چند روزی بود در خودم میپیچیدم و تمرکز نداشتم. حماسهٔ چند جانبه عزیز (مادر رضاییها) و ابعاد گوناگون شخصیت این شیرزن دریادل، ذهنم را آشفته و پریشان کرده بود. از یادآوری آن فیلم و آن دیدار تاثیرگذار با خواهر مریم، هم غرق غرور میشدم و هم از خودم شرمنده و خجل. بهخصوص آنجا که عزیز درباره نقشهمسیرش عذرخواهی کرد که «ببخشید من نتونستم بنویسم با خط خودم، واقعاً اصلاً دستهام جون نداشت». آتش گرفتم. خام بدم، پخته شدم، سوختم.
عاقبت، چاره را در برداشتن قلم و چکاندن جوهر دیدم.
به: قدیمیترین کانون شورشی تاریخ معاصر، پرسابقهترین چریک ایران زمین، عزیز رضایی،
تاریخ: ۲۶ آذر ۱۴۰۲
ای عزیز همه مجاهدین!
ای عزیز دلهای بیقرار آزادی!
و ای عزیز قلبهای مشتاق رهایی وطن!
سلام بر شما،
سلامی به تعداد تمامی شهیدان و یاران
و ستارگان آسمان
و برگ درختان
و قطرات باران
و ریگ بیابان،
و با تقدیم گرمترین درودهای انقلابی،
ای فرمانده والامقام،
فیلم دیدار خواهر مریم با شما را در سیمای آزادی دیدیم و سرشار شدیم. عجب دیداری و عجب ملاقاتی! چه خلوص و چه صفایی! چه عشقی و چه وفایی! چه کسی با چه کسی ملاقات میکرد! بهراستی که صحنه دیدار شما دو عزیز، فروغ چشمان همه دلدادگان و صاحبدلان بود. «نور علی نور» بود.
فروغ چشمی ای دوری ز تو دور
چراغ صبحی ای «نور علی نور»
ای قهرمان تحمل سختترین شکنجهها! ای بهزانو درآوردندهٔ شلاقها و کابلها! ای اسطورهٔ ثابت و ثبات در برابر آتش سیگار «ثابتی»ها! ای صاحب گوشهای ناشنواشده از سیلی «حسینی»ها! ای شرحهشرحهشده عزیزانت بهدست «لاجوردی»ها! ای بهسخرهگیرندهٔ ساواکیها و ای بههیچشمارنده واواکیها! ای تجسم «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»! ای شاهد جنایات دیکتاتوریها! ای شاهد زنده! ای شهید زنده! ای مادر شهیدان و ای فرزند راستین انقلاب دموکراتیک مردم ایران!
ما آن کف پاهای دوختهشده را دیدیم. رقعهای زرین و افتخارآمیز از ۵۲سال قبل، سندی مکتوب و گلگون از غرور یک خلق،
ای همزنجیر رهبر مقاومت در اتاق شکنجه! ای همشلاق «مادر کبیری»ها و «صمدیه لباف»ها! ای همکابل اسطورههای ایستادگی و «دختر غفاری»ها! برای از بین بردن آثار شکنجه با «سنگ پا» تلاش نکن! چه بیهده میکوشی؟! با همانها بساز! بساز و بسوز! با همانها بسوز و بسوزان و افشاگری کن! پس از نیم قرن دفن و کفن جانیان پهلوی دوباره باید نسل جوان را آگاه و هوشیار کنی، این هم امتحان دوباره تو و ماست، ای درد سینهسوز! ای آه شعلهور! ای قلب کینهدار!
ای تجسم بایستن و توانستن! أقدام تو تاج خوشه پروین است. شسع نعلین تو بر تارک فرقدین (۱). بوسههای همه مجاهدین و مبارزین نثار قدمت، بوسه نثار قدمت میکنیم. انتقام آنها را به فرزندانت در کانونهای شورشی بسپار.
ای کاتب افتخارآمیزترین نقشه مسیرها در ۹۲سالگی! ای صاحب پرتوانترین دستها و زیباترین قلمها! ای معاهد مجاهد و صادق و ای عاقد عاشق! ای که خود «یک نمایشگاه و یک کتابخانه خاطرهای»! (۲) ای که خود یک دنیا حماسهای! ای رابط خانههای تیمی و ای پشتیبان واحدهای مقاومت! ای بازمانده از نبردهای چریک شهری در تهران و سلاح بر دوش جنگهای پارتیزانی در کردستان!
همگام و همصدا با همه کانونهای شورشی در کنجاکنج میهن اشغالشده با تو همپیمان و همسوگند میشویم، از فرزندت احمد، اولین شهید تا آخرین «جاودانهکانونشورشی»، سیدحسین سیدی را بر عهد خود گواه میگیریم.
ای همسفر گذشته و حال و آینده! ای همقطار! با ما بمان! بگو! بجنگ! برزم! بتاز! بخروش! بنویس! بکوب! افشا کن!
ای رود همیشه جاری! با تو چه بهانهیی برای «نجنگ» باقیست؟! پس ما را بیاموز! بپروران! برانگیز! بیاشوب! بشوران! بسوزان! برویان!
ای جلودار و ای پرچمدار! تو در آستانه فتح تهران در کنار خواهر مریم و برادر مسعود، پیشتاز ما خواهی ماند.
ای وجدان باصلابت و ای روان باشهامت! ای همیشه جاوید!
خداوند تو را از همه بلیات ارضی و سماوی و «آخوندی» حفظ و حراست کند. بهقول زندهیاد سیدحسین: «بهزودی زود در ستادهای مجاهدین در تهران در خدمت شما» خواهیم بود.
حاضر، حاضر، حاضر!
پانوشت:
(۱) شسع. [ش ِ] دوال کفش. بند کفش (فرهنگ دهخدا)
فرقدین. [ف َ ق َ] نام دو ستاره بر سینه صورت فلکی خرس کوچک یا دب اصغر (فرهنگ معین)
(۲) از جملات خواهر مریم به عزیز
رحمان ـ ش