در شرایطی که دیکتاتوری فرتوت خامنهای با بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بیسابقهای مواجه است، سران آن، به اعترافهایی دست میزنند که تصویری روشن از سرنگونی حاکمیت ارائه میدهد. سخنان محمدتقی تقوی، رئیس سابق شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، بعد از سخنان اخیر علی خامنهای، از جمله این اعترافات بیسابقهاند. وقتی به کنه هر کدام از این اعترافات میرویم میبینم در هر کدام از آنها – با زبانی معکوس- از نقش مؤثر مقاومت سازمانیافته و کانونهای قهرمان شورشی در داخل کشور، بهصراحت یاد شده است.
تقوی روز پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ گفت:
«محاسبه کرده بودند که وقتی به شخصیتها حمله کنند نظام ضعیف میشود و در مرحله بعد هستههای نفوذ مجاهدین و اشرار میدانداری میکنند و سپس مردم که ناراضی هستند نظام را ساقط میکنند».
این سخنان، بیش از هر چیز، بازتاب یک هراس مرگبار از روند سرنگونی نظام است؛ روندی که با نقش کانونهای شورشی آغاز میشود و در نهایت به خیزش مردمی و گسترش قیام سازمانیافته و سپس به سرنگونی نظام منتهی میگردد.
تقوی در بخش دیگری از سخنان خود تأکید میکند:
«وقتی به شخصیتها حمله کنند، نظام ضعیف میشود». این جمله بهوضوح ناظر بر افشاگریهای اخیر علیه مهرههایی مانند قالیباف، اژهای و پزشکیان است. این افراد، از حلقههای محوری قدرت محسوب میشوند که اینک زیر ضرب افکار عمومی و افشاگریهای هدفمند قرار گرفتهاند.
اما آنچه این اعتراف را شایان توجه میکند، اشارهٔ صریح تقوی به «هستههای نفوذ مجاهدین» [بخوانید کانونهای شورشی] است. این واژهگزینی، خود بیانگر آن است که حاکمیت، دیگر اعتراضات را خودجوش و پراکنده نمیبیند، آنها را بخشی از یک مهندسی اجتماعی و سیاسی از سوی مقاومت سازمانیافته تلقی میکند. «میدانداری» این هستهها، بهزعم او، مرحلهای پس از تضعیف ساختاری نظام است، که در نهایت بستر را برای «سقوط» رژیم فراهم میکند.
«مسأله نظام را تمام میکنند»!
این نگرانی بیش از همه در بیت خامنهای و شخص او بازتاب دارد. خامنهای، در دیدار ۲۵ تیر با مسئولان قضایی، صریحاً گفت:
«این جزو کارهایی بود که نشسته بودند، نقشه کشیده بودند... وقتی به ایران حمله کردیم، به مراکز حساس ایران حمله کردیم، ... نظام ضعیف خواهد شد، اینجا است که هستههای خفتهٔ منافق و سلطنتطلب و مزدور و اراذل و اوباش و مانند اینها، فعال خواهند شد».
او افزود:
«[طرف مقابل] اینجور حساب کرد که آن کسانی که دلار میگیرند تا ماشین هممیهن خودشان را آتش بزنند، فعال خواهند شد... اینها خاموشاند؛ وقتی... دستگاه ضعیف شد، اینها فعال میشوند و میآیند وسط جامعه، مردم را تحریک میکنند... و خلاصه مسألهٔ نظام را تمام میکنند» (سایت خامنهای. ۲۵تیر ۱۴۰۴).
این اعترافات، از جانب شخص ولیفقیه و نیز از سوی یک مقام پیشین شورای سیاستگذاری ائمه جمعه و سریال امامان جمعه، در واقع واکنشی هراسآلود به سلسله قیامهایی است که طی سالهای اخیر، بهویژه از دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸، آذر ۱۴۰۱ تا بهار ۱۴۰۴ در بستر خیابانهای ایران رخ دادهاند. در تمامی این دورهها، رژیم تلاش کرده است تا منشأ خیزشها را «تحریک بیگانه»، «دلارهای خارجی» و «گروههای مسلح» وانمود کند. اما آنچه اکنون از زبان خامنهای و تقوی میشنویم، فراتر از توجیه امنیتی صرف است؛ نوعی اعتراف به انسجام شبکهٔ مقاومتی است که تهدید شماره یک دیکتاتوری دینی است.
همزمان، تأکید بر واژههایی نظیر «هستههای نفوذ»، «میدانداری»، و «فعال شدن»، خود مؤید آن است که حاکمیت، با نگرانی نظارهگر نوعی همگرایی بین کانونهای شورشی، و اعتراضات مردمی است.
فاز سرنگونی
اعترافات وحشتزده خامنهای، تقوی و امامان جمعه را میتوان نشانهای روشن از انتقال رژیم به فاز سرنگونی دانست؛ فازی که در آن، ناچار هستند به جای دشمنتراشی از بیگانه، با زبان خود جنگ اصلی و دشمن اصلی یعنی جنگ سرنگونی و مقاومت سازمانیافته و خلقی دستاندرکار قیام را آدرس دهند. چنین چرخشی در گفتمان، بیش از آنکه نشانهٔ اقتدار باشد، نشانهٔ ضعف و استیصال است.