در سالگرد برافروخته شدن جنگ میان حماس و اسراییل، بازگشت خطاها و هویهای استراتژیک به سیاستهای راهبردی حاکمیت ملایان، شتاب گرفته است. قانونمندیِ سیاسی و منطقهایِ نهفته در جوهر رخداد ۷ اکتبر ۲۰۲۳ پیشآمد چنین مجازات استراتژیک را بر پیشانیِ نظام ولایی حک کرده بود؛ منتها هویهای جنگافروی با هدف بهتأخیر انداختن قیام ناگزیر در داخل ایران و گریختن از آثار بنیانبرانداز تشدید فاصلهٔ طبقاتی، چشمان خامنهای را کور کرد تا نتواند چشمانداز چند هفتهٔ بعد آن واقعه را مد نظر بگیرد.
اکنون استراتژیِ منطقهایِ متکی بر سیاستی ایدئولوژیشده، به ضربات استراتژیک سیاسی و نظامی و منطقهیی تبدیل شده است و چشمانداز آتی را در منظر حاکمیت آخوندها مدام تیرهتر میکند. از داد و هوارهای میانتهیِ رادیو و تلویزیون و رسانههای تحتامر شخص خامنهای که بگذریم ــ که نقش دمیدن امید و انگیزه به نیروهای نانخور نظام را دارند ــ واقعیت شکست استراتژیک بر روی زمین اما آنقدر آشکار و عینی و مادی شده که مفسران و کارشناسان نظام بهخط شدهاند تا غیرقابل انکار بودن این واقعیت را گوشزد کنند و هشدار دهند.
روزنامه شرق در شمارهٔ ۱۶ مهر ۱۴۰۳ بهطور غیرمستقیم به «مسئولیت سنگین و تاریخی مسئولان» در ایجاد چنین وضعیتی اشاره کرده است:
«خروج از یک بحران و جنگ به آسانی ورود به آن نیست؛ بنابراین محاسبات دقیق و نگاه چندوجهی و درک پیچیدگیهای ورود به یک بحران، مسئولیت سنگین و تاریخی مسئولان یک کشور و یک نهضت است.»
گسترش اثر شکست استراتژیک خامنهای، وجهی دیگر از بروز و نفوذ آن در درون نظام و آرزوی بازگشت به قبل از ۷ اکتبر را گزارش میکند. همان روزنامه اذعان میکند:
«بسیاری که فردای عملیات توفان الاقصی جشن گرفتند، امروز با نگاهی به هزینه و فایده این عملیات، حداقل نسبت به این عملیات امروز دچار تردید شدهاند و برای برخی روزهای قبل از هفتم اکتبر را یک آرزو کرده است.»
خطاهای استراتژیک در دنیای سیاسی و نظامی، وقتی شروع به بازگشت به مبدأ تصمیمگیرندهشان میکنند، تبدیل به بهمن، آوار، صاعقه و توفان میشوند و خصلت اثرگذاریشان فراجغرافیایی، یعنی همهجانبه است. به این اعترافهای ناگزیر که بیشک از مشاهدهٔ عینیِ آثار شکست همهجانبهٔ استراتژیک سیاست منطقهایِ خمینی و خامنهای است توجه کنید:
ـ روزنامه شرق، ۱۶ مهر ۱۴۰۳: «گسترش بحران غزه به لبنان در حال حاضر و احتمال تسری آن به عراق و یمن میتواند علائم و نشانههای تغییر معادلات دهههای گذشته باشد. یک چیز در هر حال قطعی است؛ خاورمیانه و معادلات آن پس از پایان درگیریها دیگر معادلات امروز نخواهد بود.»
ـ روزنامه هممیهن، ۱۶ مهر ۱۴۰۳: «ما شاهد بودیم که پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، عملاً آن بخش عملیاتی سپاه و مدیریتش در حوزه مسائل منطقهیی دستکم در حوزه لبنان و سوریه، بیشتر تحت فرماندهی آقای نصرالله بود و این ایران بود که بعضاً چه فرماندهان نظامی و چه مقامات سیاسی، از آقای نصرالله مشورت میگرفتند به این معنا که آن مجموعه به حدی از بلوغ رسیده بود که این ایران بود که به آن اتکا داشت. اکنون ایران دو بال قدرت خود در منطقه را دستکم تا یک دوره طولانی از دست داده است.»
ضربههای کاریِ استراتژیک، آثار خطیِ ممتد رو به گذشته و شروع خطای آن دارند. آثار روحی و روانی و نتیجهگیریهای حاصل از آنها، سریعتر از آثار سیاسی و نظامیشان رواج مییابند و حتی در بین نیروهای متمایل به حکومت هم، تبدیل به عامل مهم اجتماعی علیه آن میشوند. یک نمونه از این اثرگذاری را روزنامه ستاره صبح در شمارهٔ ۱۷ مهر ۱۴۰۳ در زیر عنوان «پرسشهای بیپایان درباره جنگها» از قول یک جانباز جنگ هشت ساله گزارش نموده که طبعاً نمونه از خروار است:
«تبدیل این جنگ به نبرد ایدئولوژیک از همان آغاز نادرست بود. ورود به جنگی که جنگ ما نبود، جز زیان و ویرانی ارمغانی به همراه ندارد.»
این نمونهها را که در میان رسانههای حکومتی شاهدیم، باید بخشی ناچیز از واقعیت و انعکاس فراگیر اجتماعی و ملیِ شکست استراتژیک خامنهای و باندش تلقی نمود. شبکههای اجتماعی و اینترنتی ایرانیان گویای انزوای بیشازپیش رژیم در منطقه و هراس شدید حاکمیت از تأثیر شکست استراتژیک جنگافروزی و توسعهطلبی بر جامعهٔ مستعد قیام و انقلاب و دادخواه بر سر هزینه کردن بیلیاردبیلیارد پول مردم ایران هستند.
اکنون آثار مجازات اتودینامیک سیاستی ایدئولوژیشده، خامنهای و باند جانی و چپاولگرش را در مثلث بحران درونی و اجتماعی، بحران انزوای منطقهیی و بحران فشار بینالمللی گرفتار کردهاند.