یک آدرس سرراست
تشکیل بهاصطلاح دادگاه محاکمهٔ رهبری مقاومت ایران و مسؤلان و کادرهای مجاهدین از سوی دستگاه قضاییهٔ تحتامر خامنهای، برگی از احتضار بیش از پیش موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم آخوندی و نیز آدرس سرراست، واضح و روشن اصلیترین هماورد و تهدید نظام ولایت فقیه در موقعیت کنونی ایران میباشد.
چرا الآن؟
در همان دقایق اولیهٔ انتشار خبر که طنز توأم با بلاهت آن برجستهتر از خود خبر بهنظر میرسید، پرسش این بود که چرا الآن؟ وقتی لیست و عکس مدعیان و شاکیان مشخص شد، این پرسش بیشتر قوت گرفت که این جماعت دستبوس دیکتاتور و لیسندهٔ پوتین پاسداران که سالهاست در معیت نظام آخوندی هستند؛ پس چرا چند سال پیش یا چند ماه پیش یادشان نیفتاد که شکایتی هم دارند و عریضهای هم باید علیه مقاومت ایران و رهبری آن بنویسند؟ چرا زودتر به مخیلهٔ سپرده شده به جلادان قضاییهشان نزد که عمرشان هدر رفته و فریبخوردهاند و باید شاکی شوند؟ بگذریم که جلادان برپا کنندهٔ این سیرک برای شعور بیرون از سیرکشان جایی را باز نکردهاند که از آنها بپرسد:
چرا این جماعت یکباره یادشان آمد که در جوانی و و میانسالی فریبخوردهاند؟ مگر در حقوق قضایی و حقوق بینالملل جایی برای کسی که از عقلش درست استفاده نکرده که فریب نخورد، محلی از اعراب وجود دارد؟ بگذریم که مغبونان تحقیر شده توسط قضاییهٔ خامنهای لابد در خاطرشان هست که جز آنان هم بودند کسانی که به مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوستند و هر کدامشان که حتی یک ماه بعد هم پشیمان شد، راهش را کشید و رفت و هیچ کسی هم مانعش نشد. و بودند و هستند بسیاری دیگر که بیش از سه دهه ماندند و هنوز راه مبارزه برای سرنگونی نظام ولایت فقیه را میپویند.
این همه گواهی
با یقین بر این امر مسلم که اینان را کارگزاران سیاسی و قضایی آخوندی در شرایط خاص کنونی ـ که شرح خواهیم داد ـ به صف و به خط کردهاند، پرسش از اینان این است که:
چرا سال اول و سال دوم و سال سوم و تا حتی ۱۵سال متوجه فریب خوردنشان نشدند و اسناد مکتوب تکتکشان هم هست که با اختیار و با انتخاب مختارانه به نزد مجاهدین آمدند.
چرا در تابستان ۱۳۶۹ پس از ماجرای عراق و کویت که رهبری مقاومت فراخوان به انتخاب زندگی آینده به همگان داد و شماری از همراهان همینها سراغ زندگیشان رفتند، اینان نرفتند و باز هم مختارانه در ارتش آزادیبخش ماندند؟ چرا اینان در فراخوانهای دیگر رهبر مقاومت مثل فراخوان قبل از شروع جنگ آمریکا و عراق مبنی بر انتخاب مجدد مسیر زندگی شخصی یا ماندن در مبارزه، صف ارتش آزادیبخش را ترک نکردند؟
از این نمونه پرسشها برای روشنگری پیرامون چنین سیرک مبتذلی بسیار است؛ پرسشهایی که برای هر کدام اسناد کافی وجود دارد. ولی مهم، چراییِ پشت پردهٔ تشکیل آن است که رژیم آخوندی چنین ویترینی را جلو آن چیده است.
عکسالعمل یک شکست جهانی
یکی از علتهای اصلی تشکیل چنین ویترینی، شکست و محکومیت بینالمللی کلیت نظام آخوندی در دادگاه محاکمهٔ دیپلمات ـ تروریستش اسدالله اسدی است. علتی که در اطلاعیهٔ رهبری مقاومت تشریح شد.
عطف به احکام و اسناد همین دادگاه که مزدوران نظام آخوندی را در خارج کشور به هول و ولا انداخت، رژیم آخوندی تلاش دارد با چنین بهاصطلاح دادگاهی، دل دستآموزان و کارتهای بازیگرش را گرم کند. ولی به دلایلی که در چند پرسش بالا اشاره شد، نشان داد حقیقتاً هیچ چیزی جز مغبونان گرفتار در دستان جلادان را در چنته ندارد.
این ویترین قرار است چه چیزی را بپوشاند؟
این بلوف رژیم یک برگ کاملاً سیاسی از روی وحشت نسبت به شتاب یافتن و سمت و سو گرفتن تحولات سیاسی و اجتماعی علیه تمامیت جمهوری اسلامی است. تحولات داخلی و بینالمللی که از هر طرف که بچرخند، ثمرهٔ سیاسیشان به سود مقاومت سازمانیافته با محوریت مجاهدین خلق است. چه نشانههایی آشکارتر از موقعیت و مختصات کنونی رژیم آخوندی، میتواند گویای پشت پردهٔ چنین ویترینی باشد؟ نشانههایی که تیکتاک بمب انفجاری جامعه ایران و نیز تهدید بالفعل مقاومت ایران را علیه نظام آخوندی گواهی میدهند. کافیست این نشانهها بر سردر ورودی ساختمان دادگاه فرمایشی و تجویزی خامنهای نصب شوند تا حضار و مستمعین و خوانندگان و بینندگان گزارشات دادگاه، حواسشان باشد که پشت پردهٔ چنین سیرکی از چه قرار است. دستگاه پروپاگاندای آخوندی، قرار است با چنین ویترینی یا نمونههای بعدی، چنین نشانهها و واقعیتهای مسلم بین مردم و حاکمیت را تحتالشعاع قرار دهد؛ نشانهها و واقعیتهایی که مبنای «شرایط عینیِ» شورش و قیام و انقلاب در ایران رقم زدهاند و رژیم آخوندی را هیچ گریزی از تحقق «شرایط ذهنی» آن نیست؛ یعنی مقاومتی سازمانیافته و حاضر و ناظر بر شرایط عینی تحقق تغییر بزرگ رد ایران. این نشانهها و واقعیتهای مبین شرایط عینیِ انقلاب از این قرارند:
۱ـ جامعه ایران چنگ در چنگ خط فقر ۱۰ میلیونی شده که این خط فقر، قشر متوسط را آرام آرام کنار زده و رو به محو شدن سوق داده است. یعنی در ایران شاهد سقوط قشر متوسط و شتاب رشد طبقهٔ محروم و فقیر هستیم. این بنیاد شکل گرفته، اکنون بزرگترین تهدید و بمب زیر پوست شهرهای ایران است.
۲ـ گسترش نارضایتیهای اجتماعی در ایران آخوندزده همواره خصلت سیاسی و حسابرسی از حاکمیت آخوندی داشته و دارند. این نارضایتیها بهصورت تصاعد هندسی، مدام به گسترهٔ میلیونیِ جامعه ایران تسری یافتهاند؛ آنقدر که مقامات امنیتی رژیم یک روز نسبت به «بیرون زدن هیجانات انفجاری و ناهنجاریهای خطرناک» هشدار میدهند.
۳ـ پس از قیام آبان ۹۸ که رژیم را در درون شقه کرد و در منظر بینالمللی منزوی نمود، اکنون واقعیت پیش روی نظام ملایان، جامعهیی است که بر روی آن بنزین ریخته شده است. اجزای این جامعه را کارگزاران نظام آخوندی و رسانههایشان «کانونهای آشوب» توصیف میکنند.
