برای آدمی مثل من که سال۶۷ یازده سال بیشتر نداشتم، اون سال یه سال سیاه و پُر درد بود، چرا که شاهد پرپر شدن ۳۰هزار انسان بیگناه، اونم فقط بهخاطر "نَه گفتن"به حکومتی غیرانسانی و"حاضر گفتن" به آرمانشون بودم.
به قول مادر بزرگم "قَرَه ایل" (سال سیاه در زبان تُرکی) که هیچوقت نتونستیم بُغض اون سال رو سیر گریه کنیم...
گریه؟!
اصلاً با کدوم چشمها میشد و میشه اون روزهارو گریه کرد؟
اما بعد این همه سال مخصوصاً از قیام دیماه ۹۶تا به امروز که بیشتر فکر میکنم، میبینم که اون روزها نه تنها سیاه نبود، بلکه سال پاشیدن «بذر» به دست همون آدمایی بود که امروز به درخت تنومندی تبدیل شده و بیش از هر زمان دیگهای به نور و روشنایی و آزادی نزدیکه...
از "میراث ۶۷" اسم بردم.
اگه خوب به سرزمینمون ایران نگاه کنیم، میبینیم که گوشه گوشه این مرز پرگهر، پر از میراث فرهنگی و تاریخی، پر از کتیبهها و سنگ نوشتههای به جا مونده از دورههای مختلفه.
اما میراث ۶۷ رو کجاها باید پیدا کرد؟
درست حدس زدید، جای همیشگی و جادوانه این میراث، نه روی صخرهها و سنگ نبشتهها و کتیبهها بلکه توی قلب مردم همین فلات گسترده حک شده و پس از این سالها فکر میکنم به همه ثابت شد که چرا اون آدما از همه خواستههاشون گذشتن تا یه چیز رو برای مردمشون به ارمغان بیارن،
آزادی رو...
«آزادی»
کانون شورشی جوانه ـ کرمانشاه ۱۷مرداد۹۹
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است