728 x 90

نبض شهر ـ قسمت اول: دانه‌های درشت برف

اعتراض به گرانی بنزین
اعتراض به گرانی بنزین

اولین برف سال باریدن گرفته است. هوا سرد است و دانه‌های درشت برف به‌شدت می‌بارد اما زمین که هنوز به زمستان عادت نکرده آن را نگه نمی‌دارد. از پله‌ها پایین می‌آیم که دو مأمور از کنارم رد می‌شوند. یکیشان همین‌طور که نفس نفس می‌زند به دیگری می‌گوید: تو امام علی یگان امداد داره شیشه‌ها رو از دم خورد خورد می‌کنه می‌ریزه پایین! لحنش چاشنی شیطنت دارد!

بالا که بودم یک ارباب رجوع که از رفت و آمد اضافی حسابی خسته شده بود می‌گفت آخه برای یک کار ساده که نباید سه بار آدم رو بکشونید اینجا و بر گردونید که؟ بابا برا یه کار ساده! یه روز مسئول مربوطه نیست، یه روز اشتباه می‌کنه..... این راه رو چطور باز یه دفه دیگه برم و بیام؟ مگه من تو این‌همه گرفتاری کار دیگه‌ای ندارم؟ بقیه هم وضع بهتری نداشتند و به‌خصوص اخاذی بی‌حساب امان همه را برده و از همدیگر سؤال می‌کردند "از تو چقدر گرفتند؟" یا "این پدر سوخته‌ها که سیرمونی ندارن". به همان اولی گفتم مگه راهت خیلی دوره؟ نزدیک شد و با لبخند گفت بابا اونطرف راهها بسته شده سه ساعت طول کشید تا یه تیکه راه رو بیام.

پس با این حساب همین اول صبح معلوم شد چند اتوبان و خیابان اصلی بسته شده و مزدوران هم آتش به اختیارند. نتیجه معلوم است؛ مردم به جان آمده دیگر طاقت بریده‌اند و حمله خواهند برد. با همه بدبختی که بار آورده‌اند و با تنفر عمیق و فراگیری که از مردم روزانه حس می‌کنند، قیام عراق و لبنان هم مایه عبرت نشده، نصف شب بنزین را گران کردند. از چند روز قبل که زمزمه گرانی بود حضور مزدوران اطراف پمپ‌بنزینها و گلوگاههای شهر محسوس بود. یعنی پیش‌بینی اعتراض را داشتند اما این‌بار فرق می‌کرد. هم قیام ۹۶ و اعتراضات و خیزشهای متعاقب آن تا امروز پشت سر است و هم زور گرانی و اخاذی بیرحمانه توأم با کساد و بیکاری، طاقت همه را بریده. اما اشتهای عاقا صاف است. برای مزدوران و ایادی غارتگرش به جیب خالی مردم طمع دوخته و به کمتر از سه برابر هم رضایت نداده است. پس باید سه برابر لگد بخورد. بعداً فهمیدم که اشتباه فاحشی کردم و سی برابر سیلی خورد.

حالا خبر اعتراضات دهان به دهان پیچیده است. از همان صبح در گیریها شروع شده بود. با مترو خودم را به یکی از مناطق رساندم.

وارد منطقه که می‌شوی بوی دود به مشام می‌رسد. جلوتر که می‌روی سوزش چشمان ناشی از گاز اشک‌آور شروع می‌شود تا به آتشها و راهبندانها برسی. همه اینها با طنین قدرتمند شعارها از دور و نزدیک همراه است. بسیاری درب خانه‌ها در فرعیها و محله‌های مسکونی باز است و رفت و آمد به آنها جریان دارد. دستجمعی یا به تظاهرات می‌روند یا بر می‌گردند و یا برای کمک در رفت و آمدند. ساکنان مجموعه را می‌بینم که بیرون آمده‌اند و در همان خیابان محل خودشان فریاد مرگ بر خامنه‌ای سر می‌دهند. یک پرس و جو مشخص می‌کند شعاع در گیری و جنگ و گریز خیلی بیشتر از یکی دو محله و یکی دو فلکه است و به کیلومترها می‌رسد. اما در همان مسیری که پیاده می‌روم آثار زد و خورد و جنگ و گریز هر گوشه پیداست. سطلهای زباله با آتش، لاستیکها و چوبهای سوخته، بانکها و مراکز غارت با شیشه‌های خورد شده و دسته‌دسته جوانان و مردم خشمگین در گروه‌های چند صد نفره اطراف میادین اصلی تا شعاع وسیعی در چهارراهها شعار می‌دهند و راهبندان ایجاد می‌کنند. اینجا و آنجا به هم می‌پیوندند و جنگ و گریز از صبح ادامه داشته است. در برابر هجوم مزدوران هر کدام با تخته یا چوب و جعبه شکسته برای خود چو بدستی فراهم کرده و به مصاف مزدوران مسلح می‌روند. وقتی یکی برای حمله فریاد می‌زند همگی به سمت مزدوران یورش می‌برند و جبهه مقابل است که عقب‌نشینی می‌کند. در این اثنا صدای شلیک از دور و نزدیک قطع نمی‌شود. مغازه‌ها بسته است و همگی سالمند اما مراکز غارت جایی سالم دیده نمی‌شود. مثل آنست که روی خورده شیشه همه مسیر را طی می‌کنی!. واقعیت این است که از همان ابتدای روی کار آمدن این دودمان پلید مراکز غارتگری را تا هر خیابان و کوچه و برزن تا روستا و ده کوره‌ها گستردند و زالو وار خون مردم را مکیدند.

حالا خشم بی‌انتهای همین مردم دامن آنها را گرفته است.

هنوز برف می‌بارد!

محمود از تهران

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/baf27371-ea08-4d36-95f9-b7c3464fa948"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات