بیست و ششمین گلریزان همیاری با سیمای آزادی در شرایطی آغاز میشود که مقاومت ایران در نبرد با هیولای استبداد دینی وارد مرحله نوینی شده است. مرحلهیی که با افزایش کمی و کیفی توان کانونهای شورشی برای شکستن طلسم اختناق متمایز میشود. بهآتش کشیدن تندیس سرپاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی، درست در زیر چشم مراقبتهای پلیسی این رژیم و در اوج تبلیغات جنونآمیز حکومتی یک شاهکار محسوب میشود و نشانهیی از گوشبهزنگ بودن فرزندان شجاع ایرانزمین برای نواختن سیلیهای آتشین بر بناگوش خامنهای و حرامیان عمامهدار است.
این عملیات و سلسله پراتیکهای کانونهای شورشی، بیتردید بدون حمایت مردمی و آغوش گرم و همیشهٔ گشودهٔ خلق به روی فرزندانش امکانپذیر نمیبود.
باطلشدن سحر افسونگران حکومتی
دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی حکومت با بهکارگیری لابیهای خارج کشوری، خائنان، مزدوران اجارهیی و پاسداران سیاسی خود مدتها دم گرفته بود که مجاهدین در داخل ایران پایگاهی ندارند. این ادعای مضحک اکنون رنگ باخته است؛ زیرا همه میدانند اگر میشد بدون حمایت مردمی و داشتن ریشههای عمیق در متن جامعه، اقدام به ساختن کانون شورشی و انجام سلسله پراتیکهای هوشمندانه در داخل ایران نمود، چرا نمونههایی از آن را در جای دیگر شاهد نیستیم؟
مدتها دم گرفته بودند که مجاهدین توسط آمریکا تأمین مالی میشوند و کامیونهای پر از طلا و جواهر از عربستان دریافت میکنند. پروژههای سیاسی، گردهماییهای بزرگ و کمپینهای مختلفی که برگزار میکنند با پولپاشیهای بزرگ پشتیبانی میشود. آنها شخصیتهای مختلف سیاسی را با بذل دلارهای فراوان میخرند و برای سخنرانی در پشت تریبون مینشانند. در جهانی که بهیمن وفور رسانه و انفجار اطلاعرسانی، به آکواریومی بزرگ تبدیل شده و صدای بال پشهیی را در آن نمیتوان کتمان کرد، این ادعا سخیفتر از آن است که نیاز به پاسخ داشته باشد.
جایگاه واقعی همیاران آزادی
یکی از عرصههای حمایت خلق قهرمان ایران از مجاهدین و مقاومت ایران، برنامهٔ گلریزان همیاری با سیمای آزادی است. در این عرصه میتوان برداشتی عینیتر از حمایتهای مردمی داشت. هر ریال، تومان، یورو و دلاری که نثار این مقاومت و تداوم صدای آن میشود در حقیقت در حکم شلیک گلولهیی به جانب شکنجهگران، متولیان مرگ، مستبدان، مرتجعان و سرکوبگران خلق است. ارزشی معادل حضور در صفوف نبرد برای آزادی دارد.
هر کدام از هموطنان چه در داخل ایران و چه در حال مهاجرت یا سکونت در یکی از کشورهای خارجی و چه در کسوت اشرفنشان به همیاری با سیمای آزادی قیام میکنند، خود را در یکانهای برپاشده برای آزادی ثبت نام کردهاند.
آنها کسانی هستند که سکه به سکه و اسکناس به اسکناس داراییهای اندک خود را با عرق جبین و کد یمین پسانداز کردهاند. چه بسا آرزوهای برزگی آنها را به این پسانداز برانگیخته است. چه بسا از نان شب خود و کودکانشان زده و بسیاری از تمایلات طبیعی و درخواستهای بدیهی خود را نادیده انگاشتهاند تا بتوانند پول اندکی فراهم کنند. بارها شنیدهایم برخی هموطنان پول دارو و درمانشان را به سیمای آزادی تقدیم کردهاند. برخی به فروش جواهراتشان رویآوردهاند. پارهیی از آنان خانهٔ خود را به رهن گذاشتهاند. این از خود گذشتگیها جز با عشقی پرداختگر نسبت به آزادی و آزادیخواهان میسر نیست. از این رو این هموطنان در عداد رزمآوران آزادی هستند. آنها با مالهایشان پیکار میکنند. مالهایی که چکیده و عصارهٔ بذل جان است. با مایهگذاری از سلول به سلول وجودشان فراهم آمده است. آنچه به پای این مقاومت و صدای آن میریزند، پول نیست، جان است و اعتماد، خون است و گرما، عشق است و نثار. بههمین دلیل ارزشمند است و قابل احترام. در برابر آن باید دست تکریم بر روی سینه نشاند و بر خاک پیشانی خضوع سایید.
موزهیی برای نسلهای آینده
تماسها و گفتگوهای چنین هموطنانی را باید بهخاطر سپرد و برای نسلهای آینده به یادگار گذاشت. از نثارهایشان باید موزهیی نایاب تدارک دید و درهای آن را به روی مردم جهان گشود تا بدانند مردم ایران در روزگار استیلای فاشیسم دینی بر میهن خویش، از هیچ چیز برای پشتیبانی آزادیخواهان و رزمآوران جان بر کف دریغ نکردند.
چکهای پرداختی آنها برای تداوم صدای مقاومت در خشخش زنجیرها، سندهای شرافت و روسپیدی است. ریالها، تومانها، سنتها، دلارها، یوروها و فرانکهای آنان در قلک این مقاومت سرمایهیی را میسازد که به آن بازگشت اعتماد میگویند. این همان سرمایهیی است که خمینی نخستین سارق آن بود. با بازآوردن این سرمایه به صاحب اصلی آن (خلق قهرمان ایران) دمکراسی، آزادی، بهروزی، پیشرفت، رفاه، لبخند، بهار و آبادانی و همهٔ آرزوهای خوب به ایران و ایرانی باز خواهد گشت.