخ؛ اینک اشرف۳ و نسلی با ۴دهه مقاومت خونبار.
اکنون حتی برای مأموران وزارت بدنام و قلم به مزدان رسانههای حکومتی نیز صرف نمیکند که اصطلاح به نخنما و به گور سپرده شدهٔ «منافقین» را بازمصرف نمایند؛ برای اینکه نوشتهٔ آنها در فضای مجازی اعتبار کسب کند و ناخوانده حذف نشود، مجبور هستند از اصطلاح «مجاهدین خلق» استفاده کنند.
***
آری، «مجاهدین خلق، اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است»؛ منطقی که با کشتن حل نشد، بلکه ترویج شد.