یکی از انگیزههای قویِ انقلاب سال ۱۳۵۷، رشد بیحد و اندازهی فاصلهی طبقاتی بود. هرچه سرکوب سیاسی ساواک بیشتر میشد، فقر و فاصلهی طبقاتی هم گسترش میگرفت. رسانههای آن موقع هم آمار و ارقام و گزارشات مربوط به فاصلهی طبقاتی را درج میکردند، اما در هماهنگی با منافع سیاسیِ حکومت و تحت کنترل ساواک و سانسور، هرگز به ریشه و علت رشد فاصلهی طبقاتی و مسببین آن، کوچکترین اشارهیی نمیشد.
رسانههای حکومتی در ایران فعلی هم پر از آمار و ارقام و گزارش دربارهی ناهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و نیز رشد فاصلهی طبقاتی هستند؛ اما دریغ از انگشت گذاشتن بر ارگان و کانون ایجادکنندهی آن. سالهاست روزانه دهها روزنامهی حکومتی به انتشار اینگونه گزارشات و آمارها میپردازند، ولی تغییری اتفاق نمیافتد و کوچکترین اشارهیی هم به سر نخها نمیشود. در یک سال گذشته پزشکیان مدام از این موارد میگوید، ولی واقعیتها اثبات کردهاند که او جز نقش بازیگری فریبکار را بازی نمیکند. آیا رسانههای حکومتی و پزشکیان نمیدانند که چرا «ایران روی نفت و گاز است ولی مردم گرسنهاند»؟
رسانه و کارگزار در نظامهای تمامیتخواه ــ و هرگونه دیکتاتوری ــ طابقالنعل بالنعل مطالب و گفتار خود را با منافع حاکمیت تنظیم و تراز میکنند. اینان انواع آمار و ارقام و انواع ایرادها را نشر میدهند و میگویند، ولی هرگز مخاطب را متوجه سرچشمه نمیکنند. با این سیاست رسانهیی، اتقاقاً ادای آزادی بیان درمیآورند تا خدمتگزار سوپاپ اطمینان فشارهای سیاسی و اجتماعی بهنفع حکومت باشند.
به این آمارها توجه کنید که طی سالیان گذشته نمونههایشان مکرر در انواع رسانههای حکومتی درج شده است. اینها از زیر دست ممیزی رد میشوند. قبل از اینکه رسانهی حکومتی نشر دهد، مقامات اصلی در جریان هستند. لذا شاهدیم که گزارشات این رسانهها هیچ محلی از اعراب نزد مقامات نظام و شخص ولی فقیه ندارند. مثل این نمونه از روزنامهی توسعه ملی بهتاریخ ۲۹ مهر ۱۴۰۴:
«در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱، تعداد ۹۰۲ هزار و ۱۸۸ کودک در مقاطع مختلف تحصیلی از تحصیل بازماندهاند که این رقم در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ به ۹۲۸ هزار و ۷۲۹ کودک رسیده است... اختلاف طبقاتی، خود را در عریانترین شکل نشان میدهد. مسأله تنها نابرابری نیست. ثروت اقلیت، از کار و رنج اکثریت ساخته میشود... مسأله از نابرابری هم گذشته است. فاصله از زمین تا آسمان است.»
در هفتههای اخیر شاهدیم که پزشکیان از این بیشترش را هم میگوید، ولی هر هفته که میگذرد، اظهارات پزشکیان، گواهی و گزارش بدتر شدن بحران است! چرا؟!
به این نمونه از فجایع و جنایات تکراریِ سال تا سال در رسانههای حکومتی توجه کنید که قیاسی با مدرسهها در شمال تهران شده است؛ مدرسههایی که با مدیریت و امکانات لاکچری و دانشآموزان دو زبانه، زیر نظر آموزش و پرورش اداره میشود:
«مرگ حداقل ۵ کودک کار در یک تصادف جادهای در عوارضی باغچه مشهد. بعضی از کودکان در صندوق عقب بودند و برای کار زعفرانچینی به فریمان میرفتند. اکثراً بلوچستانی و مهاجر و محروم از تحصیل بودند...فرزندان برای کار، فرسنگها دورتر میروند و زیر چرخهای سنگین سرمایهداری له میشوند.»
کدام سرمایهداری؟ سرمایهدارش کیست؟ پشتیبان حکومتیِ سرمایهدار، کدام ارگان یا مقام است؟ آیا وزیر آموزش و پرورش که زیر دست پزشکیان است، اینها را به او گزارش نمیکند؟ چندتا از این نمونهها هر سال گزارش میشود؟
اصل موضوع این است که حاکمیت برای سر پا ماندن، سرمایهی اجتماعی ندارد و تکیهگاهش رانتخواران و سرمایهداران و بانکهای وابسته به سپاه پاسداران است. سر نخ سرمایهی ایران هم در بیت خامنهای بهعنوان کارچرخان اقتصاد ایران است.
چطور است که پزشکیان ادعای کمک برای بازسازی غزه میکند ولی با نفت و گاز ایران، برای بچهها مدرسه نمیسازد؟ چطور است که میلیاردمیلیارد خرج حزبالله لبنان و تأمین زندگی خانوادههایشان میشود، ولی این وضعیت مدرسه در یک روستای چابهار است؟
«مردم محلی میگویند مدرسه روستای اسفکه چابهار از چند سال پیش نیمهکاره رها شده و هنوز کار ساخت آن به پایان نرسیده است.» (همان)
آری، رسانههای حکومتی و پزشکیان کاملاً با حواسجمعی و در راستای خدمت به حاکمیت و سر پا نگهداشتن آن، سوپاپ اطمینان ارائهی آمار و ارقام ضایعات هستند. رسانههای حکومتی بیش از اطلاعرسانی، ابزار تأمین تداوم سلطه و شراکت در استمرار فاجعه هستند.
آنچه اما در بیرون از دایرهی رسانههای حکومتی اهمیت دارد، تکثیر بمب توسط خود حاکمیت و رسانههایش از طریق طبقاتیسازی و تشریح جوانب و حواشی آن است. این آن ناگزیریست که بهگونهیی دیالکتیکی عمل کرده است. بیشک آثار انفجاری آن در بحرانیترین شرایط سیاسی و اقتصادی، کیفیت تعیین تکلیف میان جامعه و حاکمیت را رقم خواهد زد.