۴ـ در گزارشات روزانه و هفتگی تلویزیون و رسانههای حکومتی هست که نیروهای نظامی رژیم بهطور مداوم از کشف سلاح و ورود آن به ایران خبر میدهند. برای حکومتی که بنزین انفجاری بر پیکر جامعه ریخته شده است، معنای سیاسیِ ورود عامل سلاح در معادلات بین حاکمیت و مردم چیست؟
۵ـ دستگاه تبلیغاتی و رسانهیی نظام آخوندی مدام از نقش مجاهدین در سازماندهی اعتراضات در «کف جامعه از میان لشکر جوانان بیکار و انبوه پسران و دختران سرگردان» خبر میدهند. بنابراین حاکمیت آخوندی اشراف دارد که ثمرهٔ تمام عناصر و عوامل اثرگذار در تحولات داخلی و بینالمللی، به سوی مقاومت سازمانیافتهٔ ایران با محوریت مجاهدین خلق سوق خواهد یافت.
۶ـ آیا چنین نشانهها و مختصات که جامعه ایران مبین آن شده، یعنی «شرایط عینیِ» انقلاب و تغییر بزرگ را مهیا نموده است، تعیینتکلیف نهایی دو جبهه را بین مردم و مقاومت ایران با حاکمیت ولایت فقیه گواهی نمیدهد؟ آیا نشانههای آن توفان سهمگین که در تقدیر نبردی ۴۲ ساله علیه ارتجاع قرونوسطایی بود، ظاهر نشده است؟ یقین کنیم که این نشانهها و این جبههبندی نهایی را خامنهای و کارگزاران اطلاعاتی و امنیتیاش خوبِ خوب دریافتهاند. در هفتههای اخیر هم در تبلیغات رسانهییشان بارها گفته و نوشتهاند که اگر دیر بجنبند «نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان»!
تاکتیکی مندرس
مشاهده میشود که چندین عامل سیاسی، اجتماعی، صنفی، طبقاتی، داخلی و بینالمللی به موازات هم دارند پیش میروند تا هستی و ساختار نظام آخوندی را درهم بپیچند. از این رو رژیم ملایان که تاکتیک صدور بحران درونی به خارج از نظام، تاکتیک مندرس شدهٔ جاری از خمینی تا خامنهای بوده است، چنین ویترینی را علم کرده است.
خواسته دیرین مقاومت ایران
نکتهٔ قابل توجه که رهبری مقاومت هم بر آن تأکید کردند، استقبال مقاومت ایران از تشکیل دادگاه بین مردم و مقاومت ایران با نظام ولایت فقیه است. این همان خواسته دیرین مجاهدین و مقاومت ایران بوده است. نمونههای پیشین در هر جای دنیا نشان داده است که قانون و حقوق همواره یار و یاور حقیقت یک پایداری پرشکوه برای آزادی میباشد. مجاهدین حتی در سالهای ۱۳۵۸ و ۵۹ و اوایل ۶۰ هم مدام خواستار رعایت قانون توسط خمینی و کارگزارانش بودند. این سنت همواره ادامه یافته و اکنون نیز که اهریمن آخوندی بهناگزیر و از روی درماندگی سیاسی، با پای خود به میدان آمده است، بهغایت از آن استقبال میشود.
میهنی شاهد
میهنی به گواهیِ قیامها، به رنجباری غارت شدن سفرهها و شکستن حرمتها و کرامتها، به حجم صداهای زنجیرشده در زندانها، به وسعت خاورانهایش، به بیکرانگیِ عواطف مادرانش، به لایزالی عشقش به آزادی و به شکستناپذیریِ پایداری و اراده و نبرد و عزمش برای سرنگونی تمامیت جمهوری اسلامی آخوندی، در آستانهٔ دادگاه عدالت برای استیفای حقوق بیش از ۹۵ درصد مردم ایران ایستادهاند. این گوی و این میدان!